بسم الله الرحمن الرحیم
آگاهی پیش نیاز مصونیت .
حال که نوشته ی ما به این امور میپردازد ، باید خدا را سپاسگزار باشیم و از خدا بخواهیم این چنین نوشته هایی و اینگونه جزواتی فراگیر شود ، تا مردم صفات یهودیگری را بشناسند ، تفکر یهودی را بفهمند و با خصلت های یهودی مقابله کنند . گمان نکنید که مشکلات و بیماریهای روحی و روانی و درد های عدیده ی دیگر ، فقط برای گذشتگان بود و تمام شد و ما هیچ مشکلی نخواهیم داشت ؟ خیر ، اینگونه نیست . ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما یاتکم مثل الذین خلوا من قبلکم (بقره 214) . آیا پندار شما اینگونه است که بدون آزمایشها و رنج و مصیبتهایی که بر پیشینیان وارد شد ، وارد بهشت میشوید ؟ قطعا میدانید که : بهشت جای مردم آلوده نیست و برای داشتن جامعه ی بهشتی باید سلامتی و پاکی فراگیر شود . باید با بیماری های مسری و غیر مسری مقابله کرد ، پیشگیری نیاز به آگاهی دارد . مصائبی که در گذشته بوده و پیشینیان با آن مصائب به جهنم رفتند ، اکنون نیز قابل تکرار است . مخصوصا بیماری یهودیگری . شناخت خصائص ، خصلت ها و ویژگی هایی که قرآن به قوم یهود و به بچه های اسرائیل نسبت میدهد ، برای ما این امکان را فراهم میکند که ریشه های فاسد مکتبهای فکری ، فلسفی ، سیاسی و اقتصادی موجود در جهان معاصر را بهتر بشناسیم . و با دیدی باز علاوه بر اینکه نظامهای حکومتی و نهاد های ریز و درشت ملی و بین المللی را مورد ارزیابی قرارمیدهیم ، و به علل بسیاری از جنگ ها ، نزاع ها ، کینه ها و خصومتها در میان مردمان و جوامع پی میبریم ، میتوانیم به اسباب فقر و تنگدستی ، و عقب ماندگی مادی و معنوی آدمیان نیز آشنا گردیم . اینکه قرآن در موارد متعددی داستان بنی اسرائیل را ذکر میکند به این دلیل است که با خلقیات و رفتار های ناهنجار فرزندان یعقوب آشنا شویم ، تا خود ، خانواده و جامعه یمان را در مقابل آن خصلت های آزار دهنده واکسینه کنیم .
نوشته ای غیر کلاسیک .
خوانندگان فهیم با خواندن نوشته ی حاضر پی خواهند برد که سعی ما در این جزوه معطوف به بیان یک سری قوانین خشک و یک دسته نوشته جات بی روح کلاسیک نشده است . نوشته ی ما دشمن شناسی از نوع هدایت و ارشاد است . نقل درد هایی است که در طول زمان بر جان آدمی و بر نظام فکری ، فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی در جوامع گوناگون نشسته است . درد هایی که بواسطه ی القاء یهودی و انفعال غیر یهودی علاوه بر اینکه طعم درد و مرض از آن به مشام نمیرسد ، نوعی سرافرازی و سربلندی دروغین را با خود دارد . درد وارونگی که مستلزم پدیده ی خوشمزگی است ، درمان را به مراتب از درد های جسمانی قابل فهم برای بشر سخت تر و سخت تر ساخته است . خاصیت ذاتی اینچنین نوشته ای تکرار بعضی از الفاظ ، عبارات و مفاهیم است . از اینکه به تکرار با کلمات درد ، رنج ، بیماری ، و درمان مواجه میشوید و از اینکه به تکرار خواننده ی کلماتی از قبیل یهود ، یهودی ، یهودیگری ، خصلت های یهودی و تفکر یهودی هستید ، ملول نشوید و در مواردی که به ناچار و یا از روی عمد به تکرار مفاهیمی اصرار داریم ، آزرده خاطر نگردید . و برای اینکه خستگی به سراغتان نیاید ، مدام به خودتان بگویید که قرآن عظیم نیز در مواردی برای برانگیختن حس حق شناسی ، بیدار سازی روح و روان ، و تحریک عواطف و تهییج احساسات مثبت آدمیان از صنعت تکرار بهره برده است . البته میپذیرم که تکرار در آیات الهی مخل فصاحت و بلاغت آن نشده است بلکه با تفکر در آن در مییابیم که تکرار سبب نیکویی کلام الهی نیز گردیده است .
از ما نیست ، یهودی است .
در عبارتی پیامبر خدا همه ی مردم را مخاطب قرار میدهد : ایها الناس ، این خطاب شامل همه است ، همه ی مردم ، من ابغضنا اهل البیت ، هر کس از ما بدش بیاید ، از اهل بیت من متنفر باشد ، حشره الله یوم القیامة ، خداوند او را در روز قیامت محشور میکند ، یهودیا . این آدم یهودی است . این یهودی ، یهودی به معنای خاص آن نیست ، یعنی بیمار است ، خصلتی از خصلت های یهود را با خود دارد و با مرض یهودیگری از این دنیا رفته است . در عبارت دیگر میفرماید : من لقی الله عز و جل ، هر که خدا را دیدار کند ، و فی قلبه بغض علی بن ابیطالب ، و در دل کینه ی مولا را داشته باشد ، از علی بن ابیطالب متنفر باشد ، لقی الله ، خدا را ملاقات میکند ، و هو یهودیا . در حالی که یک یهودی است . در روایتی دیگر رسول خدا میفرمایند : کسی که به ما اهل بیت دروغ ببندد . من کذب علینا اهل البیت . دروغ یک بیماری است و دروغگو یک بیمار است . حال اگر شخصی مبتلا به این بیماری شد و بر خاندان نبوت دروغ بست . حشره الله یوم القیامة اعمی یهودیا . هم کور محشور میشود ، هم یهودی . این دیگر ربطی به فرقه ای که مشخصا یهودی اند ، ندارد .
زکات و یهودیگری .
در فرهنگ دینی پرداخت زکات ، سخاوت نفس است ، نوعی برتری روحانی است ، حکایتگر نزول خیر و برکت آسمانی است که ابتداء نصیب زکات دهنده شده است که در پرتو آن استعداد و آمادگی پرداخت زکات فراهم میشود . سعی ما بر این است که گفتار و نوشتار ما همراه با آیات و روایات باشد . اگر متن عربی آیات و روایات را میآوریم به این خاطر است که نوشته ی ما علاوه بر اینکه معنوی میشود ، دوست جوان ما به اصل آیات و روایات دسترسی داشته باشد مضافا به اینکه دانستن و به خاطر سپردن آیات و روایات به زبان مبداء فضیلتی غیر قابل انکار است . رسول خدا در روایتی که نوادر راوندی متذکر آن میشود ، میفرماید : اذا اراد الله بعبد خیرا . زمانی که خداوند در حق بنده ای اراده ی خیر کند . بعث الیه ملکا من خزان الجنة . فرشته ای از گنجینه داران بهشت بر او مبعوث میسازد . فیسخی نفسه بالزکاة . که جان آن بنده را به پرداخت زکات سخاوتمند میگرداند . اینکه پیامبر خدا افرادی را که زکات نمیدادند ، از مسجد بیرون میکرد ، بی حکمت نیست . اینهایی که به مسجد میآمدند مسلمان بودند یعنی جسدشان مسلمان بود اما به هر دلیلی حامل روح یهودی بودند . در روایت ابو جعفر امام محمد باقر علیه السلام آمده است که رسول خدا پنچ نفر از این افراد را تک به تک صدا زدند : قم یا فلان قم یا فلان . آنگاه رسول خدا خطاب به آنان فرمودند : اخرجوا من مسجدنا ، از مسجد ما بیرون بروید . لا تصلوا فیه ، حق ندارید در مسجد ما نماز بخوانید . و انتم لا تزکون ، شما زکات نداده اید . حکمت اینکه رسول خدا این گروه را از مسجد بیرون کرد این بود که اینان مسلمانانی بودند که نسبت به پرداخت زکات خست داشتند . امام زمان سلام الله علیه در نهضت جهانیشان با آنهایی که زکات نمیدهند ، مبارزه میکند . اینها مسلمانهایی هستند که از پرداخت زکات امتناع میورزند . مسلمانهایی که زکات پرداخت نمیکنند ، حق ندارند مسلمان از دنیا بروند . به وقت مرگشان به آنها گفته میشود یا یهودی بمیرید و یا نصرانی . من منع قیراطا من الزکاة فلیمت ان شاء یهودیا او نصرانیا ، و لیس بمومن و لا مسلم . مانع الزکاة کسی نیست که مثلا از پرداخت مبلغ زیادی امتناع میکند . در امتناع از زکات کافی است که شخصی از پرداخت مبلغ بسیار ناچیز امتناع بورزد ، حق ندارد مومن و مسلمان سر بر خاک گذارد ، فلیمت ان شاء یهودیا او نصرانیا . یا باید یهودی بمیرد و یا نصرانی . سرش هم این است که این آدم خصلت یهودی داشته ، صبحکم الله هم بلد بوده ، حج هم رفته بوده ، چون زکات نداده حق ندارد مسلمان بمیرد . آنچه در مسلمانی ارجحیت دارد جسم مسلمانی و جنازه ی مسلمانی نیست . اگر شنیدید که مسلمان ارج و قرب دارد و اگر خوانده اید که احترام مسلمان مومن از کعبه هم بیشتر است ، المومن اعظم درجة من الکعبة ، به جهت خصلت های نیکی است که در خود ایجاد کرده است . جسم ها مرکبی بیش نیستند ، احترام و ارزش آنها بستگی به روح و خصلتی دارد ، که با خود حمل میکنند .
ادامه دارد ...
از سایت آرمانشهر به آدرس qods.info دیدن نمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم
کشف سر پنهان .
گناه اول ابوذر که باید شلاق خشم بر بدن او نشیند ، این است که او به راز حضور یهودی در دستگاه حکومتی خلیفه پی برده است ، و با فریاد کشف این راز و این سر مکتوم را اعلان میکند . فقال ابوذر : یا ابن الیهودیین ، ء تعلمنا دیننا ؟ ای یهودی زاده آیا تو میخواهی دین مان را به ما تعلیم دهی ؟ همه باید دقت کنند . ببینند دینشان را از کجا بدست میآورند . چه کتابی را میخوانند ، پای صحبت چه کسی مینشینند ، تصمیم دارند در کدام مکتب و در کدام مدرسه آموزش ببینند ؟
دانایی کافی نیست .
گناه دیگر ابوذر ، علاوه بر اینکه راز را میداند ، متوقف نیست . در دانایی نمیماند . توقف در دانایی یک حربه ی یهودی است . یهودیان علی رغم اینکه حقانیت رسول الله را میدانستند ، ایمان نیاوردند . قرآن برای اینکه اندازه ی شناخت و آگاهی یهودیان را بیان کند میگوید : همانطور که یهودیان فرزندان خود را میشناختند ، رسول خدا را هم میشناختند . میفرماید : الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابنآءهم . و این شناخت کمی نیست . اما این آگاهی باعث نشد که یهودیان دست از لجاجت بردارند و اسلام را بپذیرند . و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون (بقره 146) .اینکه یهودیان با چنین شناختی ، شناخت پدر نسبت به فرزند ، مومن نمیشوند و حق را نمیپذیرند ، جدای از بیماری ای که همه ی وجودشان را دربر گرفته است ، پرده از این راز برمیدارد که شناخت حق در عین اینکه سخت است ، برای ایمان آوردن و پذیرفتن آن کافی نیست . دنیای امروز و فردا بیش از هر زمان دیگری نیازمند خروش ابوذر است . تا چون او که بر اسراف ، تبذیر و بخشش های ناهنجار خلیفه ی سوم تاب نیاورد ، تاب نیاورد . و تحریف هایی را که میخواستند برای پشتوانه سازی این حاتم بخشی ها درست کنند ، نیاراست ، نیاراید . دنیای امروز و فردا نیازمند فریاد های بلند ابوذر بر خلیفه و توجیه گری های کعب الاحبار یهودی ، است ، تا با صدای بلند اعتراضش را به گوش حاکمان مدرن و تحریفگران فوق مدرن برساند .
پیآمد دانایی و افشاء راز .
ابوذر دانایی و آگاهی را برای حمایت از دین لازم میداند . ما من حرکة الا و انت محتاج فیها الی معرفة. اما کافی نمیداند . این است که فریاد میزند . ای پسر یهودی ، ای یهودی زاده . ء تعلمنا دیننا ؟ تو میخواهی دین ما را به خود ما یاد بدهی ؟ دانایی و افشای راز بدون پیآمد نیست . و ابوذر بعد از این که دست روی دشمن یهودی میگذارد ، تبعید میشود . آنچه که باعث شهادت ابوذر به سال 33 هجری در ربذه شد ، صرف آگاهی نبود ، آگاهی خاموش باعث شهادت نمیشود ، آگاهی و دانایی ابوذر با فریاد اعتراض علیه دشمن یهودی همراه است . آنچه در ابوذر تبلور دارد و او را متمایز از دیگران میسازد ، عدم میل او به بازگشت است . ابوذر تمایلی به احیاء سنن پیشینیان ندارد و گرفتار انقلاب معکوس که یک انقلاب و یک رجعت یهودی است ، و یهودیان در ماجرای گوساله پرستی بر آن مهر تایید زدند ، نمیشود . گرچه یهودیان تمایلشان به بت پرستی را پیش از عملی ساختن آن و بعد از اینکه خدای متعال آنان را از دریا عبور میدهد ، به گوش موسی علیه السلام رسانده بودند .
زمانی که پسر های جناب اسرائیل چشمشان به قومی افتاد که سرگرم پرستش بت هایشان هستند رو میکنند به موسی و میگویند : یا موسی اجعل لنا الها کما لهم الهة . ای موسی برای ما نیز خدایی بساز ، چنانکه ایشان خدایانی دارند . و اگرچه خداوند توبیخ موسی علیه السلام را نیز در قرآن عزیز میآورد . قال انکم قوم تجهلون ( اعراف 138 ) . گفت شما گروهی جهالت پیشه اید . آیات الهی میفهماند که توبیخ موسی علیه السلام دلهای سخت شده ی پسر های اسرائیل را تکان نداده است و آنان از فرصتی که موسی علیه السلام در میانشان نیست استفاده کرده و با زیور هایشان گوساله ای ساخته و با اینکه میدیدند آن گوساله و آن جسد گویا نیست و براهی هدایتشان نمیکند در مقابل آن زانو زده و با پرستش آن انقلاب معکوس را در عمل نشان دادند . و اتخذ قوم موسی من بعده من حلیهم عجلا جسدا له خوار الم یروا انه لا یکلمهم و لا یهدیهم سبیلا اتخذوه و کانوا ظالمین ( اعراف 148 ) . و قوم موسی پس از رفتن وی از زیور های خویش گوساله ای ، پیکری بساختند . مگر نمیدیدند که پیکر با آنها سخن نمیگوید ؟ و براهی هدایتشان نمیکند ؟ آن را خدا گرفتند و ستم کاران بودند .
ابوذر اولین شخصیتی است که نویسنده ی دانشمند کتاب حکمت نامه ی جوان او را بعنوان الگوی عینی که در فتنه ها نلغزید و از آزمونها سر بلند بیرون آمد ، به جوانان معرفی میکند . میفرماید : ابوذر ، از معدود کسانی است که در هنگامه ی دیگرسانی های پس از پیامیر صلی الله علیه و آله حریم حق را پاس داشت . و ما نیز پیش از این گفتیم که ابوذر شخصیت دردمندانه اش را مدیون فهم درستش از آیات الهی است . و بر این مشخصه ی ممتاز درک عمیق او از نگرانیهایی که رسول خدا در مواردی ابراز داشته اند را نیز بیافزایید . در الدر المنثور روایتی است که میفرماید : خرجنا مع رسول الله (ص) قبل حنین فمررنا بسدرة . پیش از نبرد حنین به همراه رسول خدا از شهر خارج شده به درخت سدری رسیدیم . فقلت : یا رسول الله ، اجعل لنا هذه ذات انواط ، کما کان للکفار ذات انواط ، و کان الکفار ینوطون سلاحهم بسدرة و یعکفون حولها . من گفتم : ای رسول خدا ، این درخت سدر را برای ما ذات انواط قرار بده ، همانطور که کفار ذات انواط دارند ، و این ذات انواط درخت سدری بود که کفار اسلحه هایشان را به آن میآویختند و گرد آن معتکف میشدند .
گمان میکنید عکس العمل رسول خدا چگونه بود ؟ پیش از اینکه حدستان را بگویید به ادبیات بکار گرفته شده در جمله ی اجعل لنا هذه ذات انواط کما کان للکفار ذات انواط ، دقت کنید . نوع چینش کلمات علاوه بر اینکه هماهنگ با آیه ی 138 سوره ی اعراف است ، همان معنا را نیز تداعی میکند .
فقال النبی (ص) : الله اکبر . رسول خدا فرمود : الله اکبر . تقاضا میکنم از ذهن تصویریتان کمک بگیرید . باید بتوانید بزرگی وحشت و تعجب رسول خدا را از بکار بردن کلمه ی الله اکبر لمس کنید . رسول خدا در ادامه میفرمایند : هذا کما قالت بنو اسرائیل لموسی : اجعل لنا الها کما لهم الهة .این همان سخنی است که بنی اسرائیل به موسی گفتند : برای ما خدایی بساز همانطور که آنان خدایانی دارند . رسول خدا در پایان با جمله ای انذاری شدت نگرانی اش را به گوش همه ی کسانی که خواننده و شنونده ی این عبارت هستند میرساند ، میفرماید : انکم ترکبون سنن الذین قبلکم . شما نیز سنت های گذشته را عملی میکنید.
و عجیب این است که امروزه علمایی که تحولات اجتماعی و دگرگونی های جامعه را مطالعه میکنند ، القاء میکنند که بازگشت به سنن پیشینیان یک پدیده ی طبیعی و ضروری است . و آدمها بعد از گذشت مدتی به سنت های پیشین باز میگردند . ابوذر به تبعیت از رسول خدا پا روی این فکر یهودی و این القای یهودی میگذارد و این گناهی است نابخشودنی و برای ابوذر نیز بی هزینه نبوده است .
تنهایی و بی یاوری او در ربذه یکی از آن پیآمدهاست .
عبدالله بن حواش کعبی میگوید : ابوذر را در ربذه دیدم ، نشسته در سایه ی سایبانی ، تنهای تنها . گفتم : هان ابوذر تنهایی ؟ گفت : هماره امر به معروف و نهی از منکر ، شعارم بود و حقگویی شیوه ام و این همه ، همراهی برایم باقی نگذاشت .
لیویا راکاخ .
البته ابوذر تنها فردی نبود که هزینه ی آگاهی و فریاد را پرداخت . نوشته ی ما مختصر است و قصد ورود در این زمینه را ندارد . شما خوانندگان جوان مطالعه کنید و انسانهای آزاده ای که جان بر سر آگاهی ، فریاد و عدم بازگشت به سنت های نادرست پیشینیان ، فدا نموده اند را شناسایی و به دیگران معرفی کنید . مثال دیگر برای آنانی که بواسطه ی یقظه و بخاطر اینکه پا روی دم یهود گذاشتند و برخلاف خواسته ی آنان اقدام نمودند ، در نتیجه متحمل آزار و اذیت یهود شدند ، خانم لیویا راکاخ دختر اسرائیل راکاخ، وزیر کشور اسرائیل در زمان نخست وزیری موشه شارت، است. خانم راکاخ یادداشتهای روزانه موشه شارت را که سایقا به زبان عبری در اسرائیل منتشر شده بود و چون عبری بود توجه کسی را به خود جلب نکرد ، به انگلیسی برگردان و آن را به نام تروریسم مقدس اسرائیل به قربانیان تروریسم نامقدس اسرائیل اهداء میکند . این کتاب پس از انتشار به زبان انگلیسی ، بازتاب گسترده جهانی مییابد . خانم راکاخ در اواخر دهه 1970 ناچار میشود ، به ایتالیا مهاجرت و هوّیت واقعی خود را پنهان نماید و به عنوان یک زن ایتالیایی فلسطینی تبار زندگی در خفاء را آغاز میکند . او به رغم تهدیدهای شدید دولت اسرائیل در سال 1980 به انتشار کتاب فوق در آمریکا دست زد. و در سال 1985 جسد خانم راکاخ در اتاق یکی از هتلهای رم کشف شد.
ادامه دارد ...
مطالب شماره 6 و 7 تقدیم میشود به برادر عزیزم شهید محمد جواد تندگویان وزیر نفت دولت شهید رجایی که همچون ابوذر علیه السلام هم دانا بود و هم انقلابی. روحش شاد و راهش پر رهرو باد
بسم الله الرحمن الرحیم
یقظه نور است .
بهر حال وقتی فریب یهودی کارگر افتاد و بیماری یهودیگری بر جان آدمی نشست ، هیچ دارویی به اندازه ی یقظه کمک کننده نیست . اگر یهودیگری تاریکی است ، دنیای سیاه و ظلمانی است در مقابل ، یقظه نور و روشنایی است ، الیقظة نور. اگر چشم داشته باشیم ، چشمهای سالم هم داشته باشیم ، ولی نوری نباشد ، دیدن امکان ندارد یا دیدن به سختی میسر است . اگر کسی محیط اطرافش را با بیداری و یقظه روشن نسازد ، هر چه دیگران سعی کنند و از او مراقبت نمایند ، نمیتوانند آسیب پذیری را برای او به صفر برسانند . اگر مریض دارو مصرف نکند ، هر تعداد که بیمارستان بسازند ، چه سودی به حال او خواهد داشت ؟ اگر بیداری پشتوانه تفکر ما نباشد ، اگر یقظه حرکات و سکنات ما را ساپورت نکند ، تلاش و مجاهدت دیگران چه سودی به حال ما خواهد داشت ؟ من لم یستظهر بالیقظة لم ینتفع بالحفظة . اینهایی که با وجود فراوانی پلیس سعی در رفتار انسانی ندارند و همچنان به شرارت اصرار میورزند ، و حفاظت و مراقبت پلیس ، از رفتارها و گفتارهای ناهنجار و ناپسند آنان کم نکرده ، به خاطر این است که از جانب یقظه پشتیبانی نمیشوند .
یقظه استبصار است .
تا زمانیکه در خوابید ، اشرافی بر محیط اطرافتان ندارید ، همینکه چشم باز میکنید ، میتوانید اطرافتان را ببینید . یقظه به مراتب بالاتر از دیدن چشم است ، یقظه شما را در جاده ی بصیرت قرار میدهد ، الیقظة استبصار. شما با یقظه طالب بصیرت میشوید ، میخواهید نادیدنیها را ببینید . ناشنیدنیها را بشنوید ، اسرار را بفهمید ، میخواهید موجود دیگری بشوید ، یقظه شما را از پوستتان خارج میکند و به دنیایی فسیح تر و فراختر وارد میسازد . برای رسیدن به چنین جایگاهی باید متحمل زجر شد ، دنیای یقظه برای آدمهای کسل ، تنبل و بی عار ساخته نشده است ، خشت خشت خانه هایی که با یقظه ساخته میشود ، بوی رنج و درد و محنت با خود دارد . تازه وقتی وارد شهری شدید که خانه هایش با خشت و گل یقظه ای ساخته شده ، برای خودتان دردسر درست کردید ، وقتی دست گذاشتید روی دشمن ، دشمن نیز روی شما دست میگذارد .
یقظة اندوه است .
الیقظة کرب ، روایت نمیگوید یقظه اندوه میآورد ، میگوید : یقظه ، اندوه است ، مصیبت است ، گرفتاری است . ماجرایی را از زمان اسارتم در زندان بعثی یهودی صدام حسین لعنة الله علیه ، برایتان تعریف کنم . در آسایشگاه کوچکی یکصد و پنجاه نفر اسیر نگهداری میشد ، هوا گرم بود ، ساعت نداشتیم ، زمان را نمیدانستیم ، ولی بعد ازظهر بود ، خیلی از اسرا خوابیده بودند ، یک اسیر جوان که اهل شهر بهار و کبودر آهنگ بود ، از خواب بیدار شد ، من دیدم به حالتی که آدمی به ساعت نگاه میکند تا ببیند ، چه وقت از روز است ، دارد به دریچه ی کوچکی روی دیوار که داخل آن تهویه قرار داده بودند و پشت آن مقدار زیادی سیم خاردار ، نگاه میکند . این بنده ی خدا خواب دیده بود که در منزلشان است و حالا که از خواب بیدار شده میخواهد ببیند ساعت چند است ، یک دفعه متوجه میشود اینجا آسایشگاه است و او هم اسیر است ، با یک حال زاری ، انگار زانوهایش تحمل نداشت نشست روی زمین . این یک حقیقت است ، بیداری سخت است ، مصیبت و گرفتاری است . اما از نوع گرفتاریهایی است که در بیان حضرت امیر سلام الله علیه نعمت است . التقیظ فی الدین نعمة.
شهید یقظة .
جندب صحابی با وفا و راستگوی درست کرداری است که رسول خدا نام عبدالله را بر او مینهد . و ما او را بیشتر به کنیه اش جناب ابوذر میشناسیم . وقتی بر خلیفه ی سوم وارد شد ، عثمان او را جندب خواند و ابوذر در مقام پاسخ فرمود : انا جندب و سمانی رسول الله (صلی الله علیه و آله) عبدالله . ابوذر را شهید ربذه مینامند اما من میخواهم ، شما دوستان جوانم او را شهید یقظه بخوانید .
بحارالانوار حکایتی را در جلد 31 و در صفحه ی 174 و 175 آورده است . سعی فراوان من بر این است که از ترجمه ی تحت اللفظی در عین اینکه خارج نشوم ، راحت و باز ترجمه کنم .
بعد از اینکه خلیفه ی سوم سیصد هزار درهم به حارث ابن حکم پسر ابی العاص و صد هزار درهم به زید پسر ثابت به ناروا میبخشد و به حساب مروان پسر حکم آنقدر واریز میکند که روایت از ذکر مبلغ آن خودداری میکند . ابوذر شروع میکند به سر دادن شعاری در مخالفت با این حیف و میل بیت المال . فریاد میزند : بشارت باد به کافران عذاب دردناک . جعل ابوذر یقول : بشر الکافرین بعذاب الیم . آنچه در فریاد جناب ابوذر تبلور داشت و در هر دوره و زمانی کارآیی خواهد داشت ، این مطلب است که بیت المال ملک خصوصی نیست ، و خلیفه حق ندارد هر طوری که خواست با آن رفتار کند .
جناب ابوذر شخصیت دردمندانه اش را مدیون فهم درست اش از آیات الهی است . و بر همه ی آنهایی که علاقه مند شخصیت ابوذرند فرض است که خود را با قرآن و تعالیم رسول الله عجین کنند . ابوذر شعار میداد و تکرار میکرد که : بشر الکافرین بعذاب الیم . و آیه ای از کلام الله مجید را تلاوت میکرد که : و الذین یکنزون الذهب و الفضة و لاینفقونها فی سبیل الله فبشر هم بعذاب الیم ( توبه 34 ) . و به کسانیکه طلا و نقره را گنجینه میکنند و آن را در راه خدا هزینه نمیسازند به مجازات دردناکی بشارت ده .
دوستان جوانم دقت کنند که این قسمت از آیه بدنبال هشدار و بیدار باشی است که خداوند به مومنان میدهد ، مبنی بر اینکه بسیاری از علمای یهود و نصاری حرام خواری میکنند و بدنبال آن مانع تراشی میکنند و برای راه خدا مزاحمت درست میکنند . خداوند به مومنان توجه میدهد : یا ایها الذین آمنوا ان کثیرا من الاحبار و الرهبان لیاکلون اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله . ای کسانیکه ایمان آورده اید ( بدانید که ) بسیاری از احبار و رهبان اموال مردم را به باطل میخورند ، و از راه خدا جلوگیری میکنند .
مروان خبر به عثمان میبرد و پیآمد آن ابوذر احضار میشود ، عثمان با لحنی آمیخته با تهدید میگوید : از آنچه که به من رسیده است ، تو را با خبر سازم ؟ و ابوذر در مقابل ، در حالی که به آیندگان تعلیم مبارزه میدهد ، دست بر نقطه ضعف خلیفه و همه ی آنانی که ثروت و اندوخته ی بیت المال را به یغما میبرند ، میگذارد و میگوید : ء ینهانی عثمان عن قراءة کتاب الله و عیب من ترک امر الله . آیا عثمان مرا از خواندن آیات الهی باز میدارد ؟ از اینکه عیب آنانی که امر خدا را زیر پا گذاشته اند را بازگو کنم ، آزرده میگردد ؟
ادامه ی روایت بیانگر تعهد شگفت انگیز ابوذر است . میفرماید : فو الله ، به خدا قسم یاد میکنم . لان ارضی الله بسخط عثمان احب الی و خیر لی من ان ارضی عثمان بسخط الله . اگر خدا را با خشم عثمان راضی سازم ، نزد من محبوبتر و بهتر است از اینکه رضایت عثمان را با خشم خدا بدست آورم .
ابوذر رضایت پروردگار را دوست تر دارد ، گرچه خشم و غضب خلیفه را به همراه آورد . آن گوهری که در جان ابوذر است و او را بی محابا در مقابل حاکم قرار میدهد و همه ی رنج ها و درد ها را بجان میخرد ، رضایت است. برای ابوذر رضایت پروردگار بر همه ی رضایت ها ارجحیت دارد . و همین صفت باعث خشم خلیفه نسبت به ابوذر میشود .
استحلال و توجیه یهودی .
نکته ی مهمی که دوستان جوان من باید در دشمن شناسی آن را همیشه مد نظر داشته باشند این است که گناه نیاز به توجیه دارد . توجیه گر میخواهد . نیاز به سایت و روزنامه و مجله دارد . فیلم ساز و بازیگر میخواهد . تئوریسین و درس خوانده میطلبد . ابتدا باید استحلال صورت گیرد ، حرام ، حلال شود ، و یا قبح آن برداشته شود و به تعبیری از آن شرم زدایی صورت گیرد و در مواردی تن دادن به حرام باعث افتخار و غرور شود .
ادامه ی حدیث ما را به این نکته توجه میدهد . و قال عثمان یوما : ء یجوز للامام ان یاخذ من المال فاذا ایسر قضاه ؟ آیا بر امام جائز است که از بیت المال بردارد و به هنگام گشایش برگرداند ؟ و نکته ی مهمتر در این ماجرا حضور توجیه گری است که سر در توبره ی یهود دارد . عثمان سوالش را از کعب الاحبار ، یهودی بظاهر مسلمانی که حتی حاضر نیست نام یهودی اش را تغییر دهد ، میپرسد و از او کسب تکلیف میکند . فقال کعب الاحبار : لا باس بذلک . و او در پاسخ فتوی میدهد که ایرادی ندارد .
ادامه دارد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
12 - همسر لوط ، خارج از اهل اوست .
و اما خدا نکند پیامبری به استیصال برسد و همه ی روزنه های نجات را بروی خود و اهلش مسدود ببیند . وقتی لوط نبی به این حد از درماندگی رسید آن رسولان الهی که تا این لحظه خود را معرفی نکرده بودند ، اعلان داشتند که از جنس آدمیزاد نیستند بلکه فرستاده خدای بزرگند . آنان به لوط آرامش دادند که دست مردان حمله ور به او نخواهد رسید و از او خواستند که شبانه به همراه اهلش از شهر گناه خارج شود . در استثنایی که قرآن عزیز برای کلمه ی اهل ، ذکر میکند ، معلوم میشود که همسر او بواسطه ی همراهی با گناهکاران از اهل او بیرون است و بدین گونه گله ای که در قسمت دوم آرزوی لوط وجود داشت ، مشخص میشود .
13 - و صبحگاه شهر گناه زیر و زبر میشود .
فرستادگان خدای متعال از لوط میخواهند که در خروج از شهر جانب احتیاط را نگه دارد و لوط نیز به همراه اهلش و در دل تاریکی با تمام استتار طوری که کسی متوجه خروج او و اهلش نگردد از شهر خارج میشود . او همسرش را که پیش از این به واسطه تمایل به گناه باعث تزلزل رکن شدید شده بود ، در شهر گناه رها میسازد تا همانند مردم گناهکار شهر به عذاب خدا گرفتار آید .
مهمانهای لوط پیامبر که فرستادگان خدای بزرگ بودند ، با بیان اینکه عذاب الهی صبحگاه فرامیرسد ، متذکر نزدیکی صبح میشوند . ء لیس الصبح بقریب ؟ آیا صبح نزدیک نیست ؟
و صبح همان شب ، زمانیکه لوط و خاندانش از قریه ای که تعمل الخبائث ، و از شهری که گناه میکرد ، خارج شدند ، عذاب الهی فرا رسید . فلما جاء امرنا جعلنا علیها سافلها و امطرنا علیها حجارة من سجیل . و چون فرمان ما آمد آن شهر را زیر و زبر کردیم و سنگ پاره هایی از نوع سنگ گلهای لایه لایه بر آن فرو ریختیم .
تقاضای اکید دارم ، ظرافت آیه در نزول بلا را با توجه به آیه ی 74 سوره ی انبیاء که میفرماید : و نجینه من القریة التی کانت تعمل الخبائث . در نظر بگیرید . در آنجا نفرمود : ما لوط را از قریه ای که اهلش کارهای پلید انجام میدادند ، نجات دادیم . و در اینجا نیز نمیفرماید : و چون فرمان ما آمد ، ما مردم تبهکار شهر را زیر و زبر کردیم و بارانی از کلوخ سنگها بر سر مردم شهر فرو ریختیم . در آنجا فرمود : ما لوط را از شهری که مرتکب خبائث میشد ، نجات دادیم . در اینجا نیز میفرماید : چون فرمان ما آمد ، ما شهر را به عذاب زمین گرفتگی مجازات نموده و زیر و زبر کردیم و بارانی از سنگ بر آن فرو ریختیم .
تنبه : داستان های قرآنی برای سرگرمی نیست .
پیش از این در آغاز نوشته ی حاضر حدیثی از رسول الله ص برایتان آوردیم که : چیزی در بنی اسرائیل جاری نشده مگر اینکه در امت من واقع خواهد شد . لم یجر فی بنی اسرائیل شیء الا و یکون فی امتی مثله حتی الخسف و المسخ و القذف .
اکنون که بلای فرو ریخته بر شهر گناه را دانستید ، بدانید که : عذاب سنگباران همان عذاب خسف است . که در حدیث رسول الله به آن اشاره شده است . و خدای متعال در آیه ی 83 سوره ی هود در توصیف سنگهایی که بر شهر گناه فرو ریخته است ، آن سنگها را مسومة به معنای نشانه دار معرفی میکند . با این تفاوت که در یک تغییر ناگهانی در گفتار بجای اینکه بگوید : مسومة عندنا . سنگهایی که نزد ما نشانه دار بودند ، میفرماید : مسومة عند ربک . سنگهایی که نزد پروردگارت نشانه دار بودند . و این تغییر ظریف ، که ضمیر ما به ضمیر تو تبدیل شده است ، حاکی از این است که نقل داستانهای پیشینیان برای سرگرمی نیست . خداوند با آوردن مسومة عند ربک تهدید خود را به مردم هم عصر رسول خدا و همه ی مردمی که وحی الهی را از طریق قرآن عزیز دریافت میدارند ابلاغ میکند . و با بیان : و ما هی من الظالمین ببعید . سرایت عذاب و باریدن چنین سنگهایی بر همه ی ستمکاران در طول زمان را امضا میکند .
در روایتی امام باقر علیه السلام میفرماید : معنای اینکه خدای عزو جل به محمد صلی الله علیه و آله فرمود : و ما هی من الظالمین ببعید ، این است که : من ظالمی امتک ان عملوا ما عمل قوم لوط . چنین عذابی که بر قوم لوط نازل شد از ظالمان امت تو نیز دور نخواهد بو د ، اگر همان گناه را مرتکب شوند که قوم لوط مرتکب میشدند.
همچنین در روایتی که صحیح بخاری و صحیح مسلم از زینب دختر جحش نقل کرده اند ، آمده است که : استیقظ رسول الله ص یوما من نومه محمرا وجهه و هو یقول لا اله الا الله ویل للعرب من شر قد اقترب . فقلت : یا رسول الله ء نهلک و فینا الصالحون ؟ قال : نعم اذا کثر الخبث .
زینب بنت جحش که همسر رسول الله است تعریف میکند که روزی رسول خدا از خواب برخاستند در حالی که صورت مبارکشان سرخ شده بود و بر زبانش کلمه ی لا اله الا الله جاری بود ، فرمودند : وای بر عرب از شری که بسیار نزدیک است . دختر جحش میگوید : گفتم یا رسول خدا آیا ما هلاک خواهیم شد در حالی که در بین ما مردم نیکوکار و صالحی حضور دارند ؟ رسول الله فرمودند : بله ، زمانیکه ناپاکی و آلودگی فراگیر شود .
رسول الله نگران است ، شما نیز نگران باشید . رزمنده ای که در خط مقدم جبهه قرار است با دشمن و دشمنانی بسیار کینه جو و عنود به جهاد پردازد ، اگر نگران نباشد ، دشمن بر او غلبه خواهد کرد ممکن است این عدم نگرانی علاوه بر اینکه او را اسیر دشمن میسازد ، دیگرانی را که به امید او در آرامش بسر میبرند را نیز به اسارت و بردگی بکشاند .
ادامه دارد ...
سایت آرمانشهر را ببینید.
بسم الله الرحمن الرحیم
10 - زیرکی لوط علیه السلام در گفتگو با لوطیان .
از پاسخ مردان قوم لوط دانسته میشود که : گرفتاران شهر گناه سخت به ضرب المثلی که میگوید : خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو ، پایبندند و نسبت به آن اهتمام دارند .
همچنین از پاسخ مردان قوم لوط دانسته میشود که : لوط علیه السلام بسیار زیرک است ، در حالی که میداند فضا زدگان و منفعلان از جو آلوده ، تسلیم خواست او نمیشوند ، نه ایثار او را میپذیرند و نه از خدا واهمه میکنند ، با این وجود او ساکت نمینشیند ، درخواستش را آنگونه فریاد میزند که همه ی مردان بی احساس قوم میشنوند ، لوط علیه السلام به همین اندازه هم اکتفاء نمیکند ، از همه ی مردان حمله ور اعتراف میگیرد . تا از این طریق راه گریز از عذاب الهی را بر گنهکاران بی حیای قومش مسدود نماید . قال یا قوم هولاء بناتی هن اطهر لکم . فاتقوا الله و لا تخزون فی ضیفی ، ء لیس منکم رجل رشید ؟ قالوا لقد علمت ما لنا فی بناتک من حق و انک لتعلم ما نرید . و خداوند با نقل این گفتگوی مختصر و قرار دادن آن در قرآن عزیز بر زیرکی و درستی پیشنهاد و موعظه ی حضرت لوط و مفاهیم برآمده از آن مهر تایید و تصدیق میزند .
لوطیانی که اینک در عذاب جهنم معذب میشوند ، اگر بگویند : خدایا زمانی خلود در آتش حهنم جائز است که رسولی ما را با قوانین الهی آشنا و از آینده ی پر از رمز و راز با خبر میساخت . خدای متعال خواهد گفت : و لوطا آتیناه حکما و علما . و ما به لوط مقام نبوت و حکمرانی عطا کردیم .
و زمانی که بگویند : خدایا این رسول تو چه پیشنهادی ارائه نمود که علاوه بر هماهنگ بودن با فطرت انسانی ، ما را به آن فرا خوانده باشد ؟ خدای متعال خواهد گفت : هولاء بناتی هن اطهر لکم . ازدواج با جنس مخالف را پیشنهاد کرد ، بعلاوه با ایثار و از خود گذشتگی دخترانش را عرضه داشت .
و اگر بگویند : خدایا ای کاش معرفت تو را از ما میخواست ، نام تو را بر زبان میآورد ، شاید ما شرم و حیاء میکردیم ؟ خدای متعال میگوید : بزرگترین ماموریت انبیاء و ائمه سعادت و نیکبختی ترویج نام خداست و لوط نیز از این قاعده مستثنی نیست ، لذا بعد از پیشنهاد ازدواج فرمود : فاتقوا الله . از خدا بترسید . اما شما نترسیدید .
و اگر بگویند : خدایا گناه با خدا مغایرت دارد و هر اندازه گناه در دل جای گیرد ، تقوی و پرهیزگاری کمرنگتر و کمرنگتر میشود ، کاش بجای فاتقوا الله ، حس جوانمردی و فتوت را در ما برمیانگیخت ؟ و لوط نیز چنین کرد : و لا تخزون فی ضیفی . مرا نزد مهمانهایم شرمنده و خجل نسازید .
و اگر بگویند : کاش از بین ما مردی را به استغاثه و کمک خواهی میطلبید ، که اگر چنین میکرد ما قطعا به یاری او میشتافتیم و اجازه نمیدادیم که نزد مهمانش رسوا و آزرده خاطر گردد ؟ و خدای بزرگ میگوید : و لوط چنین کرد ، ء لیس منکم رجل رشید ؟ آیا یک مرد رشید در میان شما نیست ؟ و در بین شما حتی یک مرد به یاری او برنخاست .
شما نیز به این پرسش پاسخ دهید ؟
آیا اکنون حکمت آوردن فاسقین بعد از قوم سوء در آیه ی 74 سوره ی انبیاء واضح و آشکار نشده است ؟ و لوطا آتینه حکما و علما و نجیناه من القریة التی کانت تعمل الخبائث انهم کانوا قوم سوء فاسقین . و به لوط حکومت و دانش عطا کردیم و او را از شهری که کارهای پلید انجام میداد ( شهر گناه ) نجات دادیم ، به راستی آنها گروهی زشت و مردمی منحرف بودند .
برداشت جمعی از محققین عالیرتبه در تفسیر نمونه که میگوید : تعبیر فاسقین بعد از قوم سوء ممکن است اشاره به این باشد که آنها هم از نظر قوانین الهی ، مردمی فاسق بودند ، و هم از نظر معیارهای مردمی ، حتی قطع نظر از دین و ایمان افرادی پست و پلید و آلوده و منحرف بودند ، قابل ملاحظه است .
اولین مشخصه ی ساکنان شهر گناه ، آنارشیم و بی قانونی است . قانون گریزی رکن اصلی مردم ساکن در گناه شهر است . آنان به هیچ یک از قوانین حقی که منطبق با فطرت آدمی است در دل اعتقادی ندارند . انهم کانوا قوم سوء فاسقین . و در عمل بر خلاف آیات الهی هماهنگ با وارونگی و آلودگی فضا هر عمل خبیثی را بجا میآورند .
11 - آرزو های لوط علیه السلام ، همچنان زنده است .
گرچه عذاب الهی قوم لوط را برای همیشه از صفحه ی روزگار محو کرد اما تفکر همجنس خواهی برآمده از فضای آلوده که در مردان قوم لوط به شکل حریصانه ای خودنمایی داشت ، هرگز به پایان نرسید . لذا لوط علیه السلام بعد از اینکه راههای متفاوتی مانند عرضه ی دخترانش جهت ازدواج ، توصیه به تقوی الهی و تحریک عواطف انسانی را برای جلوگیری از تعرض همجنس خواهان پیمود و ثمری نیافت ، آرزو و تمنایش را در قالب عبارتی کوتاه به گوش هر کسی که شنونده و خواننده ی کلام اوست ، میرساند . قال لو ان لی بکم قوة او ءاوی الی رکن شدید . کاش برای مقابله با شما قدرتی داشتم و یا به تکیه گاهی استوار پناه میبردم .
بار دیگر متذکر آیه ی 57 سوره ی انبیاء میشوم که میفرماید ما لوط را از شهری که مرتکب اعمال خبیث میشد نجات دادیم . و این فضای آلوده ی شهر است که هرگونه طرح ، برنامه و ابتکاری را عقیم و ناکارآمد میسازد . و آنچه لوط علیه السلام در آرزویش برای همه ی ما و تا آینده ای نامعلوم به یادگار گذارده است ، ماحصل تجربه ای سخت و دردناک است . پیام لوط که خدای رحمن به جهت محبتی که به ابنای بشر دارد آن را در قرآن عزیز آورده است از زوایای مختلف قابل بررسی و واگویی است . آرزو ها معمولا بر نداشته ها تاکید دارند . قوه و نیرویی که لوط تمنای آن را دارد ، قطعا قوه ی استدلال ، و قدرت درک و فهم موقعیت نیست . قوه ی تقوی الهی و قدرت بر ایثار عزیز ترین پاره های وجودی او نیست . و لوطا آتینه حکما و علما . ما به لوط حکمت و دانش عطا کردیم . آن قوه و قدرتی که لوط تمنای آن را دارد ، قوه ی قهریه و قدرت سرکوبی گنهکاران بویژه آنانی که منفعلانه طالب گناه و گناهکاری اند ، میباشد . در بیان آرزو ها معمولا گله و شکایتی از وضع موجود یافت میشود . قسمت دوم آرزوی لوط نشان میدهد که خانه ی لوط رکن شدید نیست ، تکیه گاه استواری نیست که بتوان در همه ی مواقع ، بویژه به وقت ضرورت و اضطرار به آن پناه برد و از شر مزاحمان در امان بود .
تنبه : آرزو های لوط علیه السلام را محقق سازید .
بیان آرزو های لوط در قرآن مسئولیت مدیران خانه ، خانواده و جامعه ی گسترده را نیز گوشزد میکند . آنچه که در ایجاد ، گسترش و پایداری گناهان بویژه گناهان و ناهنجاریهای برآمده از آلودگی فضا نقش عمده و اصلی دارد ، عدم قدرت قهریه و یا قدرتمند نبودن قوای قهریه بعلاوه ی تزلزل خانه و عدم امنیت در جمع اعضای فامیل است . بعبارت دیگر آنچه که کمک میکند تا گناه از قوه و از خیال به فعل و واقعیت نرسد ، کارآ بودن و فعال بودن قوه ی قهریه است . لذا اگر میخواهید فضای آلوده ، مجموعه های ریز و درشت شهر و روستایتان را وادار به گناه و زیر پا گذاردن قوانین الهی و انسانی نسازد از تاسیس و تقویت نیروهای قهریه غفلت نورزید و با کار و تلاش سازنده از محیط های کاری و محل های زندگیتان تکیه گاهایی مطمئن برای در امان ماندن از آسیب ها و نجات از مزاحمت های عوامل بیمقدار اما سازماندهی شده و مخرب ، بسازید .
ادامه دارد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
6 - لوط علیه السلام دخترانش را عرضه میکند .
و خداوند با ذکر این نکته میفهماند که چرا لوط علیه السلام برای مقابله با این هجوم غیر قابل توصیف دست به برنده ترین اسلحه ی انبیاء نمیبرد . وقتی فضای آلوده و جو ملتهب عصب حساس مردم شهر گناه را تحریک میکند و زمانی که تکرار گناه و استمرار آن نفس لوامه را میمیراند و دلهای گنهکاران را به تسخیر خود در میآورد ، موعظه ، پند و نصیحت از حیز انتفاع خارج و هیچ جایگاهی در بین مردم نخواهد داشت . موعظه زمانی تاثیر گذار است و میتواند مورد استفاده ی شایسته قرار گیرد که زاجری در درون دلها ، آن را پشتیبانی و حمایت کند . موعظه زمانی میتواند برنده و پاسخگو باشد که فضا ، فضای مهیا و محیط ، محیط پاک و به دور آلودگی باشد . لذا لوط علیه السلام بدون هرگونه موعظه ای ابتداء به سخت ترین و درد ناک ترین پیشنهادی که یک پدر میتواند برای حفظ آبرو و عدم رسوایی نزد مهمان ارائه کند ، پناه میبرد . قال یا قوم هولاء بناتی هن اطهر لکم . ای قوم من ، اینان دختران منند ، آنان برای شما پاکیزه ترند .
قرآن عزیز در ماجرای قوم لوط متعرض شرم آور ترین گناه آدمی یعنی همجنس خواهی و دوری از ازدواج با جنس مخالف شده است . از همین رو حضرت لوط نبی علیه السلام و متناسب با این پلیدی آشکار پیشنهاد ازدواج با دخترانش را مطرح میسازد .
تنبه ، شهر گناه جزء جزء میشود .
شما خواننده ی ارجمند ، شهر و آبادی را میشناسید . تعدد مکانها و گوناگونی محله ها و کوچه ها و خیابانهای آن را میدانید . با پارکها ، بوستانها ، ورزشگاهها و تفرجگاههای عمومی و خصوصی آن آشنا هستید . نسبت به بازار ها ، مدرسه ها ، دانشگاهها و مجتمع های مسکونی و تجاری آن شناخت کلی و جزیی دارید . با تالار ها ، بانک ها و بسیاری از اسمهای دیگر که مجموعه ی شهر و روستا را میسازند در ارتباط تنگاتنگ هستید . میخواهم بگویم : شهر گناه میتواند به صورت جزء جزء مورد مطالعه و دقت شما عزیزان قرار گیرد . قطعا فضایی که بر بازار و بانک حاکم است بر مدرسه و دانشگاه حاکم نیست . راهکار تغییر فضا نیز متفاوت و متناسب هر مکانی خواهد بود .
7 - عرضه ی دختران بدون قید نیست .
لوط علیه السلام علاوه بر پیشنهاد ازدواج که متناسب با گناه همجنس خواهی قومش بود ، ما را با عبادت و هنر ایثار و از خود گذشتگی و اینکه : لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون ( آل عمران 92 ) ، نیز آشنا و صمیمی میسازد . گرچه در یک نگاه انسانی و بالا تر در یک بینش الهی همه ی دختران موجود در قوم ، دختران لوط پیامبر بودند ، اما نفرمودند با دخترانم که در خانه و کاشانه ی پدرانشان در انتظار تقاضای ازدواج شما هستند ، ازدواج کنید . فرمود : هولاء بناتی هن اطهر لکم . اینان دختران منند آنان برای شما پاکیزه ترند .
خواننده ی ارجمند خوب بنگرد که پیشنهاد جناب لوط نبی شامل دو جزء است که حکایت از جامع و مانع بودن آن دارد . هولاء بناتی ، را بدون قید نمیآورد ، تا در آن شائبه ی زنا و رفع شهوت از طریق نامشروع وجود داشته باشد . قرآن برخلاف تورات که برای انبیاء الهی گناه را جائز و روا میپندارد ، دامن انبیاء و رسولان الهی را پاکیزه و مطهر از هرگونه زشتی و تباهی میداند . قید هن اطهر لکم ، فریاد میزند که در فرهنگ جناب لوط نبی ازدواج طهارت خالص است .
فاصله ی زمانی بین آمدن رسولان خدا تا هجوم و حمله ی پر از طمع مردان قوم بسیار ناچیز است ، شتاب در ارائه ی راهکار باعث نمیشود که لوط دچار تزلزل شده و در نتیجه ورود در گناه را تجویز کند . اباحه اندیشی و تجویز گناه در قاموس انبیاء و اولیاء الهی جایگاهی ندارد .
لذا همه ی آنهایی که برای تغییر فضای آلوده و جو ناپاک حاکم بر محل کار و زندگی توصیه و پیشنهادی مطرح میکنند ، باید بدانند که شتاب و عجله و نداشتن زمان کافی در ارائه ی پیشنهاد ، مجوزی برای تن دادن به گناه نیست ، جدای از اینکه با گناه و معصیت پروردگار نمیتوان گناه و معصیت را از بین برد و از تبعات آن کاست ، ما جعل الله الشفاء فی الحرام .
همچنین باور عمیق و ایمان قلبی آورند که تعصبات و خواسته های نفسانی توان ماندگاری و پابرجایی را نخواهد داشت . از این رو است که لوط بعد از اینکه دخترانش را عرضه داشت ، قومش را به تقوی و پرهیزگاری فرا خواند و از آنان خواست که او را نزد مهمانهایش رسوا نسازند . فاتقوا الله و لا تخزون فی ضیفی . از خدا بترسید و مرا نزد مهمانهایم خوار ، سرشکسته و خجل نسازید .
8 - لوط علیه السلام طبیبی حاذق .
به نوع سخن گفتن لوط علیه السلام با مردان هیجان زده ای که قصد آزار و اذیت رسولان خدا را دارند توجه کنید . ابتداء آنان را به اصلی فرا میخواند که اگر در میان قوم او و هر قوم دیگری فراگیر شود ، ملکه و صفت راسخه در جان مردمان گردد ، مانعی جدی در راه تعرض به جان و مال و ناموس دیگران خواهد بود . لوط علیه السلام ناگزیر است بیمارانش را زنده درمان کند و این هنر طبابت نفس است برخلاف طبابت جسم . لذا برای بیدار سازی ، خصلت پرهیزگاری و سجییه ی خدا ترسی و آن مفهومی که در آیه به آن پرداخته شده که فاتقوا الله . از صنعت تحریک عواطف و احساسات در مردم قومش بهره میبرد . و از آنان میخواهد که او را نزد میهمانهایش رسوا نسازند . و لا تخزون فی ضیفی . اینچنین نهی ای حس شرم و خجالت را در آدمی تقویت میکند و در سکوتی بسیار کوتاه به حقارت خود و شناعت رفتار خود واقف ، تا جاییکه سر به زیر افکنده و از محل گناه خارج میشود . و بدنبال آن با طرح پرسشی یاری خواهانه حس جوانمردی و بزرگواری آدمیان را برمیانگیزد . ء لیس منکم رجل رشید ؟ آیا در میان شما یک مرد یافت نمیشود ؟ مردی که به رشد رسیده باشد ؟ از عقل و فهم و درک برخوردار باشد ؟
تنبه ، اصل اول تزریق هورمون شرم و حیاء است .
اکنون که مشغول نوشتن و نقل داستان قوم لوط برای دوستان جوانم هستم ، آرزو میکنم که هیچگاه ماجرای قوم لوط تکرار نشود و یا اگر تکرار شد ، لطف خدا شامل حال شده ، رهبرانی چون لوط علیه السلام آگاه به مسائل روحی و روانی به همراه جوانانی رشید و مسئولیت پذیر درمانگرانی دلسوز و در خدمت بیماران گرفتار شهر گناه باشند .
عزیزان من توجه دارند که مبتلایان شهر گناه و ساکنان گناه شهرهای نوین علاوه بر دانش آموختگان موسسات و دانشگاههای کنیسه ای و کلیسایی معمولا از طائفه ی بازیخوردگان هنرهای صوتی و تصویری هالیوودی اند . ستارگان ریز و درشتی که اهداف و آمال یهودیان را به جان شنوندگان و بینندگان معمولا جوان و غالبا منفعل القاء میکنند . در درمان این قبیل بیماران اصل اول تزریق هورمون شرم و حیاء از طریق برانگیختن حس فتوت و کرامت است . در این مسیر احیای حتی یک نفر از بیماران بسیار مهم تلقی خواهد شد . در کلام لوط نبی علیه السلام مجدد دقت کنید ، میفرماید : ء لیس منکم رجل رشید ؟ آیا در میان شما یک انسان رشد یافته پیدا نمیشود ؟ اگر فقط یک نفر به تقاضای لوط علیه السلام پاسخ مثبت میداد ، بعید نبود که دیگران نیز همراهی میکردند و عذاب از آنان برداشته میشد .
دختران و پسران عزیزی که تمایل دارید در نقش لوط نبی و در جرگه ی طبیبان نفوس التیام بخش درد های جانکاه مصیبت زدگان شهر گناه باشید ، با خود و با خدای بزرگ عهد کنید که هیچگاه و در هیچ موقعیتی از بیان حقائق و از نقل معارف خسته نشوید . ناگواریها و شکستهای راه درمان و درمانگری و زخم زبانهای معلولان ذهنی شما را مایوس نسازد و محکم و استوار حتی اگر یک نفر هم به توصیه های حق شما اعتناء نکند ، ثابت و پابرجا باشید .
9 - شهر گناه و سنتهای جاریه .
آن فضای آلوده و آن جو ملتهب فراهم آمده از نیاز های کاذب و غیر حقی است که برای اهالی و ساکنان شهر گناه تدارک دیده شده است . بدانید اگر عملی - چه خوب و چه بد - در میان مردمی سنت جاریه شد ، حق هم برای آنان در آن عمل ثابت میشود . و وقتی ترک عملی سنت جاریه شد ، حق ارتکاب آن نیز از آن مردم سلب میشود .
پاسخ مردان تحریک شده ی قوم لوط از هوای متراکم و آلوده ، برخاسته از همین سنت جاریه است . آنان گفتند : لقد علمت ما لنا فی بناتک من حق و انک لتعلم ما نرید . تو میدانستی که ما در دختران تو حقی نداریم و همانا تو میدانی که ما چه میخواهیم .
واضح است که در میان قوم لوط از مدتهای مدید ترک ازدواج با دختران سنت جاریه شده است بنابراین ازدواج با دختران برایشان نیاز حقیقی نیست . آنان از گذشته های دور شهوتشان را با پسران دفع میکنند از همین رو نیاز به همجنس خواهی برایشان سنت جاریه و در حکم نیاز واقعی شده است .
آیه در صدد بیان نکته ی دیگری است . مردان قوم لوط نمیگویند : ما لنا فی بناتک من حق . ما در دختران تو هیچ حقی نداریم . آنها میگویند : لقد علمت ما لنا فی بناتک من حق . تو از دیر باز و از گذشته میدانستی که ما در دختران تو حقی نداریم . آنها همچنین با تاکید به جناب لوط میگویند که تو نیاز امروزمان را نیز میدانی . و انک لتعلم ما نرید . نکته ی موجود در لقد علمت ، همانا تو میدانستی ، تسلیم نشدن لوط را با خود دارد . لوط روشهای مورد پسند اکثریت و یا همه ی مردم را دلیلی کافی بر درستی آن نمیداند . لذا با اینکه میداند آنان چه میخواهند ، بر خلاف سنت جاریه ی موجود ازدواج با دخترانش را مطرح میکند .
تنبه : لوط علیه السلام تسلیم لوطیان نشد ، شما نیز تسلیم نو لوطیان نشوید .
آنچه آیه از زبان مردان قوم لوط بیان میکند و شایسته است که عزیزان خواننده با عنایت ویژه آن را در درمان بیماران ساکن در گناه شهر های نوین اعمال کنند ، تسلیم نشدن و نپذیرفتن سنت های تحمیلی و غیر حق است . اگر همه ی مردم قوم لوط تسلیم جو حاکم شدند و متحدا و یک صدا فریاد زدند که ازدواج با دختران پسندیده نیست و همجنس خواهی عملی مباح و نشانه ی ترقی است ، لوط علیه السلام تسلیم نشد ، شما نیز تسلیم فضا سازیها ، مقاله پراکنیها ، مستهجن نگاریها ، جشنهای پر طمطراق و جائزه دادنهای مشمئز کننده ی نو لوطیان حاکم بر دنیا نشوید .
ادامه دارد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی بحث ، بحث تفکر میشود ، بحث روح و خصلت های یهودی میشود ، ممکن است یکی مسلمان باشد ، اما یهودی باشد . به تعبیر رسول الله صلی الله و علیه و آله و سلم : جثتهم جثة الآدمیین و قلوبهم قلوب الشیاطین . اگر جسد مسلمان حامل روح یهودی باشد ، تربیت های ناصحیح و آموزش های نادرست خصلت های یهودی را در او نهادینه ساخته باشد ، شما خواننده ی ارجمند او را مسلمان میدانید یا او را یهودی میخوانید ؟ یهودیگری ، بیماری است . اگر مراقبت نکنیم ممکن است خودمان هم گرفتار شویم .
مسلمان نیست .
در حدیث رسول خدا آمده که هر کس مسلمانی را در معامله ای فریب دهد ، از ما نیست ، یعنی از ما مسلمانان نیست و در روز قیامت با یهود محشور میشود . دنباله ی حدیث علتش را میگوید ، چرا با یهود محشور میشود ؟ بخاطر اینکه یهودیان بیش از هر کس دیگری در صدد فریب مسلمانان میباشند .
غل و غش از نشانه های عام و فراگیر نزد یهودیان است ، کاسب یهودی ، بانکدار و پیمانکار یهودی از آنجاییکه مسلک و مرام خود را برتر از غیر یهود میداند ، به خود حق میدهد که فریبکاری کند ، در ذات این فریبکاری و این خود برتر بینی یهودیان حقیقت تلخی مبنی بر نافهمی و پستی مشتری غیر یهودی وجود دارد . او از اینکه کلاه گذاری کرده ، و با غل و غش سر مشتری غیر یهودی را کلاه گذاشته ، شادمان است و شبانگاه هنگامی که با همکیشان و هم مسلکان خود خلوت میکند ، از اینکه با فریبکاری موجبات دست اندازی غیر یهودی ای را فراهم آورده است ، به خود میبالد .
حرف ما این است که اگر یهودی فریبکاری میکند و غش در معامله دارد از ابتدا داخل در امت رسول الله نبود ، اما اگر مسلمانی دارای روح و خصلت یهودی شد و تفکر یهودی ، پدیده ی قساوت و روح نامهربانی را در او نهادینه ساخت و اکنون برای کسب سود بیشتر هر جرم و جنایتی را بر خود مباح مبداند و لذا در صدد فریب برادر و خواهر مسلمانش برآمده است ، جسدی است مسلمان که حامل روح یهودی است . در حدیث رسول خدا چنین موجودی : فلیس منا ، از ما مسلمانان نیست .
در روایتی رسول خدا میفرمایند : وای از جهودان امت من . سوال کردند : چگونه ممکن است در میان امت شما ، جهودی پیدا شود ؟ فرمودند : جهودان امت من کسانی هستند که در معامله غل و غش روا میدارند.
و این در حالی است که رسول خدا خالی از هوا و هوس است او از پیش خود چیزی نمیگوید . و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی (آیات 3 و 4 نجم ) کلام رسول خدا برآمده از فرهنگ قرآنی است ، آنچه او میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده ، نیست . او دانش آموخته ی مدرسه ی پروردگار است . معلم او ذات باری تعالی است و این قرآن است که با شما خوانندگان صمیمی سخن میگوید : و من یتولهم منکم فانه منهم (مائده 51 ) هر فردی از جماعت مومنان ولایت و محبت یهود و نصاری را بپذیرد ، از یهود و نصاری است . قرآن در آیه ی 52 سوره ی مائده آنهایی را که - یسارعون فیهم - با شتاب به سوی یهود و نصاری میروند و آداب و رفتار آنان را تقلید میکنند ، بیمار میداند . مرض یهودیگری قلبشان را آزار میدهد . فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم . می بینی کسانی را که در دلهایشان بیماری است ، در دوستی با آنان شتاب می ورزند .
شهر گناه ، گناه شهر ، شهر لوط ، پیآمد یسارعون فیهم .
اگر یسارعون فیهم جلوه گری کند ، و در مسیر حرکت به سوی یهود و نصاری مانعی را در مقابل خود نبیند . و اگر عقلائی به مقابله ی جدی با آن اقدام نکنند . و اگر موعظه گران ناامید از تاثیر موعظه تنها نظاره گر رشد روزافزون بیماری یهودیگری باشند . و اگر معلمان و نویسندگان در ارتقاء بخشی به فهم و درک عوام دچار مسامحه و کسالت گردند و محتسبان از اجرای احکام و اوامر الهی امتناع ورزند ، آنگاه شدت مرض و حدت بیماری به گونه ای میگردد که هر نوع درمان و معالجه ای را بی اثر میسازد . دیگر اطباء با بیمارانی که آدمیزاد باشند ، مواجه نخواهند بود تا موعظه و تهدید اثر گذار باشد . بیماری از جنس بیماری شهر گناه و از نوع آلودگی فضا میگردد . بیماری از جنسی میشود که کار را بر انبیاء نیز مشکل و حتی مسدود میسازد .
هنرمندی قرآن در به تصویر کشیدن لوطیان .
1 - شهر خباثت میکند .
در داستان غم انگیز و دلهره آور حضرت لوط علیه السلام که در آیه ی 74 سوره ی انبیاء به آن اشاره شده است نکته ی بسیار بسیار مهمی وجود دارد . میفرماید : ما به لوط علم نبوت و حکمرانی عطا کردیم و نجیناه من القریة التی کانت تعمل الخبائث . و او را از شهری که به کار زشت و پلید میپرداخت ، نجات دادیم .
واضح است که در و دیوار شهر کار پلید نمیکند و واضحتر است که خداوند هم این مطلب را بهتر از ما میداند ولی خداوند نمیگوید که ما لوط را از شهری که مردمش به کار زشت و پلید مبادرت میورزیدند ، نجات دادیم . نسبت دادن فعل اهل قریه به قریه قطعا خالی از حکمت نیست . چنانچه در بیان خدای متعال در آیه 52 سوره ی مائده : و میبینی کسانی را که در دلهایشان بیماری است ، نیامده : یسارعون الیهم . بسوی آنها میشتابند . بلکه : یسارعون فیهم . در آنها میشتابند . و این نیز خالی از حکمت نیست .
2 - راه نجات مسدود است .
معمولا و یا همیشه در میان اجتماع تعدادی هستند که به هر دلیلی تابع دستورات الهی و انسانی نیستند . برای آن تعداد احکامی وجود دارد . انبیاء ، اولیاء و روسای جوامع بواسطه ی بکار بستن آن احکام ، جمع غیر مطیع را مدیریت و جامعه را از تعدی و آزار آنان پاک میسازند . اما وقتی مکان آلوده شد ، ظرف کثیف شد و فضا مملو از خباثت گردید . بنابر آنچه که آیات 77 الی 83 سوره هود از ماجرای حضرت لوط بیان میکند : جدای از اینکه گریزی از ریزش غم و اندوه بر جان اولیای حق و معلمان اخلاق نیست ، راه چاره و خلاصی از این رنج عظمی نیز بسته خواهد بود .
و لما جاءت رسلنا لوطا ، زمانی که فرستادگان خدا به صورت جوانهای زیبا روی بر لوط وارد شدند . نمیفرماید : لوط شادمان نشد ، احساس خوشحالی نکرد . میفرماید : سیء بهم . لوط با دیدن آن جوانان ناراحت شد . و ضاق بهم ذرعا . و فکرش را در پیدا کردن راه نجات از شر فحشای حریصانه ی قومش نسبت به رسولان خدا ناتوان دید و لذا از سر ضعف و بیچارگی ، بی اختیار گفت : هذا یوم عصیب . امروز روز سختی است .
3 - آدم های ابزار شده .
گرفتاری لوط و درگیری لوط با آدمیزاد نیست . درگیری او با فضا ی آلوده و خبیث است . فضا که کثیف شد آدمهای بیمار و مستعد حکم ابزار را خواهند داشت و ابزار فاقد اختیار است ، اختیار زیر مجموعه ی عقل و اندیشه و درایت است . از ریزترین ابزار ها تا درشتترین ابزار های عالم هیچ کنترلی بر رفتار و کردار خود ندارند . ابزار تابع است . تابع فعلی است که فاعل به آن اقدام کرده و یا تابع برنامه ای است که برای او طراحی و نوشته شده است . و در این میان آدمهای ابزار شده تابع فضا و جوی است که بر شهر و قریه سایه افکنده است .
4 - سلب توانایی در عدم انجام پلیدی .
از پیآمدهای آلودگی فضا ، جسارت در ارتکاب گناه است . شدت جسارت به قدری خواهد بود که میتوان گنهکاران را معتادان به گناه و هرزگی نامید . معتاد فردی است که هیچ چیز ، نه شرم و نه حیاء ، نه موعظه و نه مذمت او را از ارتکاب امری که به آن اعتیاد پیدا کرده است ، بازنمیدارد . و این به خاطر این است که عادت ، هر کار پلیدی را آسان و هر عمل منکر و بلکه بی شرمانه ای را برای او زینت میکند و زیبا میسازد .
ارتکاب مستمر و پی در پی جرم و جنایت و دست یازیدن به فحشاء و منکر از مردم شهر گناه موجوداتی میسازد که ،
اولا : توان انصراف از پلیدی و تن ندادن به هرزگی از آنان سلب شده است .
و ثانیا : همانند حیواناتی که غریزه وار به صرف مشاهده ی صید بی اختیار ، عنان از دست داده و به سرعت به سمت و سوی آن میشتابند ، بدون کمترین پروایی در حالی که یکدیگر را هل میدهند ، به سوی فعل حرام ، نه اینکه میروند که هجوم میآورند .
5- هجمه ، نوع حرکت قوم .
قرآن عزیز این خصلت مردم شهر گناه را در ماجرای قوم لوط به طرز بسیار ماهرانه ای بیان میکند . وقتی رسولان زیبا روی خدا بر لوط وارد شدند و لوط از دیدن آنان ناراحت شد و سینه اش تنگ و فکرش ناتوان گردید و از سر ضعف و درماندگی گفت : امروز ، روز سختی است . در ادامه میفرماید : و جاءه قومه . قوم لوط به سوی او آمدند .
قرآن عزیز با هنرمندی شگرفی نوع آمدن قوم را به تصویر میکشد . خدا کند فیلمسازان و فیلمنامه نویسان مشمول رحمت الهی قرار گیرند و افتخار آن را پیدا کنند و این صحنه های پر از ظرافت های هنری را بدور از ابتذال در منظر چشم مردم قرار دهند . میفرماید : یهرعون الیه . هر کسی که زورش بیشتر بود دیگری را کنار میزد و برای اینکه زودتر به مقصود برسد و از جوانان زیبا روی بهره ببرد ، نفر جلویی را هل میداد و در مواردی نیز به تهدید و پرخاش متوسل میشد .
قرآن علت این نوع از حرکت حریصانه و این اشتیاق وصف ناشدنی از جانب لوطیان ، جهت رسیدن به مهمانان حضرت لوط ، که رسولان خدا بودند را چنانکه اشاره کردیم ، استمرار و عادت قوم لوط به عمل شرم آور گناه میداند : و من قبل کانوا یعملون السیئات . اینان از پیش به کار های شنیع و زشت مبادرت و اشتغال داشتند .
ادامه دارد ...