سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انجمن تفکر مبانی

بسم الله الرحمن الرحیم

پیش رویم مقاله ای از آقای مسعود بهنود با عنوان جدی میگویم ، از اینکه به احمدی نژاد رای ندادم پشیمانم . قرار دارد . این مقاله را روزنامه ی شرق منتشر ساخته است و من آن را از سایت خبری عصر ایران (asriran.com) به تاریخ 14/05/1386 با کد خبری 23074 دریافت کرده ام . و تا امروز که 18/05/1386 است چندین مرتبه آن را خوانده ام . و هر چه میکوشم باور کنم که نویسنده جدی میگوید و آنگونه که خود میگوید طبع طنز و قصد مطایبه ندارد ، به نتیجه ای نرسیدم . بهرحال از خدای بزرگ میخواهم که همینگونه باشد . و این نگاه زمینه ای فراهم آورد تا سایر دوستان و هم اندیشان او خود را برهنه در مقابل آفتاب بنشانند و به خطای خود اعتراف کنند ، بی داغ و بی درفش در عین صحت و سلامت عقل . و آنگونه که مسعود بهنود میگوید ، پشیمانی شان را از اینکه به آقای احمدی نژاد رای نداده اند ، اعلام کنند . و مانند آقای بهنود که احساس میکند که هنوز کار مهمی که این دولت میبایست انجام میداد ، صورت نپذیرفته است ، تا دو سال دیگر اگر بودند ، جبران مافات کنند و به دکتر محمود احمدی نژاد رای بدهند . 

یکی از راه های شناخت انسانهای بزرگ همچون نبی معظم و رسول مکرم حضرت پروردگار  بهره ی آنان از زهر کشنده و جفای فراگیر دشمنان عنود است . تا جاییکه نزد عقلا ، علاوه بر دوست و رفیق همراه که سبب شناسایی آدمی است ، حد و اندازه ی دشمن نیز نشانه ی کمال و اقتدار و صد البته عامل مهم شناخت آدمی محسوب میشود . لذا در خطاب خداوند به رسولش آمده : لتجدن اشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود . آنچه مرا وادار میسازد تا ناباورانه به مقاله ی آقای بهنود و به آرزوی او در جبران مافات ، بنگرم ، حذف دشمنان کینه جو ، قدرتمند ، سلطه گر ، عنود ، حسود و یهودی خارجی است که با زوزه های دلخراش بی مایگان داخلی همراهی میشود .

اکنون حق شما دوست عزیز و خواننده ی ارجمند است که از آقای بهنود بپرسید که : 

چرا از تمرکز دشمنی سران یهودی دنیا بر نام دکتر احمدی نژاد در مقاله اش حرفی به میان نیاورده است ؟

چرا به دفاع ایشان از سید حسن نصرالله رهبر قهرمان عربی که تمام تئوریهای از نیل تا فرات یهودیان را در جنگ 33 روزه ی تابستان 1385 به قبر فرستاد ، ذکری نشده است ؟

چرا به نفرین یهودیان در آخرین جشن ایرانی کشی شان در حق دکتر احمدی نژاد اشاره ای نشده است ؟

چرا از عدم تحمل سران رژیم اشغالگر قدس از رئیس جمهوری اسلامی ایران مطلبی ننوشته است ؟

چرا دفاع تاریخی و بی سابقه ی منتخب مردم فهیم ایران از اندیشمندان و تجدید نظر طلبان که به جرم پژوهش در تاریخ ، بویژه هولوکاست دروغین ، در زندان آنانی که با چماق دموکراسی شان مدام بر سرمان میکوبند ، عمر تلف میکنند ، مسکوت گذاشته شده است ؟

چرا از دفاع جانانه ی دکتر احمدی نژاد از موجودیت فلسطین و فلسطینیان و انفعال غربیان و هیاهوی از سر استیصال آنان در مقابل استدلال متین ایشان از نحوه ی شکل گیری رژیم غاصب صهیونیستی مطلبی گفته نشده است ؟ 

و در آخر بهنود ی که میفهمد سهمیه بندی بنزین ممکن است مقدمه ای شود برای نجات جامعه از دست یارانه هایی که ما را معتاد به درآمد نفتی کرده است و در تایید آن مقاله ی زنده باد سهمیه بندی را مینویسد ، چگونه است که بدون هیچگونه اشاره ای به مسئله ی هسته ای و تلاش بی وقفه ی دکتر احمدی نژاد او را آیتی و موهبتی نامنتظر که امید است مانند نشانه ای که به گمشدگان ، ره بنماید و نجاتشان بدهد ، نام میبرد ؟ 

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 سایت عصر ایران ( asriran.com ) کد خبر 23074 تاریخ 14/05/1386

بهنود: جدی می گویم، از اینکه به احمدی نزاد رأی ندادم پشیمانم
شاید خواننده با خواندن این سطور به این تصور افتد که قصد مطایبه و یا طعنه در پیش است، اما چنین نیست. این نوشته ای جدی است. نویسنده اصولاً طبع طنز ندارد.

 
 
مسعود بهنود در شرق امروز نوشت:

در آغاز سومین سالگرد آغاز به کار دولت آقای احمدی نژاد ناگزیرم خود را برهنه در مقابل آفتاب بنشانم و به خطای خود اعتراف کنم، بی داغ و بی درفش در عین صحت و سلامت عقل. باید اعتراف کنم که دو سال قبل در انتخابات سوم تیرماه به محمود احمدی نژاد رای ندادم. و خطا کردم. علتش هم این بود که بسیار نکته ها نمی دانستم، نه اینکه نامزد ها را نمی شناختم. بلکه شناختم از جامعه این قدر نبود. و امروز که دو سال گذشته از آن زمان، تا راست و پوست کنده این خطای خود را بیان نکنم از بار گناهان خود نکاسته ام.

شاید خواننده با خواندن این سطور به این تصور افتد که قصد مطایبه و یا طعنه در پیش است، اما چنین نیست. این نوشته ای جدی است. نویسنده اصولاً طبع طنز ندارد.

انتخاب آقای محمود احمدی نژاد اگر در هنگام خواب و غفلت آقای کروبی اتفاق افتاده باشد چنان که گفته آمده، یا اگر با «بداخلاقی های انتخاباتی» همراه بوده باشد چنان که آقای خاتمی گفته، اگر چنان بوده باشد که آقای هاشمی را گله مند کرد، یا چنان که سردار ذوالقدر گفت حاصل عملیاتی «پیچیده»، یا اگر مطابق نظر آیت الله مصباح یزدی دعاها و ندبه های مردم کار خود را کرده باشد، به هر حال به نظرم موهبتی نامنتظر بود. آیتی بود. مانند نشانه ای که به گمشدگان ره نماید و نجاتشان دهد. فرض کنیم که الان آن کس که من به او رای دادم -دکتر معین - انتخاب شده بود، تصور کنید چه جامعه شلوغ و گرفتاری داشتیم. از همه می گذرم مگر آقای جواد لاریجانی جرات داشت این حرف ها را بزند و روزنامه ها همه چاپ کنند. وزیران می توانستند به صفت های تفضیلی برای شرح کارهای خود نزدیک شوند، چه رسد به صفت های عالی، آن هم هر روز.

گرچه که دانشجویان امروزه روز هم به بندند، اما این کجا و هجده تیر کجا. گیرم چند روشنفکر - یا حتی روشنفکرنما - و عده ای از نسوان احساس بهتری از زندگی پیدا می کردند اما کجا چنین نشاطی برپا بود که امروز هست. از خود می توان پرسید دکتر معین به این شوخی و شیرینی سخن می گوید که آقای احمدی نژاد. ممکن بود که او به دانشجویان که شکایت از ستاره هایشان می کنند، به این شیرینی بگوید سروان شده ای دیگر چه عیبی دارد غنقل به مضمونف. آیا ممکن بود که کسی مانند آقای هاشمی که روزهای انتخابات هم برای گرفتن رای به استان ها سفر نکرد، هیات دولت را بردارد به سفرهای استانی برود، هر روز در یک گوشه کشور باشد و یا طرف دیگر دنیا. آقای لاریجانی مگر نبود که در جریان انتخابات ریاست جمهوری یک بار به اصرار مشاوران و همفکران به میان بختیاری ها رفت و کلاهی هم به سر گذاشت اما راضی نبود عکسش چاپ شود و بعد هم حرف برادر شنید که می گفت مدیر بهتر است چند ساعت فکر کند. اصلاً فکر کند.

نویسنده خود سال ها است از سفر اقیانوس پیمایی به اندازه مقدور حذر می کند، چون ده دوازده ساعت پرواز، حتی اگر آدمی در هواپیمای اختصاصی و یا در درجه یک باشد باز سخت است. آقای احمدی نژاد در همین دو سال دو سه باری این راه طولانی را تا ونزوئلا و دو باری تا نیویورک طی کرده و حالا امسال هم قصد دارد برود. کدام یک از نامزدها اصولاً جرات داشتند اصلاً سالی یک بار به امریکا بروند. کدامشان - مگر آقای کروبی که گاه گاه از این کارها می کند - جرات داشتند نامه بنویسند صاف برای خود شیطان بزرگ. آن هم شیطان بزرگی مانند جورج بوش که پدرش و پدرجدش هم شیطان بوده اند نه کسی مانند کارتر و کلینتون که از دست امریکایی ها در رفت و به کاخ سفیدشان راه دادند.

کدام یک از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری می توانستند و اصلاً در مخیله شان جا می گرفت که ملوانان انگلیسی را که همگان به آنها متجاوز می گفتند و بعضی ها جاسوس و مستحق اعدام، بیاورد در ریاست جمهوری و با همگی دست بدهد و بعد هم بدرقه شان کند با برخورد حسنه و اصلاً هم متهم نشود. اصلاً محتمل نبود که ملوانان اسیر جنگی را به خواست رئیس جمهور به چنین جایی بفرستند دستگیرکنندگان. اصلاً به آنها مربوط نمی شد. مگر آقای هاشمی که به هر حال سابقه ای در فرماندهی جنگ و آشنایان در مدارج بالای نظامی دارد.این فهرست بلندتر از این حرف ها است. خلاصه می کنم و می پرسم، تجسم کنید که اگر دکتر معین انتخاب شده بود مشاورش می شد کسی مانند دکتر خانیکی، که اصلاً به اندازه آقای کلهر مفرح و شیرین نیست.اصولاً به جمع مشاوران و معاونان آقای احمدی نژاد نگاه کنید بنا به نوشته جناب کلهر - در نامه به رئیس مجلس - و تجسم کنید آنها را که هر کدام از سویی از شهر نان سنگکی و پاکت میوه ای خریده اند تا به بقیه مشاوران ثابت کنند که گرانی و تورم حرف غلطی است که نمایندگان و یا روزنامه نگاران می زنند. کجا چنین هنری داشتند مشاوران نامزدهای دیگر. از کجا چنین شور و حالی در آنها بود.

من هر گاه به ماجرای سهمیه بندی بنزین فکر می کنم، این بار دیگر از کارشناسان گلایه دارم که چرا نمی گویند که انجام چنین کاری - آن هم به همت وزارت کشور نه وزارت نفت یا بازرگانی - کاری بزرگ بود که شاید مقدمه نجات جامعه از دست یارانه هایی باشد که ما را معتاد به درآمد نفتی کرده است.

می دانید اگر هر کدام از نامزدهای دیگر انتخاب شده بودند و همین کار را بنا به توصیه عقل یا از سر اضطرار انجام می دادند چند بشکه اشک برای مسافرکش ها و مردم بدبخت و فقیر ریخته می شد که حالا با گرانی و تورم چه کنند. اما شد و چنان که بار دیگر هم نوشته ام زنده باد سهمیه بندی.

سوم اینکه به نظرم اگر آقای هاشمی یا دکتر معین، آقای قالیباف یا کروبی، آقای مهرعلیزاده یا آقای لاریجانی انتخاب می شدند مملکت کمابیش بر همان روالی می گشت که عده ای می گویند در همه چهل سال گذشته غیعنی از نیمه های دهه چهل که قیمت نفت تکانکی خورد و ما ملت ایران هوس تجدید عظمت باستان به سرمان افتادف اداره شده بود. اما قدر مسلم این است که این رقم اگر 28سال گرفته شود اختلافات حل می شود و هم موافقان و هم مخالفان دولت هم با این نظر مساعدت دارند که هر کس از نامزدهای دیگر برگزیده می شدند زندگی ادامه برنامه هایی بود که اگر آن یک و نیم تا دو سال اول انقلاب را رها کنیم، آن یک عدد گروگان گیری را هم ندیده بگیریم، در بقیه سال ها غ از انتخاب زنده یاد رجایی به نخست وزیری به بعدف کمابیش کشور بر آن روال گشته یا سعی شده بود بر مدار بگردد.

به هر حال انگار که از ممالک راقیه شده ایم تغییر دولت ها، از دیدگاه بطنی جامعه تفاوت چندانی در پی نیاورد. پول نفتی می رسید و سازمان برنامه ای بود که سعی می کرد دولتی ها هماهنگ خرج کنند، یک مرتبه هر استان شروع نکند به ساختن جاده هایی که به استان مجاور وصل نشود. چنان سیستم های آبیاری طراحی نکنند که دو کیلومتر آن طرف تر همه زمین های زراعی از بی آبی له له بزند و این طرف مردم با قایق به مزارعشان بروند. چنان نباشد که یک استان از خارج سیب زمینی وارد کند و استان دیگر گند سیب زمینی های گندیده اش را با معطر سازهای باز هم خارجی چاره کند. خلاصه به طور کلی همین بود. احساس می شد با انقلاب روندی که از مشروطیت آغاز شده با پست و بلند راه و رهروان خود را به سال 1384 شمسی رسانده. کم کمک ایران اسلامی داشت الگویی می شد برای منطقه، با همه انتقادها که جهانیان می کردند اما داشت نمونه ای از مدیریت شهری، شوراها، آشنا شدن مردم به حقوق خود، ادبیات، سینما و... خلاصه... همین که کشور بر یک روال می گشت و درش استقراری پیدا شده بود دنیا را به ترس انداخته بود. اما ما ایرانی ها خودمان حوصله مان سر رفته بود. چقدر تکرار خسته کننده. تنها انتخاب آقای احمدی نژاد می توانست به این دور تسلسل پایان دهد. مگر نه هر بیست و پنج سال قرارمان با تاریخ همین است.

سال 32 سالی است که به 28 مردادش معروف است و 25 سال بعد به 22 بهمنش معروف شد. ربع قرنی که گذشت باید اتفاقی می افتاد، چند سالی هم دیر شده بود.

چهارم، دلیلی که دارم به سیاست بین المللی مربوط می شود. اصلاً چرا مردم امریکا بعد از کلینتون می توانند جورج بوش انتخاب کنند ما نتوانیم و بعد از خاتمی مثلاً کارمان دست کروبی یا دکتر معین بیفتد که باز همان حرف ها باشد. چطور است که فرانسوی ها بعد از ژنرال دوگل و میتران، سارکوزی را در جای تالیران غشاید هم خود ناپلئون ، می توانند نشاند، مگر مردم ایران چه کم دارند از امریکایی ها.

و پنجم اینکه دنیا گاهی هم باید از بنیاد تغییر کند. گاهی عجیب شود. گاهی حرف های نشنیده بشنود. نگفته بگوید. جهان باید گاه گریه کند، گاهی بخندد. شاید که کسی خواب دیده بود و تعبیرش این شد که کسی می آید و همه آداب و رسوم بیست و هشت ساله را به دور می ریزد.همه کارهایی را که بعید بود انجام می دهد.
مهرورزی و عدالت جویی را که از صد سال پیش حرفش زده می شد معنا می کند و مانند لقمه ای در دهان همه قرار می دهد.

 البته که لازمه همه اینها نفت هفتاد دلاری بود. چون همه اینها اگر باشد اما نفت همان نوزده دلاری باشد که در برنامه چهارم نوشته شد، مزه نخواهد داشت.
اما اگر همه دلایل محکم بالا نبود و فقط همین یک دلیل کافی بود که حاصل انتخابات سوم تیر باعث می شد که جامعه ایرانی خود را بشناسد. اندازه های خود را دقیق تر به دست آورد. مدام در خیال سیاست نورزد. در خیال به این و آن ایراد نگیرد. هی دور از گود فرمان آتش ندهد. و همین حادثه باعث شد تا جامعه کمی به عراق، به فلسطین، به لبنان، حتی به ترکیه نگاه کند.
 وسط کویر دل خود را به تماشای فیلم هایی از نقاط سبز جهان غاز مونت کارلو تا دامنه پیرنه، از مونترآل تا لس آنجلسف مشغول نکند.
به همسایه نگاه کند، به کوچه نگاه کند، به خیابان نگاه کند، و اگر فرصتی شد به خود هم نگاهی بیندازد. آن گاه آرزوهای بلند.
بنابر اینها بود که لازم می دانم پشیمانی خود را از اینکه به آقای احمدی نژاد رای ندادم اعلام دارم. و از آنجایی که احساسم این است که هنوز کار مهمی که این دولت باید انجام می داد صورت نپذیرفته است، دو سال دیگر اگر بودم جبران مافات می کنم و به دکتر محمود احمدی نژاد رای می دهم.
            



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 86/5/18ساعت  12:53 عصر  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    کوفی و قساوت دل[2]
    کوفی و قساوت دل[1]
    برجام با یهود و گوساله سامری(11)
    برجام با یهود و گوساله سامری(10)
    برجام با یهود و گوساله سامری(9)
    برجام با یهود و گوساله سامری(8)
    برجام با یهود و گوساله سامری(7)
    برجام با یهود و گوساله سامری(6)
    برجام با یهود و گوساله سامری(5)
    برجام با یهود و گوساله سامری(4)
    برجام با یهود و گوساله سامری(3)
    برجام با یهود و گوساله سامری(2)
    برجام با یهود و گوساله سامری(1)
    برجام با یهود و ابو موسی اشعری
    برجام با یهود و روانشناسی اهل نفاق
    [عناوین آرشیوشده]