بسم الله الرحمن الرحیم
استحصال نظم از آشوب
Order out of chaos ، اصلی شیطانی است که نائبان ابلیس با تمسک بر آن توانستند مردم جوامع غربی را در میان انبوهی از تناقضات و اطلاعات ضد و نقیض ، گیج و گمراه و بدور از هرگونه انگیزه ای برای دفاع از حق و حقیقت ساماندهی کنند . پروتکل شماره 5 میگوید : برای آنکه بتوانیم افکار عمومی را مشوب سازیم و مردم را در حالت گیجی و سرگردانی نگه داریم ، باید مطالب ضدو نقیض را در بین مردم پخش کنیم و این عمل را آنقدر ادامه دهیم که غیر یهودیان خود را در پیچ و خم اطلاعات متناقض گم کنند و متقاعد شوند که تنها راه رهایی از این سرگردانی نداشتن عقیده و اطلاعات سیاسی است . یهودیان و نصرانیان حاکم بر دنیای معاصر نیز با اجرای حریصانه ی پروتکل شماره 9 ، جوانان غیر یهودی را در دریایی از اوهام و افکار شاعرانه غرق میسازند و آنها را بر اساس تئوریها و اصول مفسده برانگیز ، تربیت میکنند . یادآوری نگرانی تیزهوش ترین رهبر مذهبی بعد از ائمه ی معصومین علیهم السلام شاید بعضی از عقل های نارس و منجمد را که میپندارند حال که سلطنت سیاه یهودی صهیونیستی پهلوی ساقط شده و با خواست اکثریت حکومت دینی مستقر گردیده است ، پس باید مردم و جوانان را در میان موجی از داده های شرم آور ماهواره ها ، سایت های اینترنتی ، روزنامه ها ، مجلات ، رادیو ها و تلویزیون ها ، فیلم ها ، کتاب ها و مقالات و ... بدون هیچگونه مدافع و محافظی رها ساخت ، را دارو و درمانی موثر باشد ، میفرماید : در هر گوشه از بلاد اسلامی جوانان ما را با تبلیغات سوء دارند از ما جدا میکنند ، نه اینکه یهودی و نصرانی کنند بلکه آنها را فاسد و بی دین و لاابالی میسازند و همین برای استعمارگران کافی است ( امام خمینی ، ولایت فقیه ص 176 ) . امروزه تعلیمات یهود ، آشوبی از انواع و اقسام برانگیختگی عصب حساس ذهن آدمی در دنیای غرب را دربرداشته است . زراندوزی ، شکمبارگی ، زنبارگی ، فروپاشی خانه و خانواده ، فساد لجام گسیخته ی دختران و پسران کم سن و سال ، شراب و مصرف مواد مخدر و قرص های روان گردان ، قمار ، خودکشی و دیگرکشی ، کودک ربایی و کودک آزاری ، سپردن پدر بزرگها و مادر بزرگها به خانه های سالمندان ، و فراموشی خاطره ها و ...... از مردم آن سوی آب موجوداتی بی روح ، سرد ، ناتوان ، درمانده ، تسلیم در مقابل سران شرور و ناپیدای دنیای باصطلاح متمدن ، ساخته است .
همه ی آنانی که با اعمال و رفتار و گفتارشان شعار تقریب و نزدیکی و تفاهم ادیان را تبلیغ میکنند به نوعی عصب حساسشان مورد تعرض قرار گرفته است . یهودیان و به تبع آن مسیحیان هرگز مطیع حق و دین اسلام نخواهند شد . شهید دکتر سید رضا پاک نژاد در جلد 32 از مجموعه کتابهای اولین دانشگاه و آخرین پیامبر و در صفحه ی 21 کتاب یهود و قریش مینویسد : در صدر اسلام آنقدر یهودی مسلمان شد که به هزار نزدیک ، بلکه متجاوز شد . و آنقدر بعد از آن تا زمان ما مسلمان شدند که بعدها معلوم شد تظاهر به مسلمانی کرده بودند ، تا اسلام را خراب کنند . و در آن زمان که به دست نبی خاتم مسلمان شدند ، حضرتش میفرماید : اگر ده نفر یهودی براستی و حقیقت به من ایمان آورده بود ، همه ی یهود ایمان آورده بود . لو آمن بی عشرة من الیهود لآمن الیهود ( صحیح بخاری در مناقب انصار ص 52 ، مسند احمد جلد 2 ص 346 و 363 و 416 ) .
از سوی دیگر آنان زمانی رضایت و خشنودیشان را نشان خواهند داد که شما را مطیع و تابع آئین خود ببینند . علی خلیل اسماعیل به خود حق میدهد تا از بعضی ها که متاسفانه آموزش و دانش جهت دار در آنان نفاق مظلومانه ای را نهادینه ساخته است ، بخواهد که گاهی قرآن را به عنوان کتاب دشمن شناسی مورد بازبینی قرار دهند .
و لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم هرگز یهود و نصاری از تو راضی و خشنود نخواهند شد مگر آنکه پیروی از آئین آنها کنی ( قرآن - بقره - 120 ) .
ادامه دارد ....
بسم الله الرحمن الرحیم
هال سل و خدا شناسی (11)
پیش از این گفتیم که بشر بما هو بشر موجودی است نیازمند ، سر اینکه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رو به خدا میکند و میفرماید : الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا به همین جهت است . اگر محتاجی را به مستمندی بسپاریم ، وسیله ی سقوط هر دو را فراهم آورده ایم . آنچه در دنیای باصطلاح بیخدایان و یا دنیای پرستندگان خدا ی تخیلی ، عقلی و یا دنیای پرستندگان خدای کتاب مقدس که امروزه آن را خدای یهودی مسیحی میخوانند ، روی داده است ، واگذاری امور به انسان است . خدای حقیقی بکلی از ذهن و اندیشه ی بشر غربی محو شده است ، در عینیت جوامع غربی هیچ نشانی از خدایی که لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمن الرحیم ( قرآن - حشر - 22 ) وجود ندارد . بشر غربی به بیماری سخت خطرناک آلزایمر مبتلا شده است ، او خدا را به فراموشی سپرده است . و خدا آنان را به خود فراموشی مجازات کرده است .
کاش بشر غربی میفهمید که معجزه ی آخرین رسول الهی برای زمان خاصی و برای مردم خاصی نیست ، این کتابی است که به جهت استفاده از زبان فطرت ، که زبان مشترک بین همه ی انسانها ، در همه ی زمانها است ، کهنگی ندارد ، و از هر فرسایشی مصون است . لذا وقتی از حضرت امام صادق علیه السلام سوال شد که چرا قرآن با تکرار ، نشر و درس جز تازگی اثر دیگری نمیپذیرد ؟ آن حضرت فرمود : لان الله تبارک و تعالی لم یجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو فی کل زمان جدید و عند کل قوم غض الی یوم القیامة ( بحار ج 89 ص 15 _ ج 1 تفسیر موضوعی ص 19 آیة الله جوادی آملی ) .
و قرآن چه زیبا با دوستانش سخن میگوید : یا ایها الذین امنوا ای مردم با ایمان اتقوا الله تقوی داشته باشید و لتنظر نفس ما قدمت لغد و هر کس باید بنگرد که برای فردایش چه تقدیم داشته است و اتقوا الله متقی باشید ان الله خبیر بما تعملون همانا خدا به آنچه انجام میدهید آگاه است ( قرآن - حشر - 18 ) .
آنگاه همین مومنان را از اینکه مانند آنهایی باشند که خدا را فراموش کرده اند برحذر میدارد : و لا تکونوا کالذین نسوا الله همانند آنانی که به کلی خدا را فراموش کرده اند نباشید . خداوند پی آمد خدا فراموشی را برای مومنان بیان میکند فانسیهم انفسهم پس خدا آنان را از یاد خودشان برد . خداوند فسق و بد کاری را از جمله نشانه های خدا فراموشان و خود فراموشان میخواند اولئک هم الفاسقون آنان براستی از بد کارانند ( قرآن - حشر - 19 ) .
و چه فسقی بدتر از اهانت به ساحت مقدس حضرت عیسی مسیح علیه السلام . به تاریخ 23 دی ماه 1383 شبکه دوم تلویزیون بی بی سی برنامه موهنی و اپرای مستهجنی از جری اسپرینگر پخش کرد که در آن علاوه بر استفاده از کلمات رکیک ، حضرت مسیح به عنوان یک هم جنس باز به تصویر کشیده شد که به تمسخر خداوند میپردازد .
شما بخوبی علت اینکه جوامع آلزایمر زده هیچگونه اعتراضی از خود نشان نداده اند را میدانید ، با این حال در ادامه ، نوشته ی ما ، از زاویه ای دیگر از این نقیصه ی روحی و روانی مردم غرب که گوسفند وار برای قصابهایشان بع بع میکنند و از اینکه گروه گروه در کشتارگاه های فوق مدرن ذبح شرعی میشوند و صدایشان هم در نمیآید ، پرده برمیدارد .
ادامه دارد .....
بسم الله الرحمن الرحیم
هال سل و خدا شناسی (10)
آن گناه و خطای فاحشی که باعث شد تا بشر غربی متحیر ، سرگردان و معلق بین زمین و آسمان ماهیت گمشده اش را جستجو کند و هر از چندگاهی در دام تئوری سازان کلاش تشکیلات سری یهود قرار گیرد و همانند غریقی که یتشبث بکل حشیش و مانند بیمار بینوایی که برای تسکین دردش به مسکرات و مخدرات روی میآورد ، و خود را تسلیم دارو و درمانی میکند که در آغاز آن ظاهرا احساس خوشی و آرامش وجود دارد ، اما همینکه مدتی گذشت ، تازه متوجه میشود که هم دارو و هم درمان خود تبدیل به درد بی درمانی شده است ، لذا مرتبه ای دیگر برای رهایی از این سرخوردگی جدید درمان دیگری را تقاضا میکند ، غافل از اینکه مذهب سازان یهودی خود را از پیش آماده کرده اند ، کدام است ؟
اینک درک شما دوست خوبم را به کنکاش در ایسم های رنگارنگی که کارخانه های مذهب سازی یهود ، به خورد مردم حیران و سرگشته داده است و بعد از اینکه چند صباحی جمعی را به هواداری و جمعی را به مخالفت به جان هم انداخته است ، نیست و نابود شده است ، فرا میخوانم . صراحت لهجه ی دانشوران یهود در پروتکل شماره دو خطاب به یهودیان شرکت کننده در کنفرانس بال سویس جای بسی تامل و تعمق دارد . میگوید : دقت کنید که ما چگونه موفق شدیم داروینیسم ، مارکسیسم و نیچه ایسم را بال و پر بدهیم . یهودیان باید به سادگی به اهمیت نقش ویرانگر نظریه های بالا ، روی ذهن و اندیشه ی غیر یهود پی ببرند .
اصرار و پافشاری رهبران شیطان صفت یهود بر کنار گذاشتن خدای حقیقی و خدا جویی فطرتهای متزلزل شده ی مردم مصیبت زده ی غرب ، آنان را واداشت تا خدای موهومی که مولود قوه ی خیال است را جهت فرو خواباندن روح عصیان و نا آرامی و ایجاد حس خشوع و اطاعت و فرمانبرداری نسبت به قانون و شریعت توراتی به مردم ارائه کنند . واضح است خدایی که از طریق تخیل عرضه شود ، خدایی غیر واقعی و در حد و اندازه ی غول و پری خواهد بود . در مقابل ، جمعی به تبلیغ خدای عقلی در تقابل با خدای تخیلی و ذهنی پرداختند . در گمان آنان خدا ساخته و پرداخته ی قوه ی خیال نیست ، بلکه خدا ، مکشوف عقل آدمی است . او در بیرون از ذهن ، وجود عینی و واقعی دارد . کلماتی مانند فکر ، جان جهان ، جوهر ، موناد مرکزی ، روح ، آگاهی کیهانی ، نیروی حیات ، تقلایی جهانی ، اصل تعین و بنیاد وجود همگی میتوانند نامهای خدایی باشند که مکشوف عقل آدمی است . بدیهی است انحصار معرفت و شناخت خدا از طریق عقل خیانت بزرگی بویژه در حق اهل تحقیق و مطالعه است . و زمانی که آگاهانی دلسوز در صدد ترمیم این درد جانکاه برآمدند . و خواستند عقل را با وحی آشتی دهند ، و نگرشی وحیانی از خدای قادر متعال ارائه کنند ، آنچنان وحی موجود در تورات و انجیل را آشفته ، مهوش و دلهره آور یافتند که یا اقدامی نکردند و یا کار به جایی نرساندند . آخر چگونه میتوان ظاهر آیات کتاب مقدس ، که حضور فیزیکی خدا را نمایش میدهد و فلاسفه ی کتاب مقدس ، که از دیدار مستقیم خدا سخن به میان آورده اند را توجیه کرد ؟ و گفته ی آنانی را که میگویند : وحی در کوه سینا ، ظهور فیزیکی خدا نبود و سخن گفتن خدا ، بر خلاف سخنگویی آدمیان ، با آلات جسمانی صورت نگرفته است را پذیرفت ؟
اکنون زمان آن فرا رسیده است تا آن گناه فاحش و آن خطای آشکار که اینگونه مردم جوامع غربی را از حق و حقیقت دور ساخته است و آنان را با انبوهی از رذائل و ناهنجاریها و خشونتهای غیر متعارف دست به گریبان ساخته است ، بیان شود .
ادامه دارد .....
بسم الله الرحمن الرحیم
هال سل و خدا شناسی (9)
از نشانه های بارز و هویدای کمثل الحمار یحمل اسفارا ، کشیش Pat Robertson از رهبران مسیحیان صهیونیست است ، که در پاسخ سوالی که پرسش میکند : Are God and Allah the same آیا الله و خدا به یک معناست ؟ میگوید : They are not the same آن دو به یک معنا نیستند و ترجمه ی Allah به God غلط و نادرست است . To translate Allah as God is wrong و سفارش میکند که یارانش هر کجا کلمه ی Allah دیدند ، بگویند Allah و نگویند God .
در قرآن کریم ، حدود صد اسم برای خدا آمده است . که هر یک نمایانگر حقیقتی از حقائق ذات مقدس اوست . تنها الله است که نمایانگر ذات دارای همه ی صفات کمالیه و مبرا از هرگونه سلب و نقص است . اگر کلمه ی الله از اله گرفته شده باشد بمعنای ذات شایسته ی پرستش است و اگر از وله مشتق شده باشد بمعنای آن است که عقول در مقابل ذات مقدسش حیران و یا متوجه و عاشق اویند . و اگر وله و اله دو لهجه از یک لغت باشند معنای الله ، ذاتی میشود که موجودات واله و عاشق او هستند و او تنها حقیقتی است که شایستگی پرستش را دارد . حال با چنین شان والایی و با چنین مفهوم بلندی ، آیا درست است که هر کجا الله دیدیم بگوییم خدا ؟ اگر بگوییم الله مساوی است با خدا ، آیا درست گفته ایم ؟ خدا مخفف ( خود آی ) است . و پر واضح است که خدا تمام معنای الله نیست .
اگر از پت رابرتسون بپرسید چرا چنین میگویی ؟ در جواب میگوید : چون خدای کتاب مقدس ، خدای محبت و رستگاری است . The God of the Bible is a God of love and redemption او خدایی است که فرزندش را فرستاده تا بخاطر گناهان ما جان دهد و بمیرد . Who sent his Son into the world to die for our sins
قطعا دوستان جوانی که خواننده ی این سطور هستند ، تایید میکنند که این نگاه منفعت طلبانه به خدا ، مهمترین مجوز برای ارتکاب گناه و کردار زشت و اعمال وقیحانه نزد یهودیان صهیونیست و مسیحیان یهودی شده ، گردیده است . آیا جنایات بی شرمانه ی سربازان مسیحی صرب نسبت به زنان و مردان بی دفاع بوسنی و کشتار همه روزه ی کودکان و نوجوانان فلسطینی بدست یهودیان تا دندان مسلح و قتل و شکنجه ی غیر نظامیان بی گناه در عراق بدست سربازان آمریکایی و انگلیسی حاصل چنین تلقی ای از God نیست ؟
در ادامه این کشیش هتاک به خدا و رسول مکرمش خشم خود را نسبت به فداکاری و جانبازی استشهادیون مسلمان که جان خود را در طبق اخلاص نهاده اند ، تا از مادران و خواهران ستمدیده و از پدران و برادران رنج کشیده ی خود دفاع کنند ، پنهان نداشته ، در بدی الله میگوید : او خدایی است که از دوستدارانش میخواهد بخاطر او ، در راه رهایی و رستگاری جان دهند . Allah tells people to die for him in order to get salvation آنگاه برای اینکه الله را برای پیروانش کوچک نمایش دهد ، میگوید : الله ، الهه و خدای ماه در مکه بوده است . Allah was the moon god from Mecca .
توجه همه ی آنانی که زندگیشان را بر پایه ی باصطلاح اصل سقراطی ( همواره از دلیل و بینه تبعیت کن ) بنا نهاده اند ، را به سند محکمی که آقای کشیش برای این ادعای موهوم ، به دوستانش ارائه میدهد ، جلب میکنم . دلیل پت رابرتسون وجود هلال ماه در اسلام است ، اگر باور ندارید کافی است به پرچم کشور ترکیه بنگرید . هلال ماه و یک ستاره در آن میبینید . The flag of Turkey has a crescent moon with a star in it
راستی چه به سر انسان غربی و انسان جدید آمده است ؟ بحران عدم فهم و اتفاقیکه در افکار و اندیشه ی غرب پدید آمده ، حاصل کدامین گناه بشر غربی است ؟
ادامه دارد ......
بسم الله الرحمن الرحیم
هال سل و خدا شناسی (8)
در ادبیات رسول معظم پروردگار شصت دقیقه تفکر و اندیشه ، از هفتاد سال عمل و تلاش مخلصانه برای ذات اقدس الهی رجحان و برتری دارد ( تفکر ساعة خیر من عمل سبعین سنة ) .
در فرهنگ دینی ما ، اولین شرط مجاهده ی با نفس و حرکت بسوی الله ، تفکر است . تفکر ، علاوه بر اینکه کلید ابواب معارف و گنج های کمال و علوم است ، مقدمه ی لازم برای سلوک انسانیت نیز میباشد . و بفرمایش امام خمینی سلام الله علیه بهترین مرتبه ی فکر و تفکر ، اندیشیدن در حق و اسماء و صفات الهی و کمالات پروردگار است . که حاصل این تفکر آگاهی و علم به وجود خالق هستی است .
اما آنچه امام خمینی رحمة الله علیه به آن تنبه میدهد و من مایلم که دوستان همراه و صمیمی با توجه و عنایت بیشتری آن را مطالعه کنند ، این است که میفرمایند : آدمی باید بداند ، تا زمانی که قلب با دلیل و تفکر ، جوینده ی خداست ، در حجاب برهان گرفتار شده است .
این درست استکه :دست یافتن به معرفت و ورود در سلک عرفاء بالله که دائما متذکر ذات باری تعالی هستند ، با تفکر صحیح ، ممکن میشود . اما توقف در تفکر ریشه در القائآت شیطان دارد . عقلاء ، همانگونه که خواجه عبدالله انصاری در صفحه ی 15 منازل السائرین میفرماید : ( التذکر فوق التفکر ، فان التفکر طلب و التذکر وجود ) تفکر را اصل نمیدانند ، اصل ، تذکر و معرفت است ، تفکر تنها حکم نردبان را دارد ، بقای در تفکر از بی تفکری است ، چیزی که دشمن در صدد القای آن است ، همین است ، تفکر منهای تذکر .
متفکرانی که کتاب میخوانند ، کتاب مینویسند ، کنفرانس میدهند ، اما متذکر نیستند . خدا را عاشقانه و عارفانه و به سبک و سیاق احرار پرستش نمیکنند . باید بپذیرند که بازیخوردگانی بیش نیستند . قرآن چه زیبا این گروه را ترسیم میکند . مثل الذین حملوا التورایة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا بئس مثل القوم الذین کذبوا بایات الله و الله لا یهدی القوم الظالمین ( جمعه آیه 5 ) .
ادامه دارد ......
بسم الله الرحمن الرحیم
هال سل و خدا شناسی (7)
آقای مهراب صادق نیا در مقاله اش خدای عهد عتیق میگوید :
خداى عهد عتیق ، خدایى است قانونگذار ; خدایى که براى کمترین چیزها سختترین قانونها و کمرشکنترین آنها را وضع مىکند . رابطه آدمى با این خداى قانونگذار تنها و تنها در چارچوب قانون معنا پیدا مىکند . آدمى خارج از این قانون هیچگونه ارتباطى با خدا یا درکى از او ندارد . از آنجا که این قانون یک حکم بیرونى است و نه درونى، رابطه انسان با خدا رابطهاى ست خشک ، سرد ، خالى از عشق و عاطفه ، و آمیخته با ترس و اکراه ; رابطهاى که در سایهسار آن، آدمى هیچگاه به احساس آرامش نمىرسد ; احساس آرامشى که بىتردید یکى از انگیزههاى اصلى گرایش آدمیان به دین بهشمار مىآید .
در چنین پیوندى میان بنده و خدا، انسان موجودى مکره است ; موجودى که برخلاف میل خود و تنها به دلیل این که حاکم ، فرمان رانده است باید مطیع باشد ; مطیع فرمانى که از بالا آمده است و او نمىداند و نباید بداند که این حکم چرا و براى چه بر وى رانده شده است . روشن است که در چنین تعاملى بنده با رغبت و شوق به انجام فرمان تن نمىدهد و تلاش مىکند به هر شکل ممکن خود را از زیر بار فرمان برهاند . گاه تظاهر به نشنیدن یا ندانستن و نفهمیدن مىکند و گاه در اجراى حکم اهمال کرده ، آن را به تاخیر مىاندازد و در یک کلام مىکوشد تا از آن بگریزد و شانه خالى کند و در نهایت اگر هیچ راه فرارى نیافت به میزان رفع تکلیف به آن تن مىدهد و به اندازهاى فرمانبردار مىشود که مولا نتواند به بهانه ترک فرمان ، او را مجازات کند و با انجام این اندک ، گمان مىکند به تمام آنچه باید انجام دهد ، عمل کرده ، بیش از این وظیفهاى ندارد . در مقابل ، مولا مىکوشد تا اجازه ندهد بنده گریز پایش به مقصود خود برسد و از زیر بار حکم بگریزد . به همین دلیل بر فرمان خود اصرار مىکند ، بر سختىهاى آن مىافزاید ، مراقبت خود را بیشتر مىکند تا سادهتر بتواند مچگیرى کند . آنقدر این گریز و تاکید ادامه پیدا مىکند که در نهایت ، بنده تسلیم شده ، به قانون تن مىدهد ; البته تندادنى از سنخ اجبار و اکراه . گفتوگوى میان خدا و بنىاسراییل که شرح آن در آیاتى از دومین سوره قرآن (بقره ، آیات 67 تا 71) آمده است به خوبى نمایشگر این ارتباط است . در این آیات مىخوانیم:
موسى قوم خویش را مخاطب قرار داده ، مىگوید ، پروردگارتان شما را فرمان رانده است تا گاوى را سر ببرید . بنىاسرائیل [در حالى که به شگفتى انگشت مىگزند ] مىپرسند ما را به مسخره گرفتهاى ؟ و موسى در جواب مىگوید به خدا پناه مىبرم تا از نابخردان نباشم . بنى اسرائیل [به بهانه] مىپرسند : این گاو چگونه گاوى باشد ؟ پاسخ مىآید : نه پیر و از کارافتاده و نه جوان و کارناکرده ، گاوى باشد در این میانه ; [سپس تاکید مىکند] آنچه فرمان گرفتهاید انجام دهید . بنىاسرائیل [باز درنگ کرده و] مىپرسند : گاو داراى چه رنگى باشد ؟ [باز در پاسخ به ایشان ] گفته مىشود : زرد زرین شادىبخش [ با این همه فرزندان اسرائیل بر این نکته پا مىفشارند که ] امر همچنان نامعلوم و مشتبه است . اگر خدا بیشتر توضیح دهد آنان از ابهام بیرون مىآیند و اگر خدا بخواهد هدایت خواهند شد . در پاسخ گفته مىشود : گاو باید بىعیب و یک رنگ [ بدون لکه] باشد و مىگویند : اینک به درستى سخن راندى [ و در پایان این گفتوگو خدا مىگوید ] چیزى نمانده بود که سر باز زده و فرمان نبرند .
این گفتوگو به خوبى از تصویرى که یهودیان از خدا براى خود برساختهاند و چگونگى ارتباطشان با او پرده برمىدارد . لجاجتى که آنان در انجام فرمان خدا دارند ، از ارتباطى پدید مىآید که آنان بین خود و خداوند برقرارساختهاند ; یعنى همان ارتباط مولا با بنده ، معبود با عبد ، فرمانروا با فرمانبردار . در این گفتوگو بهانهگیرى ، اهمال ، خود را به ندانستن و نفهمیدن زدن ، از طرف بنىاسرائیل و اصرار و تاکید از طرف خدا سیماى مشهودى دارد ( مجله هفت آسمان ، شماره 15 ) .
لازم است دوستان جوان من این داستان را بارها بخوانند ، در هر مرتبه از خواندن به نکته ی از نکات فراوان آن پی خواهند برد . زمانیکه در بین بنی اسرائیل جنایتی رخ داد و آنان در باره ی قاتل اختلاف پیدا کردند ، از موسی علیه السلام یاری خواستند . موسی (ع) امر خدا را مبنی بر ذبح گاو اعلام میکند . از آنجاییکه بنی اسرائیل در کشتن گاو و یافتن قاتل ارتباط و تناسبی نمیبینند ، بی ادبی میکنند و معترضانه به موسی میگویند ، که آیا ما را به تمسخر گرفته ای ؟ در اعتقاد آنان ، آدمی نباید بدون دلیل و بینه سخن کسی را بپذیرد . و این اعتقاد گرچه صحیح است اما بنی اسرائیل گرفتار نقصی هستند که مایلند سائرین هم مانند آنان در این نقص سهیم باشند . و آن ، این است که میپندارند آدمی میتواند به علت و کنه هر حکمی بطور تفصیل پی ببرد و اطلاع اجمالی کافی نیست . پی آمد این نقص ، بیماری مهلک قساوت دل است ، که پذیرای حق نیست ، فاقد حیات معنوی است ، کمال عقلانی ندارد و با عواطف و عشق بیگانه است . بهمین جهت از موسی علیه السلام خواستند تا اوصاف گاو را بیان کند . چون عقلشان حکم میکرد که نوع گاو ، خاصیت مرده زنده کردن را ندارد ، و اگر برای زنده کردن مقتول و در نتیجه یافتن قاتل ، الا و لابد باید گاوی کشته شود ، لابد گاو مخصوصی است که چنین خاصیتی دارد ، پس باید با ذکر اوصاف و با بیانی کامل گاو نامبرده مشخص شود . از آنجائیکه بنی اسرائیل بواسطه ی داشتن ملکه ی استکبار و خوی نخوت و سرکشی ، بیگانه ی با تسلیم و اطاعت در مقابل پروردگار است ، لذا در گفتگوی خود با خدا ، طرزی با خدا صحبت میکنند که استخفاف مقام ربوبی کاملا استشمام میشود بعلاوه هیچگاه به موسی علیه السلام نمیگویند : به خدایمان بگو . میگویند : به خدایت بگو ، گو اینکه خدای موسی را خدای خود نمیدانند . آنان با توضیح خواهیهای لجوجانه شان ، جدای از اینکه موذیانه قدرت خدا را در زنده کردن مقتول نادیده میگیرند ، القاء میکنند که اوامر الهی و بیانات انبیاء ابهام دارد .
و امروزه آنچه که سبب حیرت و باعث نگرانی است ترویج باصطلاح اصل دلیل خواهی ، بینه یابی و سند جویی صرف در رابطه با خداست .
همانطور که آنتونی فلو در باره خودش میگوید :
زندگی من در پرتو این اصل سقراطی که همواره از دلیل و بینه تبعیت کن ، شکل گرفته است .
ادامه دارد ......
بسم الله الرحمن الرحیم
هال سل و خدا شناسی (6)
وقتی میشنوید که آقای آنتونی فلو فیلسوفی خدا ناشناس است و پنجاه سال در رد خدا استدلال کرده است ، بر او عیب نگیرید . او خدایی را منکر است که امروزه خدای یهودی مسیحی نامیده میشود . و معرف آن کتاب تورات و انجیلی است که به فرمایش امام خمینی سلام الله علیه در صفحه ی 288 چهل حدیث از مطالب آن معلوم میشود که کلام یک نفر بشر متعارف هم نیست ، بلکه با اوهام بعض اهل شهوت و هوای نفس منسجم گردیده است .
وقتی خدا بد معرفی میشود مقابله ی با او هم شایع و فراگیر میشود ، منتها آنها که در شرق ، آموزه های خدا ستیزانه ی غربیها را در مورد الله ، خدای قرآن بکار میبرند ، خواسته یا ناخواسته نقش شائول یهودی را در میان مسلمانان بعهده گرفته اند .
اینک خواننده ی یکی از ستیزه های آنتونی فلو در باره ی ایده ی دخالت الهی ، که به تصریح جان هیک در مقاله ی خدا کیست و چیست ؟ باعث بروز مشکل و سوق دادن گروهی به سوی کفر و الحاد شده است ، باشید . هیک میگوید :
اگر در یک حادثه تصادف اتومبیل، خداوند دخالت نماید و تنها جان یک نفر از سرنشینان را نجات دهد و او هم بعد از آن حادثه از خداوند به خاطر معجزه اى که براى او رخ داده است و نجات یافته است تشکر کند، تلویحاً نشان دهنده این مطلب است که خداوند تصمیم گرفت تا آن فرد موردنظر را نجات دهد و همانطور هم تصمیم گرفت که آن دو نفر دیگر را که در حادثه کشته شدند نجات ندهد. مثال مذکور متضمن این مطلب است که از دیدگاه خداوند کاملاً درست است که هر وقت تصمیم گرفت که در جایى دخالت کند دست به این اقدام بزند و به شکل اجتناب ناپذیرى این سؤال مطرح مى شود که چرا خداوند این قدر به ندرت دخالت مى کند و اکثریت عظیمى از قربانیان بلایاى طبیعى و ظلم و ستم و اهمال کارى و مسامحه بشرى را تنها و بى کس رها مى کند؟
چند سال قبل فیلسوف خداناشناس «آنتونى فلو» نوشته بود: «به ما مى گویند خدا ما را همچون پدرى که به فرزندش علاقه دارد دوست مى دارد. ما نیز به این مطلب واقفیم. اما وقتى ما کودکى را مى بینیم که در اثر سرطان غیرقابل علاج مى میرد و پدر وى در تلاش اش براى کمک به او از خود بى خود مى شود چرا پدر مقدس و آسمانى او هیچ نوع علامتى دال بر نگرانى و اضطراب از خود نشان نمى دهد ؟ («خداشناسى و نظریه بطلان» ، جان هیک، وجود خداوند ، صفحه ۲۲۷).
با توجه به این فرضیه سنتى و منطبق با کتاب مقدس که خداوند هرگاه تشخیص دهد و بخواهد به شکلى معجزه گونه دخالت مى کند، هر کسى پى مى برد که چرا افرادى مثل «فلو» و دیگران به خداناشناسى روى آورده اند. این تصویر که خداوند بطور دلبخواهانه عمل مى کند و به بعضى ها کمک مى کند و به بعضى ها نه، بسیار دیر فهم است. اگر چنین موجودى وجود دارد چرا ما باید او را شایسته و لایق پرستش بدانیم و آیا این خداوند جز براى آنهایى که از دخالت هاى ویژه الهى منتفع مى شوند شایسته پرستش است؟
همانطور که میبینید آقای هیک هم انگار خدا ناشناسی افرادی همچون آقای فلو را تقبیح نمیکند ، او میداند وقتی خدا تا حد یک پدر سقوط کرد ، رد و انکار او ابدا کار سختی نیست آنچه باعث تعجب و حیرت شده است ، تبلیغ و ترویج چنین خدایست .
ادامه دارد ......
بسم الله الرحمن الرحیم
هال سل و خدا شناسی (5)
هنوز هم فریاد راهزنی که به مناسبتی از دیوار خانه ای بالا میرفت و شنید که خدای مهربان میگوید الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله ( حدید ، 16 ) . آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مومنان بیاد خدا خاشع و آرام گیرد ؟ شنیدنی و در عین حال عبرت آموز است که یا رب قد آن . ای خدای من ، وقت آن فرا رسیده است .
و این آنتونی فلو است ، فیلسوف خدا ناشناس و سرشناس انگلیسی ، که سمت استادی دانشگاههای لندن و اکسفورد را داشته است ، کسی که بیش از 50 سال در رد وجود خدا استدلال کرد ، کسی که در باره خودش میگوید : زندگی من در پرتو این اصل سقراطی که همواره از دلیل و بینه تبعیت کن ، شکل گرفته است . سر انجام در 24 آذر ماه سال 1383 درهشتاد و یک سالگی و در یک نوار ویدئویی با عنوان آیا علم خدا را کشف کرده است ؟ بر این نکته صحه گذارده که یافته های جدید نشان میدهد ، جهان پیچیده تر از آن است که اندیشوران در گذشته تصور میکردند و چنین جهان پیچیده ای نمیتواند به خودی خود پدید آمده باشد بلکه مخلوق موجودی هوشمند است .
نقل داستان فضیل عیاض و حکایت آنتونی فلو برای آن است ، که مبادا بیخدایان و متحیران و آدمهای سرگردان گمان کنند ، که راه بازگشت و صعود به آسمان بسته است و باید همیشه در یاس و گمراهی و ضدیت با خدا بمانند .
قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم ( زمر ، 53) . بگو ای بندگانی که بر خود اسراف کرده اید ، از رحمت خدا ناامید نباشید ، البته خدا همه ی گناهان شما را خواهد بخشید ، براستی که او آمرزنده و مهربان است .
اداما دارد ......
بسم الله الرحمن الرحیم
هال سل و خدا شناسی (4)
همه ی بیخدایان و آنانی که بواسطه ی تمایلات نفسانی و خواهشهای شهوانی از خدا دور شده اند و آموزه ها و جعلیات دانشگاه های کنیسه ای و کلیسایی را به حساب فهم و درکشان میگذارند و به خورد دور افتادگان از تعقل و تفکر میدهند و چقدر هم کیف میکنند که بلاخره جمع کوچکی را به دور خود گرد آورده اند و بدین سان همه ی عقده های ریز و درشت زندگیشان را تسکین میبخشند ، بدانند : که غالب گفته ها و نوشته هایشان ریشه در مباحث علمای علم الهیات کتاب مقدس دارد . زمزمه های مسمومی که این روزها در گوشه و کنار به گوش میرسد مبنی بر اینکه : خدا قابل شناخت نیست ، و یا خدا قابل تعریف نیست و یا زمانی میتوان بر چیزی اسم قرار داد که آن چیز قابل درک و فهم باشد و حد و مرز آن مشخص باشد ، و بعد از این میگویند : الله اینگونه است ، غائب است ، معرفه نیست ، لذا غیر قابل شناخت و غیر قابل تعریف است . و حتما در آینده ای نه چندان دور مانند اسلافشان به این نتیجه میرسند ، که آن چیزی که در شناخت و تعریف نگنجد ، وجود ندارد . همانطوریکه هری استین ولفسنچ در مقاله ی نگرش وحیانی به خدا و منتقدان آن میگوید : عقیده ی هیوم مبنی بر اینکه خدایی که شناخته نمیشود ، خدایی است که وجود ندارد ، عقیده است که متاثر از فلسفه ی بارکلی میباشد . در فلسفه ی بارکلی ، وجود داشتن به معنای ادراک شدن یا شناخته شدن است . در نتیجه اگر چیزی به شناخت در نیاید ، وجود ندارد .
پیش از این پرسشی را مطرح کردیم که چرا یهود شان و رتبه ی خدا را تنزل میدهد ؟ همه ی تلاشهای احبار و حاخام های یهودی در شخصیت پردازی انسان گرایانه از خدا را میتوان در پیشنهاد جان هیک مشاهده کرد . هیک که در مقاله اش خدا کیست و چیست ؟ آشکارا میگوید : که مفهوم خدا را میتوان به مانند یک انسان تشریح کرد . و بر این اساس خداوند موجودی شبیه ماست و ما دو موجود هستیم ، خدا و شخص خود ما . حرکت به سوی آینده ای خوب و قابل مصالحه را پیشنهاد میکند ، میگوید : در حال حاضر قصد دارم تا حرکت به سوی آینده ای خوب و قابل مصالحه را پیشنهاد کنم . در باره ی خدایی انسانگونه که دخالت نمیکند و در تاریخ و زندگی دست نمیبرد و خدایی که مانع اتفاق افتادن چیز هایی که باید رخ دهند نمیشود و بالعکس . آیا مثالی واضحتر از این برای خودخواهی آدمی سراغ دارید ؟ چرا هیک پیشنهاد حذف خود و دخالت نکردن خود را نداد ؟ و آیا بنابر توصیه ی هیک مایی که هم خداییم و هم خودمانیم ، با از کار انداختن خدا ، به موجودی نیمه تبدیل نشده ایم ؟ کاملا میتوان فهمید که این ترشحهات ذهنهای مریض چه بلای خانمانسوزی را برای جمعی از مردم دنیا به ارمغان آورده است . روزی کریتیاس ، رهبر جباران سی گانه ی آتن در آغاز قرن پنجم پیش از میلاد دین را ترساننده ی مردم معرفی کرد . قرن ها بعد عقیده ی کریتیاس به عنوان دین افیون مردم است از جانب کسانی که خود و انقلابشان سخت متهم به یهودیگری سازمان دهی شده است ، در بین مردم رواج و از نو احیا گردید . اخیرا به خاطر تزلزل در دینداران ، تهور و بیباکی خدا ستیزانه در بی دینان و ترویج به عقیده ی لاینحل بودن مسئله ی خدا در جمعی که نه از دیندارانند و نه از بی دینان ، از خدای مرده سخن میگویند . در حالیکه :
الله لا اله الا هو الحی القیوم لاتاخذه سنة و لا نوم (بقره ، 255) .
خداست که معبودی جز او نیست ، زنده و بر پا دارنده است نه خوابی سبک اورا میگیرد و نه خوابی گران .
براستی چه کسانی از خدای مرده سخن میگویند ؟ و چرا جمعی از خدای زنده وحشت دارند ؟ آنانی که در آن سوی مرز خدا را مرده به حساب آوردند چه سودی بردند که اکنون در این سوی آب به قتل خدا کمر بسته اند ؟
همه ی آنانی که میگویند : ما با خدا به عنوان سوژه ای برای نیایش مبارزه نمیکنیم ، اما خدا به عنوان قانون گذار باید صحنه را ترک کند . میگویند : خدا بماند اما در خانه ی خودش . تشریف داشته باشند منتها در امور زندگی و معاش ما دخالت نکند . بعبارت دیگر خدا را عبادت میکنیم اما اطاعت نمیکنیم . خدای خالق را میپذیریم اما خدای شارع را نخواهیم پذیرفت . شک نکنند که دانش آموخته ی مدرسه ی عمومی دانشوران یهود که با سیستم دروس عینی ذهن شویی و مهره آفرینی میکند ، میباشند .
ادامه دارد .......
بسم الله الرحمن الرحیم
هال سل و خدا شناسی (3)
یهود ، که خود را چون ( Vishnu ) ویشنو ، دومین خدا از خدایان سه گانه ی هندیان ، صاحب صد دست میداند که بر هر دستی انگشتی دارد ، معتقد است که تمامی مهار های دستگاه حیات اجتماعی را در اختیار خواهد گرفت (پ/17) . آنان برای برآورده کردن این خواست شیطانی ، ابایی ندارند که با خدا به مبارزه برخیزند و ریشه ی هرگونه عقیده ای را از بیخ و بن برکنند (پ/14) . و هر زمانی که غیر یهود را مانعی در رسیدن به اهداف پلیدشان بیابند ، فساد ، خیانت ، رشوه خواری (پ/1) ، حسد ، نفرت و زیاده خواهی (پ/3) ، را در میانشان رواج دهند . پروتکل شماره یک بطور وضوح بیان میکند : که اگر در رابطه هایمان دست روی حساسترین عصب ذهن آدمیان بگذاریم ، خیلی زود به پیروزی خواهیم رسید و این اعصاب حساس ذهن آدمی عبارتند از زراندوزی ، مال پرستی و تنوع طلبی در ارضاء نیازهای مادی ، که هریک از این خواسته ها به تنهایی میتواند آدمی را تسلیم ما ، یهودیان کند . پروتکل شماره 23 آنارشیسم و نفی خدا را حاصل جوامعی میداند که یهود ، اخلاقیات را در آن جوامع نیست و نابود کرده است . بی اعتبار کردن عالمان دینی به بهانه ی آزادی عقیده ، و کاستن از تاثیر کلام معنوی و روحانی آنان حربه ی دیگری است که پروتکل شماره 17 به آن اشاره میکند . ترویج باصطلاح افکار شاعرانه و تبلیغ تئوریهای مضحک ، کهنه ، غیر بومی و غرق کردن جوانان غیر یهودی در اوهام ، با کمک و مساعدت انواع تخدیر کننده ها و تحمیق سازها ، از جمله برنامه های یهود برای تربیت مجدد مردم بویژه جوانان است (پ/9) .
کاش فیلم ساز میبودم و یا سناریو نویسی میدانستم . شایسته است آنانیکه خداوند در وجودشان این خلاقیت را قرار داده است ، قرآن را در بعد نمایشی از غربت و مظلومیت در آورند . یکی از آیاتی که سزاوار است ، در هنر مسئول مورد عنایت قرار گیرد ، آیه 31 سوره ی حج است که بیان کننده ی موقعیت کسی است که به خدا و یگانگی او اعتقاد ندارد . میفرماید : و من یشرک بالله فکانما خر من السماء فتخطفه الطیر او تهوی به الریح فی مکان سحیق . وقتی آدم مشرک شد ، یعنی اعتقادش به یک پایگاه اعتقادی و دینی را از دست داد و خدا را به یگانگی نپذیرفت ، به این میماند که از آسمان به پایین افتد ، و گرفتار مرغان ، پرندگان و کرکسها شود ، و یا اینکه بادی تند او را به مکانی دور درافکند .
خروج از قیمومت خدا اضطراب ، استرس ، پرخاشگری ، روان پریشی ، بی هویتی ، بی ناموسی و دیوثی ... را با خود دارد . بیخدایان ، پخته خوران ، دلبستگان به عفونتها و چرکهای دنیای مادی و همه ی تسلیم شدگان تئوریهای منحط یهود ساخته بدانند که اگر نبود کلام مولا و مقتدایمان علی بن ابیطالب علیه السلام مبنی بر اینکه ( لیس کل عورة تظهر ) هر رازی آشکار شدنی نیست ، میتوانستیم راز های زیادی از روزمرگی طائفه ی شما را معرفی کنیم .
ادامه دارد ....