سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انجمن تفکر مبانی

بسم الله الرحمن الرحیم


سگ و سحت خواری


 در ششمین نشانه، خدای متعال ما را با تاجرانی آشنا می سازد که: فما ربحت تجارتهم. از تجارتشان سودی عایدشان نشد. و براستی چرا این موجودات در تجارتشان سودی کسب نمی کنند؟

 

در پاسخ باید بگوییم: سود حقیقی زمانی حاصل می شود که خریدار و فروشنده احکام بیع و شراء را بدانند و به آن عمل کنند. از آنجایی که نوشته ما عنوان سگ شناسی با خود دارد خوب است بدانید که: خرید و فروش سگ ها به قصد تفریح و زینت از جمله معاملات حرام و باطل است. تا جایی که درآمد حاصل از فروش سگ، سحت بر وزن گفت، دانسته شده است. گرچه همه اقسام سگ، سگ نام دارد اما سحت بودن ثمن سگ تنها بر سگ هراش حمل می شود. نه بر سگ ماشیه که محافظ گله است و نه بر سگ صید که صلاحیت تعلیم را دارد و نیز نه بر سگ سورتمه که از ویژگی مقاومت و حس جهت یابی برخوردار است و به اسکیموها خدمت می کند. اما سگ هراش که با مشخصه هایی مانند پی پی تو حیاط، غذا تو کاسه، بشین رو پات، حالا بپر بالا، بدو بدو اینو وردار بیار معرف حضور سگ باز ها است، همان سگی است که در فرمایش امام رضا(ع): ثمن الکلب سحت. درآمدی که از داد و ستد آن بدست می آید، سحت نامیده شده است.


سحت در اصل به معنای استیصال است. و حرام را باین جهت «سحت» نامیده‏اند که بدنبال آن عذاب استیصال و هلاکت، دامنگیر انسان میشود. این قول از زجاج است.

 

جبایى گوید: مال حرام را «سحت» نامند، زیرا برکتى ندارد و به استیصال کشانده میشود.

 

خلیل گوید: «سحت» است به خاطر اینکه قیمت سگ و شراب و ... ننگین است و مروت و شخصیت انسان را فاسد مى‏کند.


و از على (ع) است که: سحت، عبارت است از رشوه، مهر زناکار، اجرت حجامت، پولى که در مقابل جفت شدن حیوان نر با ماده مى‏پردازند، قیمت سگ، قیمت شراب، قیمت مردار، اجرت کاهن و جایزه‏اى که براى عمل معصیت، قرار داده میشود.


این کلمه در سه آیه از سوره مائده و در مذمت و توبیخ یهودی زادگان و نیز کاهنان یهودی آمده است.


1- (سوره مائده آیه 42) این دروغ پردازان، خورندگان حرامند. سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْت.

یهود در خوردن مال حرام، اصرار و مبالغه دارد.


2- (سوره مائده آیه62) و مى‏بینى بسیارى از روءسا و علمای یهود را که در گناه و ستم وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ و خوردن حرام یُسارِعُونَ شتاب مى‏کنند، زشت است کردار آنها.

حسن گوید: وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ: یعنى براى قضاوت میان مردم، رشوه مى‏گیرند. علت اینکه «رشوه» را سحت نامیده، این است که: سرانجام انسان را دچار استیصال و بینوایى مى‏کند و برکت مال را مى‏برد.


علماى معانى گویند: کلمه «مسارعت» بیشتر در کار خیر استعمال میشود مثل «یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ» (آل عمران آیه 114: در نیکیها شتاب مى‏کنند) فایده استعمال این کلمه، در اینجا این است که میخواهد بگوید: آنها در راه گناه و ستم و رشوه چنان مى‏شتابند که گویى براه حق مى‏شتابند و از مردم حقى و طلبى دارند. به همین جهت، ابن عباس در تفسیر خود گوید: یعنى آنها بر خطا کارى جرات دارند و دلیرند!


3- (سوره مائده آیه63) چرا ربانیون و احبار آنها را از سخن ناحق وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ و خوردن حرام منع نمى‏کنند؟! زشت است رفتار آنها!

خداوند علماى اهل کتاب را بهمان لفظى که خود اهل کتاب را مورد مذمت قرار داد، مذمت مى‏کند و آنها را از اینکه وظیفه خود را در مقابل اهل کتاب انجام نداده‏اند، ملامت مى‏کند. در حقیقت، بر اثر قصور عالمان دین است که مردم سرکشى و توسنى مى‏کنند.


یهود، یهودی زادگان و یهودی زدگان باید بدانند که تا وقتی در خوردن سحت اصرار و پافشاری دارند، از سود حقیقی بی بهره خواهند بود. تجارتشان جز استیصال و سرخوردگی نصیبشان نخواهد ساخت. أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏ فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ (سوره بقره آیه 16) آنانی که گمراهی را به هدایت خریدند، تجارتشان که سود نکرد، بماند، در شمار هدایت یافتگان نیز قرار نگرفتند.


وقتی تاجری در چند معامله سود نمی کند، به سختی می افتد، نگران می شود، ولی کسی نمی گوید که به سوء عاقبت گرفتار شده است. به عبارت دیگر اصل سرمایه و یا بخشی از آن وجود دارد، می تواند با مدیریت و پشتکار خود را از ورشکستگی نجات دهد. اما موجوداتی که ما در این مختصر از آنان سخن گفتیم در یک تجارت معنوی با جایگزین کردن کفر کسبى بر ایمان فطرى سودی که نکردند، بماند، اصل سرمایه را هم از دست دادند. سرمایه هر آدمی که پا به این دنیا می گذارد فطرت پاکی است که با خود از رحم مادر می آورد. کلّ مولود یولد على الفطرة حتّى یکون ابواه یهوّدانه او ینصّرانه.


کل مولود شامل همه دختران و پسران در همه جای دنیا می شود فرقی ندارد که در کدام خانه و خانواده و در کدام آئین و مذهب متولد شده باشد، همین که متولد شد بقول سید مرتضی رحمة الله علیه بر خلقت داله بر وحدانیت الهی و بندگی او و ایمان به او متولد شده است. 

 

وَ ما کانُوا مُهْتَدِین اینکه اینان در بازار داد و ستد تجارتشان سودی نکرد، امری قابل تامل است و اما اینکه اصل سرمایه اینان مورد خدشه قرار گرفته و اینان در شمار هدایت یافتگان در نیامدند، امری دیگر است که نیازمند بررسی و شناخت ریشه های فکری، فرهنگی و عقیدتی مادران و پدران است. حتی یکون ابواه یهودانه او ینصرانه.

آن مولود پاک در یک کودک آزاری مشمئز کننده مورد آزار عقیدتی پدر و مادر نسبی، سببی و یا رسانه ای قرار گرفته و ما امروز شکست در تجارت و سوء عاقبت را در چهره و نیز در کردار و گفتار آنان مشاهده می کنیم.

 

ادامه دارد ...

 

با عنایت به آیه 79 سوره اعراف - نصحت لکم و لکن لا تحبون الناصحین: پند و اندرزتان دادم اما شما نیک خواهان را دوست ندارید،  این پست تقدیم می شود به منتقدین بی سواد توافقنامه ژنو.


 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 92/11/17ساعت  10:59 صبح  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()


    بسم الله الرحمن الرحیم


    بازار و حیله گری یهود


    دنیا در فرمایش رسول خدا(ص) بازار است. الدنیا سوق. و در بازار آنچه که رواج دارد داد و ستد و سود و زیان است. ربح فیها قوم و خسر آخرون. اینان به بازار دنیا استهزاء آوردند، خدعه و فساد آوردند، بیماری و سفاهت همراه با ندانم کاری آوردند و گمان می کردند سود خواهند برد، سود که نبردند، بماند، ضرر فراوانی هم متحمل شدند. مورد تمسخر خدای متعال قرار گرفتند، از تفکر درست باز ماندند، چشیدن طعم ایمان حقیقی را از خود سلب کردند، بر تحیر خود افزودند، نوسان های فکری را در جمع خودشان افزایش دادند، خودشان را از لطف و عنایت حق تعالی محروم ساختند، منفعلانه بر طغیان و سرکشیشان افزودند، گرفتار کوری درونی شدند که بسا بد تر از کوری بیرونی است.

     

    تاجران ورشکسته و سوء عاقبت نشانه ششمی است که خداوند برای شناسایی و نیز توبیخ و سرزنش آنان آورده است. أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏ فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ (سوره بقره آیه 16) اینان گمراهی را به هدایت خریدند، پس تجارتشان سود نکرد و در شمار هدایت یافتگان در نیامدند. زمانی که آدمی برای خرید به بازار می رود، باید سرمایه و پول داشته باشد، و اینان: و ما هم بمومنین. از سرمایه ایمان برخوردار نبودند. علاوه بر اینکه صداقت نداشتند، برای بدست آوردن کالا دست به خدعه، نیرنگ و فریب بردند: یخادعون الله و الذین آمنوا.


    صداقت و آبرو در بازار از اهمیت فراوانی برخوردار است، می تواند برای مدتی و برای مواردی جای بی پولی را پر کند، اما اینان: و ما یشعرون. از فهم این لطیفه بازاری و این دقیقه سوقی عاجز بودند. از بدترین مریضی ها همین عدم صداقت و به عبارت دیگر دروغگویی است، اگر کسی نخواهد با این مرض مبارزه کند، مرض بر همه اعضا و جوارح اش مستولی خواهد شد، و اینان چنین خواسته ای را نداشتند: فی قلوبهم مرض. و خداوند هم طبق سنت الهی بر مرضشان افزود. بازار در فرمایش رسول خدا(ص): بدترین جاهای زمین است، می فرماید: شر بقاع الارض الاسواق. بازار جایی است که شیطان وسعت کار دارد: و هو میدان ابلیس. و آنچه می تواند مانع از فساد و تباهی و دوری از گناه در این میدان شود، یاد خدا است: من ذکر الله فی السوق مخلصا عند غفلة الناس و شغلهم بما فیه، هر کس در بازار به هنگام غفلت مردم و سر گرم بودنشان به داد و ستد با اخلاص خدا را یاد کند، کتب الله له الف حسنة و غفر الله له یوم القیامة مغفرة لم تخطر علی قلب بشر. خداوند برای او هزار حسنه بنویسد، و روز قیامت آمرزشی بهره او سازد که بر دل هیچ آدمیزادی خطور نکرده باشد. اما اینان به جای ذکر خدا با ورد انما نحن مصلحون و با شعار اصلاح گری، نه تنها با فساد درونیشان مقابله نکردند، بلکه با به نمایش درآوردن فساد در زمین در حقیقت عدم باریک بینی، عدم توجه و عدم دقت نظر، حتی مفاسد ملموس و محسوس را هم شعور نکردند. الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون.

     

    شما خوانندگان ارجمند آگاه و هوشیار باشید که اینان مفسد فی الارض اند. و مفسد فی الارض در حقیقت کالمعدوم است. گرچه عدم درک اینان، از جرم بزرگشان نمی کاهد. واضح است کسانی که با چنین سرمایه ای پا به بازار می گذارند، تاجران شکست خورده ای بیش نیستند، اولئک الذین اشتروا الضلالة بالهدی. جز ضلالت بهره ای از بازار دنیا ندارند، تجارتشان باخت باخت است. آنچه فروختند از عمر و جوانی و فطرت پاک انسانی که می توانست هدایت و راهیابی به خوان نعمت پروردگار را برایشان در بر داشته باشد، و آنچه خریدند از ضلالت و گمراهی و بیچارگی جز ضرر و خسران نام دیگری نمی توان بر آن نهاد. فما ربحت تجارتهم. پس تجارتشان سودی نکرد. و اما - أولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى: در بیان ابن عباس: اشتروا الکفر بالایمان. آنان در یک معامله پا یا پای ایمان را دادند و کفر را برداشتند. و در فهم قتادة: استحبوا الضلالة على الهدى. در بازار محبت، ضلالت را بر هدایت ترجیح دادند، گمراهی را دوست گرفتند و به تحسین آن مبادرت ورزیدند. و در تفسیر ابن مسعود: أخذوا الضلالة و ترکوا الهدى. اینان در مقابل ضلالت کرنش، اعتماد، و در نتیجه آن را انتخاب کردند. و با پذیرش ضلالت جایی برای هدایت باقی نگذاردند، لذا هدایت را رها ساختند. و اما آنچه مجاهد گفته است: آمنوا ثم کفروا. ایمان آوردند سپس کفر ورزیدند، به عبارت درست تر ابتداء نمایشی از ایمان دادند سپس بنا به دلائلی حقیقت کفرشان را آشکار ساختند.

     

    تصدیق می کنید که گفته بزرگان و فهم شان از آیه نزدیک به هم است، با این حال ظرافتی که در درک مجاهد وجود دارد، از آنجایی که یهود قومی حیله گر است، شایسته پی گیری و دقت بیشتر می باشد. می فرماید: و قالت طائفة من اهل الکتاب آمنوا بالذی انزل علی الذین آمنوا وجه النهار و اکفروا آخره لعلهم یرجعون.(سوره ی آل عمران آیه 72) قرار یهودیان این شد که جمعی از آنان صبح ایمان آورند، مسلمان شوند و مسلمانیشان را با دوستی و ارتباط با سائر مسلمانان اعلان کنند، نام اسلامی بر خود نهند، اهل مسجد و محراب شوند، قرآن بخوانند و تحلیل دینی داشته باشند. و بعد از مدت کوتاهی دست از ایمانشان بردارند، پا روی عقائدشان گذارند، ارتباطشان را با مسلمانان قطع کنند، با مسجد و محراب بیگانه شوند، به تکذیب قرآن پردازند، حرمتی برای فرستاده خدای متعال قائل نشوند و در تحلیل هایشان دین، ایمان و دستاوردهای مبتنی بر آموزه های قرآن را زیر سوال ببرند. و بدینگونه نومسلمانانی که آمدن اینان را دلیلی بر حقانیت مکتب و مشربشان دانسته بودند، اکنون با ارتداد و رویگردانی صورت گرفته دچار تزلزل نمایند که نکند این جماعت که ظاهرا با کتاب و قلم سر و کار دارند، دانشگاه و موسسات تحقیقاتی و مطالعاتی دارند، سایت دارند، روزنامه و مجله دارند، در رادیو های بیگانه سخن پراکنی میکنند، سوژه های مناسبی برای خبرنگاران میشوند، فیلم میسازند، آهنگ مینوازند، مقاله می خوانند، کتاب می نویسند لابد بهتر از ما میفهمند که به این زودی دست از مسلمانی شسته و عطایش را به لقایش بخشیده اند. آیه در صدد بیان خصلت حیله گری در یهودیان است. میفرماید: و جماعتی از اهل کتاب گفتند: در آغاز روز به آنچه بر مومنان نازل شد، ایمان بیاورید، و در پایان روز انکار کنید، شاید آنان برگردند. خداوند با آوردن کلمه ی - طائفة - میفهماند که تصمیم یهود برای متزلزل ساختن ایمان نومسلمانان فردی نیست، بلکه تصمیمی است که جماعتی از شیاطین، کهنه، علماء و اندیشمندانشان آن را اتخاذ نموده و دستور اجرای آن را داده اند. بعید نیست که تصمیم گیرندگان یهودی علاوه بر بازیگران جزء و دون پایه خود ایفاگر نقش های اصلی این نمایش خطرناک نیز باشند. اینان به اثر بخشی این حیله و نیرنگ نیز امیدوار بودند به همین جهت در انتهای آیه عبارت - لعلهم یرجعون - را ذکر میکنند. اینان در این نمایش تصمیم دارند سناریویی را به صحنه آورند مبنی بر اینکه ما اگر صبح مسلمان شدیم، علتی داشت. احساس میکردیم دین شما دین خوبی است. اکنون که به انتهای روز رسیدیم، متوجه شدیم دین شما آن دینی نیست که ما می پنداشتیم. پر واضح است که این حیله میتواند در جان انسانهای ضعیف الایمان تزلزل ایجاد کند و برای مردم عاقل دردسر بسازد، وقت عقلاء و اندیشمندان متعهد را مدتهای طولانی صرف توجیه و تفسیر این رفتار حیله گرایانه سازد و این در حالی است که یهود همچنان تا به امروز و تا فرداهای نامعلوم، به حیله گری هایش بویژه از طریق ارائه ی تصاویر متحرک و با بیان -  إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ - ادامه میدهد.


    شما مومنان نیز با خدایتان عهد ببندید که با تلاش و با بهره گیری از هنر متعهد از آنچه که نه تنها بر مومنان نازل شده که این کلام یهودیان است و در ضدیت با وحی و نبوت رسول خدا(ص) بر زبانشان جاری گشته بلکه از آنچه که بر انبیاء الهی و بر خاتم الانبیاء و المرسلین محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده حمایت عملی کرده، علاوه بر مقابله به مثل، عبارت - اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ - را بگوش یهودیان و یهودی زدگان در همه جای عالم برسانید. بدانید: روسای یهود از ارتباط نمایشی یهودیان با نومسلمانانی که هنوز بسیاری از اقتضاءآت ایمان برایشان نازل و تفهیم نشده بود واهمه داشتند. می ترسیدند که مبادا همین نشست و برخاست ابتدایی و همین ایمان زبانی منجر به ایمان حقیقی در بازیگران یهودی شود، به همین خاطر آنها را نهی می کنند که: وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ.(سوره آل عمران آیه 73) جز به کسى که از آیینتان و از دینتان پیروى مى‏کند، ایمان نیاورید. و این ترس و واهمه البته بی دلیل نیست، عقلاء یهود می دانند ایمان و کفری که به جای اندیشه، تعقل و تفکر ریشه در امر و نهی آنان داشته باشد، و ایمانی که نه به حقیقت، بلکه معطوف به احبار و کهان است، البته تزلزل پذیر و شکننده خواهد بود. آنچه که کهان و احبار یهود را تا به امروز این شکنندگی از اریکه قدرت به زیر نکشیده است، بدون اینکه بخواهیم کار و تلاش بی وقفه آنان را نادیده بگیریم، کوتاهی مومنان در رساندن کلام الهی به گوش یهودی زدگان و بازیگران تحت فرمان یهود است.

     

    روزی که هنر متعهد در خدمت معارف الهی، مکارم اخلاقی و اندیشه های ناب قرآنی قرار گیرد و صدای- اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ - به گوش اهالی دربند زندان های رسانه ای یهود برسد، می توان شاهد فروپاشی و درهم شکستگی سلطنت و امپراطوری زر و زور و تزویر بود. و این گفته ما مستند به فرمایش خدای متعال است: قُلْ إِنَّ الْهُدى‏ هُدَى اللَّه.(سوره آل عمران ادامه آیه73) ای رسول ما به یهودیان بگو که هدایت از آن خداست و اینکه هدایت، هدایت خداست، علاوه بر تعریضی که بر پدیده مدیریت القاء شبهات و وسوسه افکنی های رسانه ای یهود دارد، می فهماند که اگر خدا بخواهد یهودی زدگان و حتی یهودی زادگان غیر جحود اعتراف به حقانیت دین الهی می کنند و نومسلمانان بر ایمان خود افزوده و در راه دینداری و استقرار دین استقامت و پایداری خواهند کرد. 

     

    ادامه دارد ...


     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 92/11/10ساعت  4:43 عصر  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()


    بسم الله الرحمن الرحیم


    دیپلم افتخار و سیمرغ بلورین.


    واژه پل صراط را شنیده اید، می فرماید: الصراط ادق من الشعر و احد من السیف و اظلم من اللیل نازکتر از مو، تیز تر از شمشیر و تاریک تر از شب است. و ما برای رسیدن به بهشت و جهنم چاره ای جز عبور از این پل نداریم. نیاز به استدلال نیست که ما از لحظه ای که به دنیا می آییم و یا از لحظه ای که تمیز بین زشت و زیبا، خوب و بد، حسن و قبح، حق و باطل می دهیم و تا لحظه ای که در این دنیا بسر می بریم روی همین پل و روی همین صراط با همان ویژگی های سه گانه در حرکتیم. و عبور از چنین مسیری قطعا آسان نخواهد بود، بقول علماء ربانی و عرفای صمدانی مراقبه دائمیه لازم دارد. حضرت آدم علیه السلام فرزندانش را موعظه می کند، می فرماید: کل عمل تریدون ان تعملوه، فتوقفوا فیه ساعة. هر عملی، زشت یا زیبا، خواستید انجام دهید، لحظه ای تامل و تفکر کنید.

     

    این زنده ترین موعظه پدرمان را آویزه گوشمان قرار دهیم، به آن مومن باشیم، و همچون چراغی پر نور در مسیر حرکتمان از آن بهره ببریم، واقعا بیاندیشیم، ببینیم حبمان و بغضمان را برای چه کسی و برای چه چیزی ابراز و بکار می بریم. با چه کسانی لقاء داریم و با چه کسانی خلوت. ببینید حب و بغض یهودی زادگان و یهودی زدگان چگونه است؟ می فرماید: اینان با مومنان لقاء دارند، وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا: یعنی فقط با مومنان روبرو می شوند،  یک مصادفه ای دارند. به سرعت از مومنان دور می شوند. گو اینکه دیدار مومنان باعث اشمئزار و تنفر آنها می شود. اما با شیطان هایشان خلوت دارند یعنی انفراد دارند یعنی با آنها تنها می شوند و نشست خصوصی دارند. و إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَیاطِینِهِم. یعنی و زمانی که خلوت می کنند با شیطان هایشان، ولی آیه می فرماید: إِلى‏ شَیاطِینِهِم: زمانی که خلوت می کنند بسوی شیطان هایشان، حاکی از اینکه یک کشش و یک شوقی وجود دارد که آنها را بسوی شیطان ها می کشاند. گویا به آنها پناه می برند و در آغوش آنها با بیان این نکته که  إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُن آرام می گیرند.


    در استهزاء استخفاف و سخریه وجود دارد، عامل استهزاء گرفتار سوء خلق و دارنده یک نقیصه بشری است. وقتی کسی را استهزاء می کنیم یعنی او را دست انداخته ایم، او را حقیر و پست شمرده ایم. او را مضحکه و به تمسخر گرفته ایم. این معنا درست است اما آیه نمی خواهد فقط این معنا را بگوید. استهزاء در اینجا یعنی نقش بازی کردن، یعنی برای القاء خفت و رساندن پیام و نیز اخذ و ستاندن اخبار از هنر بازیگری بهره بردن. در روایت ابن عباس از استهزاء معنای القاء خفت از طریق بازیگری بدست می آید. صحنه ای را که روایت ترسیم می کند، شکل ساده آن را در سینما و تاتر مشاهده می کنیم:

     

    و ذکر فی روایة الکلبی، عن أبی صالح، عن ابن عباس- رضی اللّه عنهما- الاستهزاء أن یفتح لهم و هم فی جهنم، باب من الجنة فیهللون و یصیحون فی النار فیهلکون و المؤمنون على الأرائک ینظرون إلیهم، فإذا انتهوا إلى الباب سدّ علیهم، و فتح لهم باب آخر فی مکان آخر، و المؤمنون ینظرون إلیهم و یضحکون.

     

    می گوید: برای جهنمیان در حالی که در جهنم هلاکتشان را با فریاد و صیحه به گوش بهشتیان می رسانند، دری از بهشت باز می شود، مومنان که بر تخت های بهشتی نشسته اند آنان را تماشا می کنند که به سوی در باز شده بهشت می آیند وقتی که به در می رسند در به روی آنها بسته می شود، در دیگری و در مکان دیگری باز می شود و این نمایش همچنان ادامه دارد، مومنان این ماجرا را تماشا می کنند و شادمانه می خندند.


    آنها در این دنیا مومنان را استهزاء می کنند. با بهره گیری از صنعت نمایش و حواشی آن علاوه بر اینکه خفت و بردگی نوین را به جان مومنان تزریق می کنند. قدرت تصمیم گیری و آزادی تفکر و اندیشه را از آنان می ربایند. و امروز ما با مومنانی مواجه هستیم که نه تنها در تربیت فرزند و در نوع نگاه به پدر و مادر و در سبک دینداری و چگونگی و ماهیت تعلیم و تعلم تابع آنان هستند، بلکه در بدیهیات، در اینکه چگونه لباس بپوشند، چگونه سر و صورتشان را آرایش کنند، چگونه با فامیل و دوستانشان معاشرت کنند و صد ها و هزاران مورد دیگر تابعیت بدون چون و چرا دارند.

     

    و از خوشمزه گی های زمانه ما این است که هر از چند گاهی در جشنواره هایی که نام هنر بر آن نهاده اند، کهنه های نوین، روساء و حاخام های تا دندان مسلح یهودی از بازیگران ریز و درشتشان همان هایی که: إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ را به نمایش گذاشته اند، تجلیل می کنند. شیاطین  موجود در آیه در - مستهزئ - و کسی که استهزاء را بازی می کند نقیصه بشری حاکی از سوء خلق مشاهده نمی کنند، و قابل قبول هم نیست که مثلا آدم مستهرئ نزد اربابش برود و با بیان - إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ - از سوء خلق خود بگوید، و توقع دریافت دیپلم افتخار یا سیمرغ بلورین را داشته باشد. او می گوید: إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ - یعنی من در چهره پردازی، در طراحی صحنه، در طراحی لباس، در صدا برداری، در صدا گذاری، در موسیقی، در تدوین، در فیلم برداری، در بازیگری، در سناریو نویسی و در کارگردانی بهترینم.


    اینکه خدای متعال آنان را به استهزاء می گیرد، - اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ - و بعضی در معنای آن تردید می کنند، چگونه می شود یک نقیصه بشری را به خدا نسبت داد؟ و در صدد توجیه و تفسیر آیه بر می آیند، بدانند: اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ - یعنی مومنان در مقابل این گروه بازیگر دست بسته نیستید. مومنان هم می توانند از هنر بازیگری بهره ببرید. و جزاء استهزاء را با استهزاء بدهند. آیه 40 سوره شوری می فرماید: وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها. اکنون شما بگویید: هل جزاء السیئة الا السیئة؟ آیا جزای بدی جز بدی است؟


    آنها شما را خفیف می کنند شما هم آنها را خفیف کنید. آنها شما را دست می اندازند شما هم آنها را دست بیاندازید. آنها مفاهیم کنیسه ای و کلیسایی شان را در قالب فیلم کوتاه و بلند، در قالب سریال های مستمر، در قالب کتاب، مقاله، شعر و در قالب های دیگری که بعد ها به بازار می آید، به شما عرضه می کنند، شما هم دست به مقابله بزنید، معارف و زیبایی های اخلاقی و معنوی دینتان را به شکلی وزین در معرض نگاه آنان قرار دهید. و خنده را  در همین دنیا بر لب های مومنین بنشانید. و این هیچ منافاتی ندارد که در بهشت هم مومنان در حالی که بر تخت هایی از در و یاقوت نشسته اند، شاهد عذاب و عقوبت کسانی باشند، که در این دنیا با استهزاءشان مومنین را غصه دار و جماعتشان را شاد ساخته اند. فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُون عَلَى الْأَرائِکِ یَنْظُرُون(سوره مطففین آیه35و34). 


    یک بار دیگر آیه را بخوانید اینبار کلمه الله را که مقدم بر جمله خبریه فعلیه شده است، با تاکید بر زبان آورید: اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ. حال که امر استهزاء را خدای متعال ولایت می کند، بدان که: إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا(سوره حج آیه 38) وعده خداوند دفاع از مومنان است. لذا با قدرت به گستاخی و استهزاء یهودی زادگان و یهودی زدگان عملا و غیر منفعلانه پاسخ دهید. و گمان هم نکنید که پاسخ شما باعث می شود که آنان دست از طغیان و سرکشی بردارند، این یک نبرد دراز مدت است، پاسخ شما کار را بر آنها سخت خواهد ساخت، آنها به انفعال کشیده خواهند شد و در ادامه به عمه که کوری باطنی است مبتلا می شوند، از همین رو قدرت تجزیه و تحلیل مسائل و حوادث در آنان فروکش می کند و این علاوه بر اینکه شما مومنان را بانشاط و شادمان می سازد، بر تحیر و سرگردانی آنان نیز خواهد افزود: وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُون

     

    ادامه دارد ...


     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 92/11/3ساعت  6:26 صبح  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()


    بسم الله الرحمن الرحیم

     

    سگ، قلاده و کهان یهود.


    برگردیم به بحث از موجوداتی که مومن نیستند، خدعه گرند، باریک بینی ندارند، مریض و گرفتار مرض خود پسندی اند، در زمین فساد می کنند، اگر چه سفاهت دارند و سفیه اند اما خودشان به این حقیقت آگاهی ندارند. و اکنون:


    وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ. اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (سوره بقره آیات 15و14)


    قلاده گردن بندی است که برای کنترل، مدیریت و هدایت به گردن حیوانات بویژه سگ می بندند. سگ ها برخلاف گرگ ها حیواناتی اند که قابلیت زندگی با بشر و در کنار بشر را دارند. این حیوان توانایی ابراز احساسات و سپاسگزاری از کسانی که به او نان و غذا می دهند و یا محبت می کنند را نیز دارد. پذیرش قلاده وهمناک ترین، دلهره آور ترین و در عین حال غم انگیز ترین واقعه در زندگی  سگ بشمار می رود. پذیرش قلاده نقطه شروع کرنش و استمرار بندگی و سرسپردگی در مقابل بشر است. و نیز آغاز فراموشی: لا تکن عبد غیرک، فان الله جعلک حرا - است. اگر سگ ها به معنا و مفهوم قلاده اشراف می داشتند، هرگز تن به آن نمی دادند ولی افسوس نمی دانند. وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون.


    در السنه و در بیان شفاهی داستان آمده است که روزی دو سگ، یکی سگی که صاحب دارد و ناگزیر قلاده و دیگری سگی فاقد قلاده که معروف است به سگ ولگرد با یکدیگر مشغول صحبت شدند. اولی گفت که در خانه ای زندگی می کنم که چنین و چنان است. اتاق خواب دارم، غذای مخصوص دارم، هفته ای دو مرتبه پرستار خانه مرا به حمام می برد، تنم را می شوید، سرم را شانه می زند، عطر و ادکلن مخصوص دارم، سر وقت دکتر دام پزشک مرا معاینه و احیانا مداوا می کند، سالی یکبار به مسافرت خارج کشور می روم، بچه های ارباب مرا در آغوش می گیرند، برایم شعر می خوانند، صفحه فیس بوک ام را آپ دیت می کنند و گاهی با اتومبیل های آخرین سیستم شان برای اینکه دچار افسردگی نشوم مرا با خودشان به بیرون از خانه می برند، از همه لحظات زندگی ام با دوربین های گران قیمتشان عکس برداری و فیلم برداری می کنند، خلاصه هر چه بگویم کم است. و من در مقابل این همه باصطلاح نعمت هر وقت صاحبم بخواهد برایش دم می جنبانم و عوعو می کنم. سگ دوم در حالی که از تعجب دهانش وا مانده بود، به لکنت افتاد، نمی دانست قصه تلخ زندگی اش را از کجا و چگونه شروع کند، گفت: جای خواب ندارم، از سرما و گرما به زیر پل پناه می برم، از گرسنگی سنگ به شکم می بندم، این روز ها دیگر استخوان هم پیدا نمی شود، برای سد جوع به محل دپوی زباله ها می روم و هر آت و آشغالی را می خورم، گاهی گرفتار بچه های کوچه و خیابان می شوم که با سنگ به جانم می افتند، کسی هم به فکر زخم تنم نیست، حمام و دکتر و پرستار و عطر و ادکلن حتی به خواب من هم نمی آید، فیس بوک و اینترنت را نمی شناسم، خلاصه زندگی سخت و جانکاهی دارم. و من در مقابل این همه ناملایمات، این همه رنج و درد یک نعمت دارم، هر وقت دلم بخواهد برای خودم عوعو می کنم.


    سگ، قلاده و کهنه های نوپدید.


    اکنون در پایان این داستان کوتاه تصمیم داریم به مصیبت بارترین و رنج آور ترین نشانه زندگی موجوداتی که تا اینجای بحث خدای متعال اسم خاصی برای آنان معین نکرده است، اشاره کنیم. نشانه پنجم سرسپردگی اینان در برابر روسای یهود است.


    و چون به مؤمنان مى‏رسند، مى‏گویند: ایمان آورده‏ایم. و چون با شیطان هاى خویش خلوت مى‏کنند، مى‏گویند: ما با شما هستیم، ما استهزایشان مى‏کنیم. خداست که آنها را استهزا مى‏کند و آنها را به خودشان وا می گذارد تا هم چنان در طغیان خویش سرگردان بمانند.(سوره بقره آیات 15و14)


    از پیآمد های همنشینی با یهود و یهود زادگان تنفر از مومنان و بغض و کینه نسبت به دلسپردگان به رسول خدا(ص) و ائمه سعادت و رستگاری(ع) است. و اینان با شیطان هایشان خلوت و همنشینی  می کنند. شیطان ها، در روایت امام محمد باقر(ع) کهنه و حاخام های یهودند. و روی عن أبی جعفر علیه السلام: أنهم کهانهم. و ابن عباس می گوید: و هم خمسة نفر من الیهود. و آن کهنه پنج نفر از سران یهودند. ابن عباس اسم و محل زندگی آنان را نیز می گوید: کعب بن الأشرف بالمدینة، و أبو بردة فی بنی أسلم، و عبد الدار فی جهینة، و عوف بن عامر فی بنی أسد، و عبد اللّه بن السوداء بالشام.


    درست است که از کعب ابن اشرف، ابو برده، عبد الدار، عوف ابن عامر و عبدالله ابن سوداء دیگر خبری نیست. حتی استخوانهایشان هم پوسیده است. اما شیطنت یهود و تعالیم کهنه و حاخام های یهودی در شکل و شمائل امروزی و با توجه به رشد صنعت ارتباطات و رسانه های نو پدید بصورت گسترده ای همچنان علاوه بر مجامع و محافل علمی، آموزشی، تحقیقی، در بانک ها و بازار ها، در مدرسه ها و دانشکده ها، در خانه ها و سینما ها، در کتاب ها و سایت های اینترنتی، در پیک نیک ها، تور ها و مسافرت های دور و نزدیک، در کوچه ها و پس کوچه ها، در تحلیل های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، در سالن های کنفرانس و در استادیوم های ورزشی، در روزنامه ها، مجلات و هزاران مورد دیگر بدون چشم مسلح قابل رویت و قابل رصد است.


    موجوداتی که خداوند با عبارت: و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الآخر و ما هم بمومنین. در صدد رسوا سازی و شناسایی آنان به خوانندگان و شنوندگان آیاتش در عصر رسول خدا(ص) برآمده است، خلوتشان با کهنه و روسای یهود به صورت ابتدایی صورت می گرفت. قلاده گذاری هم محتاج  هیچگونه آداب و ترتیبی نبود، اینان می آمدند و در حضور شیاطینشان، یهودی بودن و یهودی ماندنشان را با عبارت - إِنَّا مَعَکُمْ - فریاد می زدند. معنای إِنَّا مَعَکُمْ همانگونه که فضل ابن حسن طبرسی  می فرماید: این است که ما بر آیین یهود ثابت مانده ایم. اما امروز که چند صد سال از عصر رسول خدا(ص) فاصله گرفته ایم. هم کهنه و روسای یهود و هم آن موجوداتی که - و ما هم بمومنین - شامل حالشان است، از حالت ابتدایی در آمده اند و نیز خلوت کردن و همنشینی شان دیگر شکل ابتدایی ندارد.


    از همین رو قلاده گذاری بسیار متفاوت تر و متنوع تر صورت می گیرد. دیگر هیچ نیازی به گفتن - إِنَّا مَعَکُمْ - وجود ندارد. کافی است نگاهی به خلقیاتمان، نگاهی به طرز گفتار، کردار و رفتارمان بیاندازیم. لباسمان، خوراکمان، طریقه کسب و کارمان، نوع تفکر و روش برخوردمان با دیگران، اینکه چه کتابی میخوانیم، چه فیلمی می بینیم، با کدام کارگردان و ستاره سینما انس و الفت داریم، اینکه به کدام مجلس و محفل پا می گذاریم، دوستانمان از کدام قبیله فکری و از کدام منش فلسفی اند، اینکه از کدام سایت و کدام شبکه ماهواره ای کسب خبر می کنیم، در کدام کافی شاپ و همراه با کدام آهنگ احیانا چای می نوشیم، عکس چه کسی را بر پیراهنمان و یا بر دیوار اتاقمان نصب کرده ایم، اینکه به هنگام هیجان هورایمان را به چه کسی تقدیم می کنیم، اینکه آرایش سر و صورتمان چگونه است، حتی کفشی که به پا می کنیم و کلاهی که به سر می گذاریم همه و همه می تواند مظهری از إِنَّا مَعَکُمْ باشد. و یهودیتمان را فریاد بزند. بپذیریم که در میدان مینی که بمراتب خطرناکتر از میدان مین جبهه جنگ است قرار داریم، نوع ازدواجمان، اینکه با چه کسی ازدواج می کنیم، چرا ازدواج می کنیم، چه اسمی بر فرزندانمان می گذاریم، در تربیت آنان چه ملاک ها و معیار هایی را مد نظر قرار می دهیم، چه لقمه ای را و از کجا بر سر سفره می آوریم، رفتارمان با فقراء چگونه است، یتیم نوازیمان تا به کجاست، نوع سلوکمان با علمای ربانی و اندازه احتراممان به پدر و مادر و صد ها و هزاران مورد دیگر می تواند مظهری از إِنَّا مَعَکُمْ باشد و یهودیتمان را فریاد بزند. 

     

    ادامه دارد ...


     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  جمعه 92/10/27ساعت  6:18 صبح  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()


    بسم الله الرحمن الرحیم


    سگ و شمائل انسانی.


    آیه 13 سوره بقره به خفت و سبکی عقل، به عنوان نشانه پنجم از این موجودات، اشاره می کند. وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ، قالُوا: أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ؟ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاء وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون.


    و چون به آنان گفته شود که شما نیز همانند دیگر مردمان ایمان بیاورید، مى‏گویند: آیا ما نیز همانند بیخردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید، که آنان خود بیخردانند و نمى‏دانند.


    این موجودات همانگونه که پیش از این گفته شد، ریشه یهودی دارند، لذا: وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ، تفسیر شده به: قیل للیهود. اینان همان هایی اند که خداوند در آیه 8 سوره بقره ایمان زبانیشان که به قصد پوشاندن کفر درونیشان بیان می شد را برملا و رسوا نموده است: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِین. و از مردم کسانی هستند که می گویند که ما به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم، ولی آنان مومن نیستند.


    اکنون به آنها گفته شده: آمِنُوا - حقیقتا و از سر اخلاص ایمان بیاورید، قلبتان موید زبانتان باشد، رفتارتان مومنانه و مخلصانه باشد. کَما آمَنَ النَّاسُ. مانند ناس. حقیقت ناس رسول خدا(ص) است. شما هم مانند او مومن شوید. مانند پیروان صمیمی رسول خدا(ص) ایمان آورید.


    نگویید: این درخواست با عبارت: وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِین. آنان مومن نیستند. که پیش از این با توجه به نجس العین بودن سگ، و اینکه اگر او را در هفت دریا هم شستشو دهیم از نجاست خارج نمی شود، نتیجه گرفتیم که اینان هم ایمان نداشته، ندارند و نخواهند داشت، تناقض دارد. و این تناقض را چگونه پاسخ می گویید؟ دوست من بداند که: وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِین. کلام خداست. و این آیه هم موید کلام خداست. اینان مومنان را به خاطر اینکه بیشترشان از فقراء و تنگدستان هستند، سفیه می خوانند و ورود در ایمان را سفاهت می دانند. نکته این است که اگرچه سبک مغزی، قدرت تصمیم گیری آنان را مدیریت می کند، اما شما در مقام تبلیغ، پند و اندرز گسترده رفتار کنید. نکته دیگر اینکه اگر فردای قیامت از این یهودی زادگان و یهودی زدگان بپرسند: چرا ایمان نیاوردید؟ نمی توانند بگویند: ایمان به ما ارائه نشد و کسی از ما درخواست ایمان نکرد.


    آنان به جهت اینکه برای خود شان، قدر، منزلت و ریاست قائل بودند، مومنان را سفیه خواندند، و خداوند سفاهت را به خودشان برگردانند: أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاء. در لغت سفیه به کسی می گویند که به خاطر نقصان عقل، گرفتار خفت نفس شده است. لذا خود باوری ندارد، کثیر الاضطراب است. همانطور که در روایت رسول خدا(ص) آمده است که: شارب الخمر سفیه. البته سفیه در مورد آدم احمق، جاهل، سبک مغز و ناشکیبا هم بکار می رود. و همه این معانی درخور این موجوداتی است که به فرمایش خدای متعال: وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون. به جهل و حماقت و سفاهتشان آگاهی ندارند.


    نصیحت قرآن به این موجودات ابتداء ترک فساد است: ؟ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ. و سپس کسب ایمان است: آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ. که اولی با مانعی به نام خودستایی مواجه شد. و دومی با سدی به نام  ضعف رای که خود حاصل خفت عقل است، برخورد نمود.


    قرآن ابتداء شعور و باریک بینی را از آنان سلب می کند: وَ لکِنْ لا یَشْعُرُون. سپس آنان را نادان می خواند: وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون. اینچنین موجوداتی که خالی از علم و شعوراند، اگر شکل و شمائل انسانی هم داشته باشند، قطعا در دائره انسان ها جایی ندارند، آنان را باید در حوزه أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ - به مطالعه نشست.


    سگ یا پست تر از سگ؟


    وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (سوره الأعراف آیه 179)


    خلقت بسیاری از جن و انس برای جهنم است، دقت کنید که کلمه بسیاری را خداوند می فرماید. سخن از حیوانات چهار پا هم نیست که فاقد روح ملکوتی اند، و به همین خاطر تکلیف ندارند، عذاب ندارند، ثواب ندارند، بهشت و جهنم ندارند. این موارد برای کسانی است که: وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی(سوره حجر آیه29 و سوره ص آیه72). برایشان نازل شده است، و اینان هم اگر قلب هایشان تفقه نکند، چشم هایشان از بصارت خالی باشد، گوش هایشان نشنود، گرچه شکل هایشان همانند چهار پایان نیست اما صراحت قرآن، أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ است. انعام به شتر، گاو و گوسفند می گویند. از همین رو باید آنان را در قلعه حیوانات و در دسته چهار پایان به تماشا نشست.


    موجوداتی که بر قلب هایشان مهر زده اند. بر چشم هایشان غشاوه و پرده ای افکنده اند. در گوش هایشان سدی در مقابل مواعظ و نصائح قرار داده اند، بیشتر به درندگانی همچون سگ و گرگ و روباه شباهت دارند اما چرا خدای متعال آنان را تشبیه به گاو و گوسفند می کند؟ پاسخ را علاوه بر ادب قرآن و مهربانی پروردگار در: وَ مِنَ النَّاسِ. که در ابتدای بحث از این موجودات آمده است، ببینید. اینان از ناسند. یعنی بیرونی نیستند. داخلی اند. دوست ما، آشنای ما، فامیل ما، خویش ما، همسایه ما، همکار ما، هم درس ما، و ... هستند. اذیت، آزار و ستیز دشمنان داخلی برخلاف دشمنان خارجی که همراه با درندگی و خون و خون ریزی است، بیشتر در محدوده شکم و زیر شکم دور می زند. وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعام.(سوره محمد آیه 12) هنر اینان کام گیری و خوردن است. همه آنچه را که درک می کنند، همانند چهار پایان محصور بر درک سود و زیان فوری و کوتاه مدت است.


    اگر قلب حیوان تفقه نمی کند، و در درک حقائق یاریگر صاحبش نیست. و اگر چشم حیوان بر دور دست ها اشراف ندارد، تا لذت تماشای عجائب و استبصار را بر سوارش ارزانی بدارد. و اگر گوش حیوان تحمل شنیدن و دریافت آیات حقه الهیه و معارف معنویه دینیه را ندارد، تا بدینوسیله گوش جان اربابش را بنوازد، از باب اینکه حیوان است، هیچ عیب نیست. مذمتی هم بر او روا نیست. عیب و مذمت برای باصطلاح انسانی است که همانند او شده است. نمی فرماید: أُولئِکَ الْأَنْعام. آنان چهار پا هستند. واضح است که چهار پا نیستند. فرمایش قرآن: بَلْ هُمْ أَضَلُّ. است. بلکه بمراتب رتبه ای پایین تر از چهار پایان دارند. و علت آن هم واضح است. حیوان از ابتداء تمام سعادتش را در خوردن و کام گرفتن می جوید. و حتی قوه دافعه و نیروی غضبیه اش هم در خدمت این دو مطلب است. و البته در بدست آوردن این سعادت هیچ ضلالت و گمراهی برای آنان متصور نیست.


    و گمراه خواندنشان از باب مسامحه و در مقایسه با سعادت انسانی است. و اما انسانی که پا روی ابزار تحصیل سعادت می گذارد و چشم و گوش و دل خود را همانند حیوان فقط در تمتع از لذائذ شکم و شهوت بکار می گیرد، دیگر نمی توان او را در حد و اندازه حیوان قلمداد کرد، بَلْ هُمْ أَضَلُّ. حق می دهید که او پست تر، گمراه تر و مستحق بیشترین مذمت باشد.


    علی خلیل اسماعیل بداند برای خروج از این مصیبت و ضلالت رعب آور هیچ راهی جز خروج از جهنم غفلت وجود ندارد. هر امر باطلی و هر گمراهی و ضلالتی ریشه در غفلت دارد. و آنهایی که گمراه تر از چهار پایان شده اند، ریشه اش را در: أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ. بجویند.


    پیشتر گفتیم که خفت و سبکی عقل از نشانه های این موجودات است . اکنون می گوییم که غفلت به معنای بی خبری است. و در اینجا: أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ. جلو افتادن هُم در اینان بی خبری را به صورت کامل نشان می دهد. باید بپذیریم آنچه که به عقل وقار و سنگینی میدهد، عدم غفلت و نیز آگاهی معنوی حاصل از تفکر و تعقل است.

     

    این پست تقدیم می شود به گردانندگان سایت فیلتر شده نکات پرس.

     

    ادامه دارد ... 


     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 92/10/19ساعت  6:4 صبح  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()

     

    بسم الله الرحمن الرحیم


    سگ، تمثیل و اصلاح طلب.


    پیش از این در فرمایشی گوهر بار از امام صادق(ع) خوانده بودیم که: ان الملائکة لا تدخل بیتا فیه کلب. همانا ملائکه و فرشتگان الهی وارد خانه ای که در آن سگ وجود دارد، نمی شوند، اکنون می گوییم که هر یک از رذائل شیطانی به منزله سگی است که می تواند در خانه دل ما علاوه بر ایجاد تاریکی مانع از ورود نور و روشنایی شود. عزیزان من:


    کریمان جان فدای دوست کردند ----------------- سگی بگذار ما هم مردمانیم.


    مجدد متذکر می شوم که دشمنی ما در این مختصر با سگ چهار پا نیست، و ما با حیوان دشمنی و ستیز نداریم. احتمالا دیده و یا خوانده اید: با آنکه تمام مردم گیلان و دیلمستان مسلمانند و نظر اسلام را در باره سگ می دانند، سگ در جای جای این سرزمین تاریخی ارزش خاص و جداگانه ای دارد. شهری ها- که از قید دامداری رسته اند و در چهاردیواری محکم قفل و کلون دروازه ها را بسته اند و پاسبانان پست، روزان و شبان، سوت زنان به محله ها و کوچه ها می آیند و سرمایه های آنان را می پایند خود را از داشتن سگ پاسبان بی نیاز می دانند و سگ را نجس می خوانند و در روستاهای جلگه که ایمنی محدوده های خانه تضمین شده نیست و گرگ گوسفند می درد و شغال مرغ می برد و درندگان دو پا، گاهی به داخل خانه ها سرک می کشند، سگ در حیاط خانه عزیز و تمیز است و در ایوان خانه نجس.


    اینکه از کلمه سگ استفاده می کنیم صرفا از باب تمثیل است، قصد توبیخ و سرزنش سگ را نداریم. بلکه به فرموده قرآن مثل او همچون مثل سگ است. فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْب. ما در این مختصر قرار است با موجوداتی آشنا شویم که اگر آنها را از خود برانیم و یا اینکه به حال خود واگذاریم، پارس می کنند. عوعویشان ما را رها نمی کند. برای آنها تفاوت ندارد که به طریقه پند و اندرز با آنها به گفتگو درآییم و یا از سر ستیز و پرخاش، آنها همچنان در ضلالت و گمراهی باقی می مانند. إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث.

    بیان قرآن بسیار گویاست. سگ اینگونه است که: اگر طردش کنى یا طردش نکنى، او را برانی یا نرانی در همه حال زبان بیرون افکند. یعنى همچنانکه راندن و نراندن سگ نسبت به او یکسان است و او در هیچ حال صفت خود را ترک نمی کند، موجودات سگ صفت که ما قرار است در این مختصر آنان را به تماشا بنشینیم نیز همین حال را دارند که در هیچ زمانى از خساست و دنائت خود بیرون نمی روند.


    اگر این موجودات به هر دلیلی نتوانند مرض قلبی شان که مرضی پنهان و ناآشکار است، را در این دنیا مداوا کنند و اگر به واسطه لجاجت، حسادت و اصرار بر گناه، بر رذائل شیطانی شان اضافه سازند، علاوه بر اینکه به کفر باطنی که همان عدم التزام به معتقدات حقه ایمانیه است می رسند، شک نکنند که عذاب دردناکی برای خود مهیا ساخته اند: وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُون.(سوره بقره آیه10) و این عذاب دردناک بخاطر استمرار در دروغگویی شان است.

     

    پیآمد دروغ و دروغگویی چیزی جز توجیه تناقض های رفتاری و عقیدتی نیست. عذاب دردناک بخاطر صفت دروغگویی و ناراستی در کردار و گفتار وضع شده است. اما چرا از حربه دروغ استفاده می کنند؟ بخاطر اینکه دروغ اصلی ترین سرمایه این موجودات است. هم خودشان را با دروغ راضی و سر و پا نگه می دارند و هم دیگرانی را که به هر دلیلی در عملکرد اینان دوگانگی می بینند، فریب می دهند.


    مرض و بیماری قلبی اینان از نوع مرض و بیماری اعضاء و جوارح نیست، که دارای درد است و باعث هلاکت دنیوی. آنچه در بیماری قلبی این موجودات دلهره آور و باعث وحشت اولیاء الهی شده است، نه هلاکت دنیوی که هلاکت اخروی و عذاب الیم است. و اینکه خداوند برای عذاب صفت الیم به معنی دردناک را می آورد، بخاطر این است که نوع مرضی که در قلب  اینان رسوخ کرده و مستقر شده، برخلاف مرض های جسمانی هیچ دردی که ندارد در بسیاری از مواقع خوشمزه و محرک آنان در بدکاری، شرارت، زبان درازی، زبان بازی، توجیه، تحقیر، استهزاء، و ... هم هست.


    و آیا همین خوشمزه گی در مرض نیست که وقتی درد شان را گوشزد می کنید، در مقام پاسخ برمی آیند، و فساد و تباهی شان را اصلاح و درستکاری می خوانند؟ وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون.(سوره بقره آیه11)

     

    مریض های عصر رسول خدا(ص) اینگونه بودند که وقتی به آنها از باب ارشاد و نصیحت گفته شد: در زمین فساد نکنید، فتنه انگیزی نکنید، القاء اختلاف نکنید، گفتند که ما اصلاح گرانیم. مریض های امروز و فردا هم اینگونه اند که وقتی به آنان گفته می شود، فساد نکنید، نظم جامعه اسلامی را به هم نریزید، بیعت شکنی نکنید، اسرار مسلمانان را نزد کفار فریاد نزنید، صدا می زنند که ما اصلاحگریم.


    خودستایی را نشانه چهارم این موجودات به حساب آورید. تعریف از خود به اینکه ما مصلح و اصلاح طلب هستیم، تا آنجاست که شانی جز اصلاح طلبی برای خود متصور نیستند، پیآمد این تصور باعث پس زدن و نپذیرفتن نصیحت می شود. آنچه به عنوان دارو در درمان مرض اینان موثر است، موعظه و پند و اندرز است، به شرطی که خودستایی وجود نداشته باشد.

     

    خودستایی ریز بینی و قدرت موشکافی را در صاحبانش از بین می برد. لذا خدای متعال در ادامه می فرماید: فساد اینان با اینکه اظهر من الشمس است، اینها مفسد و تبهکارند، اما توانایی درک و دریافت آن را ندارند. أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُون.(سوره بقره آیه12) به هوش باشید که اینان مفسدانند اما شعور نمی کنند. به همین خاطر متوجه فسادشان که همچون شئی محسوس است، نمی شوند.

     

    از آنجاییکه اینان تمام اصلاح و اصلاح طلبی را از آن خود معرفی می کنند، قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون. خدای متعال هم در پاسخ همه فساد و همه تبهکاری را محصول عقیده و عملکرد آنان معرفی می کند. أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُون

     

    ادامه دارد ...

     

     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 92/10/12ساعت  11:14 صبح  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()

     

    بسم الله الرحمن الرحیم


    سگ، یهود و عبدالله ابن ابی.


    نیرنگ، فریب و کلاه گذاری تصمیم قطعی اینان در مواجه با تو دوست مومن و صمیمی من است. یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا.(آیه 9 سوره بقره) تفسیر سید عبدالحسین طیب رحمة الله علیه از مخادعه با مؤمنین را همیشه با خود زمزمه کنید که اینان در ظاهر ابراز برادرى، همکارى، مساعدت، دوستى و محبت می کنند ولى در باطن در مقام ایذاء، ظلم، احتقار، اهانت، بدگویى، غیبت، نمامى و تهمت نسبت به مومنین و طلب عورات و عثرات آنها و ترک مساعدت و کمک و همکارى با آنها، و عداوت و دشمنى با آنها برمى‏آیند.


    و اما خدایی که این موجودات در صدد خدعه و حیله او برآمده اند قطعا خدایی که: هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیم. اول است و آخر، ظاهر است و باطن، و به هر چیزی داناست.، نیست. تحقق مکر و فریب بر خدایی که بر قلوب و منویات آنان آگاهی دارد، محال است.


    و براستی آیا خدای این موجودات همان خدایی نیست که کتاب مقدس حاخامی معرف آن است


    خدایی که همچون کارگری دست از کار می کشد و آرام می گیرد.


    خدایی که برای خلق زن، آدم را به خواب عمیقی فرو می برد و از یکی از دنده هایش زن را خلق می کند.


    خدایی که در بهشت راه می رود، نمی داند چرا آدم و همسرش خود را لابلای درختان پنهان ساخته اند، صدا می زند: ای آدم چرا خود را پنهان می کنی.؟


    خدایی که دوست ندارد آدم از میوه حیات بخورد، مبادا که تا ابد زنده بماند لذا او را از باغ عدن بیرون می راند.


    خدایی که با پیغمبرش از سر شب تا نزدیک صبح کشتی می گیرد و زمانی که نمی تواند پیروز شود، ضربه ای بر بالای ران پیغمبرش می زند و او را لنگ می سازد و به همین خاطر بنی اسرائیل تا به امروز ماهیچه عرق النساء را که در ران است، نمی خورند.


    و اکنون مقایسه کنید خدایی که دست از کار می کشد و آرام می گیرد، کجا؟ و خدایی که: یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْن. هر کس که در آسمانها و زمین است سائل درگاه اوست، و او هر روز در کارى است. کجا.؟


    خدایی که برای خلق زن نیازمند بی هوش کردن آدم است، کجا؟ و خدایی که: بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُون. آفریننده آسمانها و زمین است. چون اراده چیزى کند، مى‏گوید: موجود شو. و آن چیز موجود مى‏شود. کجا.؟


    خدایی که از یافتن آدم و همسرش عاجز است، کجا؟ و خدایی که: إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیرا. همانا او به بندگانش آگاه و بیناست. و نیز، إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِباد. همانا او بندگانش را مى‏بیند. کجا؟


    خدایی که از جاودانه شدن آدم و همسرش در بهشت بیمناک است، کجا؟ و خدایی که بندگان مومنش را برای همیشه در بهشت قرار میدهد: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُون. و آنان که ایمان آورده‏اند و کارهاى شایسته کرده‏اند، اهل بهشتند و در آن جاویدان. کجا؟


    خدایی که کشتی گیر است و از اینکه نمی تواند حریفش را شکست دهد لگد محکمی به ران حریف می زند که تا به امروز هم آثار آن لگد باقی است، کجا؟ و خدایی که: وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد. بر این بندگان مهربان است. کجا؟


    البته چنین خدای موهومی که ساخته ذهن های بیماران صعب العلاج است، قابل خدعه و نیرنگ نیز هست. و پر واضح است آنانیکه: یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا. خدا و مومنان را خدعه می زنند، ریشه در یهود و یهودی زادگان دارند. چنانچه در شان نزول این آیات علاوه بر عبد اللَّه بن ابى از گروه یهود نیز نام برده اند.


    سگی ناخوشی است.


    اینان خدا و مؤمنان را مى‏فریبند، وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُون.(آیه 9 سوره بقره) و نمى‏دانند که تنها خود را فریب مى‏دهند. از - ما یَشْعُرُون - می توان به سومین نشانه این موجودات اشاره کرد. اینان گرفتار جهل مرکب اند. نمی دانند که خدعه آنان خدعه به خودشان است، گمان می کنند خدعه شان در حق الله و الذین آمنوا موثر، مستمر و همیشگی است. وَ ما یَشْعُرُون، و اینان نمی دانند که تنزل از راستی و فرو رفتن در دروغ که اولی از شوون انسان و دومی از شوون شیطان است، از بزرگترین خسران هایی است که قابل تصور است.


    و فهم این مطلب نیازمند باریک بینی است چیزی که خداوند از اینان سلب کرده است. شعور از شعر به معنای موی است. بمعنای باریک بینی و دقت نظر است. اینکه به شاعر شاعر می گویند بخاطر این است که او مدرک مطالب دقیق و لطیف است. بنابراین بقول سید محمود طالقانی رحمة الله علیه چه بسا مردمی که اندیشه و معلوماتی دارند اما فاقد شعورند.


    اینکه خداوند این موجودات را فاقد شعور معرفی می کند بخاطر مرض جانکاهی است که در قلب اینان که در حقیقت مرکز رئیسی و محل اصلی ادراک و فهم است، وجود دارد. فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ - و این مرض تمام شدنی هم نیست. فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً - چرا که خداوند هم بر مرض اینان می افزاید. لازم به توضیح نیست که صحت و سقم اعمال، رفتار، گفتار، اندیشه، دانش و بینش آدمی در گرو صحت و سقم قلب که لطیفه ربانیه و ناطقه قدسیه است، می باشد.


    همانگونه که در حدیث رسول خدا(ص) آمده:  فى الانسان مضغة اذا هى سلمت و صحّت سلم بها سایر الجسد فاذا سقمت سقم بها سائر الجسد و فسد و هى القلب. یعنى: در انسان پاره گوشتى است، هرگاه او سالم و صحیح شد سالم شود سایر جسد و اگر مریض شود، به سبب او سایر جسد مریض مى‏باشد و آن قلب است.


    اما آنچه که در آیه توجه علمای متعمق را به خود جلب کرده است، فقط بیماری قلبی نیست، خداوند نمی فرماید: قلوبهم مرضی. قلبهای اینها مریض است. می فرماید: فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ. اینان قلب هایشان را ظرف مرض و بیماری قرار داده اند.  


    و نیک می دانید که مرض تنها بیماری در بدن نیست. معالجه بیماری بدن مخصوصا در این عصر و زمانه ای که ما در آن بسر می بریم چندان سخت و دشوار نیست. مرض اعم از بیماری در بدن است. شامل بیماری نفس و بیماری روح و روان هم می شود.


    و مقصود از قلوب در اینجا نه قلب های صنوبری که در پشت قفسه سینه قرار دارند بلکه منظور دل های معنوی و مراد از بیماری های آن رذائل شیطانی است. و واضح است معالجه رذائل شیطانی از قبیل جهل، تکبر، حسد، سوء ظن، طمع، یاس، بد بینی، بد اندیشی، پر گویی، بد گویی، سخن چینی، و ... علاوه بر اینکه کار آسانی نیست، محتاج اطباء روحانی و علماء ربانی است و تصدیق می کنید که یافتن طبیب روحانی هم کار چندان آسانی نیست.

     

    ادامه دارد ...


    اللهم انی اشکوا الیک فقد نبیک، اشکوا الیک فقد امیر المومنین و اولاده المعصومین. اللهم انی اشکوا الیک فقد بنت نبیک.


     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 92/10/5ساعت  7:0 صبح  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()

    مباحثی در یهود شناسی، بررسی آیاتی از کلام الله مجید


    بسم الله الرحمن الرحیم


    تو سگی.


    در اسلام حیوانات به خودی خود و ذاتا از احترام برخوردارند، همانگونه که علامه حلی رحمة الله علیه می فرماید: لان للحیوان حرمة فی نفسه. و جناب شیخ طوسی رحمة الله علیه در مقام تعلیل وجوب نفقه حیوانات به همین اصل استناد می کند، می فرماید: زمانی که انسان مالک حیوانی باشد، نفقه حیوان بر او واجب است، خواه حیوان حلال گوشت باشد یا غیر آن و یا پرنده باشد یا غیر آن، لان لها حرمة، زیرا حیوان برای خود دارای حرمت و احترام است. به گفته فوق بیان شهید ثانی رحمة الله علیه را نیز اضافه کنید که: رسیدگی غذایی به حیوانی که مشرف به مرگ است نیز واجب می باشد و اگر در این وظیفه کوتاهی کند گناهکار است.


    از همین رو ترحم به حیوانات و از جمله ترحم به سگ که در اصل گرگ های درنده ای بودند که به دست بشر رام و اهلی گشته اند، در آیین دینی و در رفتار اولیاء الهی امری پذیرفته شده و قابل لمس است. تا جاییکه امام حسن مجتبی علیه السلام زمانی که مشغول تناول غذا بودند متوجه سگی می شوند، در روایت دارد: کلما اکل لقمة طرح للکلب مثلها. هر لقمه ای که بر دهان می گذاشتند لقمه ای هم به سگ می دادند.


    در مباحث سگ شناسی عمده ی توجه ما نه به حیوانی به نام سگ بلکه به دشمنی است که همچون سگ از این مهارت برخوردار است که با انواع حیل خود را در میان جامعه و در داخل خانه مطرح و در مواردی محبوب ساخته است.


    زمانی که شما از فرزند ارشد امیر مومنان امام حسن مجتبی علیه السلام خطاب به عمرو بن عاص  می شنوید: فانما انت کلب. همانا تو سگی. واضح است که نمی خواهد بفرماید: ای عمرو بن عاص تو سگی، یعنی پوزه داری، دم داری، چهار دست و پا هستی، واق واق میکنی. چنین چیزی نیست. می فرماید: تو سگی. چون سگ بر خلاف گرگ که دشمنی بیرونی است، دشمن داخلی است. عمرو بن العاص لباس مسلمانی به تن دارد، بر منبر موعظه و خطابه می نشیند، از آیه و حدیث برای تحقق مقاصد و خواسته هایش بهره می برد، و در دستگاه حکومتی معاویه مغز متفکر و باصطلاح هادی مسلمانان است. تلاش ما در سگ شناسی حساس نمودن ذهن خود و خوانندگان ارجمند به چنین موجوداتی است.


    اگر چه بفرمایش امام صادق(ع) نگهداری سگ برای مردمی که دور از آبادی بسر می برند از جانب رسول خدا(ص) جائز شمرده شده است. ان رسول الله رخص لاهل القاصیة فی الکلب یتخذونه. با این وجود اولیای الهی هیچ خیری در سگ نمی بینند، لا خیر فی کلب. مگر اینکه سگ از طائفه سگ های شکاری باشد و یا از دسته سگ های چوپان، الا کلب الصید او کلب ماشیة. و از نگهداری سگ در خانه، بنابر آنچه که در بیان جبرئیل(ع) به رسول خدا(ص) آمده است که: انا معاشر الملائکة لا ندخل بیتا فیه کلب. ما جماعت فرشتگان وارد خانه ای که در آن سگ نگهداری میشود، نمی شویم. ابراز کراهت و تنفر کرده اند. و این کراهت تا آنجاست که از نماز گذاردن در چنین خانه ای نهی فرموده اند، لا تصل فی دار فیها کلب.


    با این حال دعوای ما بر سر سگ چهار پا نیست و ما در این نوشته مختصر بنا نداریم از چنین حیوانی سخن بگوییم. تلاش ما این است تا ذهن خودمان و دوستان جوانمان را با سگ و سگ هایی آشنا بسازیم، که به فرموده قرآن مجید: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِین.(آیه 8 سوره بقره) و از مردم کسانی هستند که می گویند که ما به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم، ولی آنان مومن نیستند.


    و سگ نجس است.


    نخستین نشانه این موجودات که متاسفانه نقطه قوت آنان هم هست، این است که با شما انس می گیرند، خلقیات آنان طوری است که بدون انس و الفت با شما کارآیی و حیات ندارند. اینان بر خلاف جن، موجوداتی قابل رویتند، و به همین خاطر خداوند سبحان می فرماید: وَ مِنَ النَّاسِ. اینان از ناس اند.


    دومین نشانه، عقیده اینان است که به قرینه سیاق مجرد گفتار است. مَنْ یَقُولُ. و از مردم کسانی هستند که می گویند. آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ. ما به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم. و شما نیک می دانید که عقیده امر بسیطی نیست. ترکیبی از باور قلبی، اعتراف زبانی و عمل به اعضاء و جوارح است. و آنچه در گفتار این دسته از مردم وجود دارد و خداوند آن را با عبارت، وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِین. اینان مومن نیستند. آشکار و رسوا ساخته است. اظهار ایمان به قصد ابطان کفر بر زبان جاری می شود.


    سگ در فقه حیوانی نجس العین است که اگر او را در هفت دریا شستشو دهید از ناپاکی خارج نمی شود. حتی شکاری را که مامور آوردن آن می شود بواسطه گزش داخل در نجاست می گردد. و المشهور بین الاصحاب نجاسته لان الکلب نجس و قد لاقی الصید برطوبة. از آنجاییکه رطوبت سگ با صید و شکار تماس می گیرد، مشهور بین فقهاء نجاست آن است.


    و خدای متعال به خاطر شدت علاقه ای که به شما خواننده جوان دارد به جای اینکه بفرماید: و لم یومنوا. اینان ایمان نیاوردند. فرمود: وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِین. اینان مومن نیستند. سیاق آیه را از فعلیه به اسمیه برگرداند.


    به عبارت دیگر یعنی دوست جوان من گول نخور گمان نکن این موجودات روزی مومن می شوند، اینان همچون سگ که نجس العین است و شستشو در هفت دریا هم او را از نجاست نمی رهاند، اینان هم ایمان نداشته، ندارند و نخواهند داشت.


    ادامه دارد ...


    تقاضای انجمن تفکر مبانی دانستن نظرات و ارشادات شما بازدیدکنندگان ارجمند است، دریغ نفرمایید. 

     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 92/9/28ساعت  12:8 عصر  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()


    به درخواست مناظره دکتر احمدی نژاد پاسخ مثبت بدهید.


    بسم الله الرحمن الرحیم

    جنگ و نبرد آن هم از نوع رو در رو و تن به تن کار آسانی نیست. تمرکز و قدرت فراوانی می طلبد. برای موفقیت در چنین جنگی آرامش و عدم پراکندگی ذهنی فرمانده و دیگر رزمندگان اصل اولی بشمار می رود. با این مقدمه کوتاه توجه خوانندگان عزیز را به حدیثی که جناب صدوق رحمة الله علیه در ابتدای کتاب فاخر خصال آورده اند، جلب می کنم.


    می فرماید: در بحبوحه جنگ جمل که مولای ما، امیر مومنان علی علیه السلام با اصحاب جمل که فرماندهی آن را یکی از همسران رسول خدا(ص) به عهده دارد و از سوی دو تن از نام آوران عصر رسول خدا(ص)، طلحة الخیر و سیف الاسلام زبیر حمایت می شود، مشغول نبرد است، مرد عربی بر می خیزد و روی به امیر مومنان علی علیه السلام می گوید:  یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَ تَقُولُ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ؟ آیا شما قائل به یکتایی خدا هستی؟


    یاران امیر مومنان علیه السلام در اعتراض به اینکه این چه وقت سوال است، از هر سو به او تاختند: فَحَمَلَ النَّاسُ عَلَیْهِ وَ قَالُوا یَا أَعْرَابِیُّ أَ مَا تَرَى مَا فِیهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ تَقَسُّمِ الْقَلْبِ؟

    آیا نمی بینی که امیر مومنان در چه شرایطی است؟ متوجه خاطر پریشان مولای مومنان نیستی؟


    اما امام(ع) بر خلاف یارانش نه اعتراضی کرد و نه حمله ای آورد. امام(ع نفرمود: جامعه در حال حاضر نیاز به آرامش دارد و ما وقت این حرف ها را نداریم. امام(ع) نفرمود: این مرد عرب همسطح من نیست، بنابراین از پاسخ هم خبری نیست. امام(ع) نفرمود: حال که در جنگ بسر می بریم و من باید تمام ذهن و اندیشه ام متوجه جنگ باشد، یکی از یارانم به او پاسخ دهد.


     فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع دَعُوهُ فَإِنَّ الَّذِی یُرِیدُهُ الْأَعْرَابِیُّ هُوَ الَّذِی نُرِیدُهُ مِنَ الْقَوْمِ. امام امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: از او دست بردارید که خواسته این عرب همان است که ما بر سر آن با این مردم مى جنگیم.


    ثُمَّ قَالَ یَا أَعْرَابِیُّ. و آنگاه امام(ع) به سوال آن مرد عرب پاسخ داد.

    آنچه در این حدیث جلوه گری دارد مقام پاسخگویی امام و رهبر دینی است.




     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 92/9/14ساعت  7:44 صبح  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()

    بسم الله الرحمن الرحیم

     

    تن کشته و گریه دوستان 

    به از زنده و خنده دشمنان

     

     



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 92/8/23ساعت  5:43 عصر  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()

    <      1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    کوفی و قساوت دل[2]
    کوفی و قساوت دل[1]
    برجام با یهود و گوساله سامری(11)
    برجام با یهود و گوساله سامری(10)
    برجام با یهود و گوساله سامری(9)
    برجام با یهود و گوساله سامری(8)
    برجام با یهود و گوساله سامری(7)
    برجام با یهود و گوساله سامری(6)
    برجام با یهود و گوساله سامری(5)
    برجام با یهود و گوساله سامری(4)
    برجام با یهود و گوساله سامری(3)
    برجام با یهود و گوساله سامری(2)
    برجام با یهود و گوساله سامری(1)
    برجام با یهود و ابو موسی اشعری
    برجام با یهود و روانشناسی اهل نفاق
    [عناوین آرشیوشده]