بسم الله الرحمن الرحیم
سگ، قلاده و کهان یهود.
برگردیم به بحث از موجوداتی که مومن نیستند، خدعه گرند، باریک بینی ندارند، مریض و گرفتار مرض خود پسندی اند، در زمین فساد می کنند، اگر چه سفاهت دارند و سفیه اند اما خودشان به این حقیقت آگاهی ندارند. و اکنون:
وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ. اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (سوره بقره آیات 15و14)
قلاده گردن بندی است که برای کنترل، مدیریت و هدایت به گردن حیوانات بویژه سگ می بندند. سگ ها برخلاف گرگ ها حیواناتی اند که قابلیت زندگی با بشر و در کنار بشر را دارند. این حیوان توانایی ابراز احساسات و سپاسگزاری از کسانی که به او نان و غذا می دهند و یا محبت می کنند را نیز دارد. پذیرش قلاده وهمناک ترین، دلهره آور ترین و در عین حال غم انگیز ترین واقعه در زندگی سگ بشمار می رود. پذیرش قلاده نقطه شروع کرنش و استمرار بندگی و سرسپردگی در مقابل بشر است. و نیز آغاز فراموشی: لا تکن عبد غیرک، فان الله جعلک حرا - است. اگر سگ ها به معنا و مفهوم قلاده اشراف می داشتند، هرگز تن به آن نمی دادند ولی افسوس نمی دانند. وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون.
در السنه و در بیان شفاهی داستان آمده است که روزی دو سگ، یکی سگی که صاحب دارد و ناگزیر قلاده و دیگری سگی فاقد قلاده که معروف است به سگ ولگرد با یکدیگر مشغول صحبت شدند. اولی گفت که در خانه ای زندگی می کنم که چنین و چنان است. اتاق خواب دارم، غذای مخصوص دارم، هفته ای دو مرتبه پرستار خانه مرا به حمام می برد، تنم را می شوید، سرم را شانه می زند، عطر و ادکلن مخصوص دارم، سر وقت دکتر دام پزشک مرا معاینه و احیانا مداوا می کند، سالی یکبار به مسافرت خارج کشور می روم، بچه های ارباب مرا در آغوش می گیرند، برایم شعر می خوانند، صفحه فیس بوک ام را آپ دیت می کنند و گاهی با اتومبیل های آخرین سیستم شان برای اینکه دچار افسردگی نشوم مرا با خودشان به بیرون از خانه می برند، از همه لحظات زندگی ام با دوربین های گران قیمتشان عکس برداری و فیلم برداری می کنند، خلاصه هر چه بگویم کم است. و من در مقابل این همه باصطلاح نعمت هر وقت صاحبم بخواهد برایش دم می جنبانم و عوعو می کنم. سگ دوم در حالی که از تعجب دهانش وا مانده بود، به لکنت افتاد، نمی دانست قصه تلخ زندگی اش را از کجا و چگونه شروع کند، گفت: جای خواب ندارم، از سرما و گرما به زیر پل پناه می برم، از گرسنگی سنگ به شکم می بندم، این روز ها دیگر استخوان هم پیدا نمی شود، برای سد جوع به محل دپوی زباله ها می روم و هر آت و آشغالی را می خورم، گاهی گرفتار بچه های کوچه و خیابان می شوم که با سنگ به جانم می افتند، کسی هم به فکر زخم تنم نیست، حمام و دکتر و پرستار و عطر و ادکلن حتی به خواب من هم نمی آید، فیس بوک و اینترنت را نمی شناسم، خلاصه زندگی سخت و جانکاهی دارم. و من در مقابل این همه ناملایمات، این همه رنج و درد یک نعمت دارم، هر وقت دلم بخواهد برای خودم عوعو می کنم.
سگ، قلاده و کهنه های نوپدید.
اکنون در پایان این داستان کوتاه تصمیم داریم به مصیبت بارترین و رنج آور ترین نشانه زندگی موجوداتی که تا اینجای بحث خدای متعال اسم خاصی برای آنان معین نکرده است، اشاره کنیم. نشانه پنجم سرسپردگی اینان در برابر روسای یهود است.
و چون به مؤمنان مىرسند، مىگویند: ایمان آوردهایم. و چون با شیطان هاى خویش خلوت مىکنند، مىگویند: ما با شما هستیم، ما استهزایشان مىکنیم. خداست که آنها را استهزا مىکند و آنها را به خودشان وا می گذارد تا هم چنان در طغیان خویش سرگردان بمانند.(سوره بقره آیات 15و14)
از پیآمد های همنشینی با یهود و یهود زادگان تنفر از مومنان و بغض و کینه نسبت به دلسپردگان به رسول خدا(ص) و ائمه سعادت و رستگاری(ع) است. و اینان با شیطان هایشان خلوت و همنشینی می کنند. شیطان ها، در روایت امام محمد باقر(ع) کهنه و حاخام های یهودند. و روی عن أبی جعفر علیه السلام: أنهم کهانهم. و ابن عباس می گوید: و هم خمسة نفر من الیهود. و آن کهنه پنج نفر از سران یهودند. ابن عباس اسم و محل زندگی آنان را نیز می گوید: کعب بن الأشرف بالمدینة، و أبو بردة فی بنی أسلم، و عبد الدار فی جهینة، و عوف بن عامر فی بنی أسد، و عبد اللّه بن السوداء بالشام.
درست است که از کعب ابن اشرف، ابو برده، عبد الدار، عوف ابن عامر و عبدالله ابن سوداء دیگر خبری نیست. حتی استخوانهایشان هم پوسیده است. اما شیطنت یهود و تعالیم کهنه و حاخام های یهودی در شکل و شمائل امروزی و با توجه به رشد صنعت ارتباطات و رسانه های نو پدید بصورت گسترده ای همچنان علاوه بر مجامع و محافل علمی، آموزشی، تحقیقی، در بانک ها و بازار ها، در مدرسه ها و دانشکده ها، در خانه ها و سینما ها، در کتاب ها و سایت های اینترنتی، در پیک نیک ها، تور ها و مسافرت های دور و نزدیک، در کوچه ها و پس کوچه ها، در تحلیل های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، در سالن های کنفرانس و در استادیوم های ورزشی، در روزنامه ها، مجلات و هزاران مورد دیگر بدون چشم مسلح قابل رویت و قابل رصد است.
موجوداتی که خداوند با عبارت: و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الآخر و ما هم بمومنین. در صدد رسوا سازی و شناسایی آنان به خوانندگان و شنوندگان آیاتش در عصر رسول خدا(ص) برآمده است، خلوتشان با کهنه و روسای یهود به صورت ابتدایی صورت می گرفت. قلاده گذاری هم محتاج هیچگونه آداب و ترتیبی نبود، اینان می آمدند و در حضور شیاطینشان، یهودی بودن و یهودی ماندنشان را با عبارت - إِنَّا مَعَکُمْ - فریاد می زدند. معنای إِنَّا مَعَکُمْ همانگونه که فضل ابن حسن طبرسی می فرماید: این است که ما بر آیین یهود ثابت مانده ایم. اما امروز که چند صد سال از عصر رسول خدا(ص) فاصله گرفته ایم. هم کهنه و روسای یهود و هم آن موجوداتی که - و ما هم بمومنین - شامل حالشان است، از حالت ابتدایی در آمده اند و نیز خلوت کردن و همنشینی شان دیگر شکل ابتدایی ندارد.
از همین رو قلاده گذاری بسیار متفاوت تر و متنوع تر صورت می گیرد. دیگر هیچ نیازی به گفتن - إِنَّا مَعَکُمْ - وجود ندارد. کافی است نگاهی به خلقیاتمان، نگاهی به طرز گفتار، کردار و رفتارمان بیاندازیم. لباسمان، خوراکمان، طریقه کسب و کارمان، نوع تفکر و روش برخوردمان با دیگران، اینکه چه کتابی میخوانیم، چه فیلمی می بینیم، با کدام کارگردان و ستاره سینما انس و الفت داریم، اینکه به کدام مجلس و محفل پا می گذاریم، دوستانمان از کدام قبیله فکری و از کدام منش فلسفی اند، اینکه از کدام سایت و کدام شبکه ماهواره ای کسب خبر می کنیم، در کدام کافی شاپ و همراه با کدام آهنگ احیانا چای می نوشیم، عکس چه کسی را بر پیراهنمان و یا بر دیوار اتاقمان نصب کرده ایم، اینکه به هنگام هیجان هورایمان را به چه کسی تقدیم می کنیم، اینکه آرایش سر و صورتمان چگونه است، حتی کفشی که به پا می کنیم و کلاهی که به سر می گذاریم همه و همه می تواند مظهری از إِنَّا مَعَکُمْ باشد. و یهودیتمان را فریاد بزند. بپذیریم که در میدان مینی که بمراتب خطرناکتر از میدان مین جبهه جنگ است قرار داریم، نوع ازدواجمان، اینکه با چه کسی ازدواج می کنیم، چرا ازدواج می کنیم، چه اسمی بر فرزندانمان می گذاریم، در تربیت آنان چه ملاک ها و معیار هایی را مد نظر قرار می دهیم، چه لقمه ای را و از کجا بر سر سفره می آوریم، رفتارمان با فقراء چگونه است، یتیم نوازیمان تا به کجاست، نوع سلوکمان با علمای ربانی و اندازه احتراممان به پدر و مادر و صد ها و هزاران مورد دیگر می تواند مظهری از إِنَّا مَعَکُمْ باشد و یهودیتمان را فریاد بزند.
ادامه دارد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سگ و شمائل انسانی.
آیه 13 سوره بقره به خفت و سبکی عقل، به عنوان نشانه پنجم از این موجودات، اشاره می کند. وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ، قالُوا: أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ؟ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاء وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون.
و چون به آنان گفته شود که شما نیز همانند دیگر مردمان ایمان بیاورید، مىگویند: آیا ما نیز همانند بیخردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید، که آنان خود بیخردانند و نمىدانند.
این موجودات همانگونه که پیش از این گفته شد، ریشه یهودی دارند، لذا: وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ، تفسیر شده به: قیل للیهود. اینان همان هایی اند که خداوند در آیه 8 سوره بقره ایمان زبانیشان که به قصد پوشاندن کفر درونیشان بیان می شد را برملا و رسوا نموده است: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِین. و از مردم کسانی هستند که می گویند که ما به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم، ولی آنان مومن نیستند.
اکنون به آنها گفته شده: آمِنُوا - حقیقتا و از سر اخلاص ایمان بیاورید، قلبتان موید زبانتان باشد، رفتارتان مومنانه و مخلصانه باشد. کَما آمَنَ النَّاسُ. مانند ناس. حقیقت ناس رسول خدا(ص) است. شما هم مانند او مومن شوید. مانند پیروان صمیمی رسول خدا(ص) ایمان آورید.
نگویید: این درخواست با عبارت: وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِین. آنان مومن نیستند. که پیش از این با توجه به نجس العین بودن سگ، و اینکه اگر او را در هفت دریا هم شستشو دهیم از نجاست خارج نمی شود، نتیجه گرفتیم که اینان هم ایمان نداشته، ندارند و نخواهند داشت، تناقض دارد. و این تناقض را چگونه پاسخ می گویید؟ دوست من بداند که: وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِین. کلام خداست. و این آیه هم موید کلام خداست. اینان مومنان را به خاطر اینکه بیشترشان از فقراء و تنگدستان هستند، سفیه می خوانند و ورود در ایمان را سفاهت می دانند. نکته این است که اگرچه سبک مغزی، قدرت تصمیم گیری آنان را مدیریت می کند، اما شما در مقام تبلیغ، پند و اندرز گسترده رفتار کنید. نکته دیگر اینکه اگر فردای قیامت از این یهودی زادگان و یهودی زدگان بپرسند: چرا ایمان نیاوردید؟ نمی توانند بگویند: ایمان به ما ارائه نشد و کسی از ما درخواست ایمان نکرد.
آنان به جهت اینکه برای خود شان، قدر، منزلت و ریاست قائل بودند، مومنان را سفیه خواندند، و خداوند سفاهت را به خودشان برگردانند: أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاء. در لغت سفیه به کسی می گویند که به خاطر نقصان عقل، گرفتار خفت نفس شده است. لذا خود باوری ندارد، کثیر الاضطراب است. همانطور که در روایت رسول خدا(ص) آمده است که: شارب الخمر سفیه. البته سفیه در مورد آدم احمق، جاهل، سبک مغز و ناشکیبا هم بکار می رود. و همه این معانی درخور این موجوداتی است که به فرمایش خدای متعال: وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون. به جهل و حماقت و سفاهتشان آگاهی ندارند.
نصیحت قرآن به این موجودات ابتداء ترک فساد است: ؟ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ. و سپس کسب ایمان است: آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ. که اولی با مانعی به نام خودستایی مواجه شد. و دومی با سدی به نام ضعف رای که خود حاصل خفت عقل است، برخورد نمود.
قرآن ابتداء شعور و باریک بینی را از آنان سلب می کند: وَ لکِنْ لا یَشْعُرُون. سپس آنان را نادان می خواند: وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون. اینچنین موجوداتی که خالی از علم و شعوراند، اگر شکل و شمائل انسانی هم داشته باشند، قطعا در دائره انسان ها جایی ندارند، آنان را باید در حوزه أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ - به مطالعه نشست.
سگ یا پست تر از سگ؟
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (سوره الأعراف آیه 179)
خلقت بسیاری از جن و انس برای جهنم است، دقت کنید که کلمه بسیاری را خداوند می فرماید. سخن از حیوانات چهار پا هم نیست که فاقد روح ملکوتی اند، و به همین خاطر تکلیف ندارند، عذاب ندارند، ثواب ندارند، بهشت و جهنم ندارند. این موارد برای کسانی است که: وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی(سوره حجر آیه29 و سوره ص آیه72). برایشان نازل شده است، و اینان هم اگر قلب هایشان تفقه نکند، چشم هایشان از بصارت خالی باشد، گوش هایشان نشنود، گرچه شکل هایشان همانند چهار پایان نیست اما صراحت قرآن، أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ است. انعام به شتر، گاو و گوسفند می گویند. از همین رو باید آنان را در قلعه حیوانات و در دسته چهار پایان به تماشا نشست.
موجوداتی که بر قلب هایشان مهر زده اند. بر چشم هایشان غشاوه و پرده ای افکنده اند. در گوش هایشان سدی در مقابل مواعظ و نصائح قرار داده اند، بیشتر به درندگانی همچون سگ و گرگ و روباه شباهت دارند اما چرا خدای متعال آنان را تشبیه به گاو و گوسفند می کند؟ پاسخ را علاوه بر ادب قرآن و مهربانی پروردگار در: وَ مِنَ النَّاسِ. که در ابتدای بحث از این موجودات آمده است، ببینید. اینان از ناسند. یعنی بیرونی نیستند. داخلی اند. دوست ما، آشنای ما، فامیل ما، خویش ما، همسایه ما، همکار ما، هم درس ما، و ... هستند. اذیت، آزار و ستیز دشمنان داخلی برخلاف دشمنان خارجی که همراه با درندگی و خون و خون ریزی است، بیشتر در محدوده شکم و زیر شکم دور می زند. وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعام.(سوره محمد آیه 12) هنر اینان کام گیری و خوردن است. همه آنچه را که درک می کنند، همانند چهار پایان محصور بر درک سود و زیان فوری و کوتاه مدت است.
اگر قلب حیوان تفقه نمی کند، و در درک حقائق یاریگر صاحبش نیست. و اگر چشم حیوان بر دور دست ها اشراف ندارد، تا لذت تماشای عجائب و استبصار را بر سوارش ارزانی بدارد. و اگر گوش حیوان تحمل شنیدن و دریافت آیات حقه الهیه و معارف معنویه دینیه را ندارد، تا بدینوسیله گوش جان اربابش را بنوازد، از باب اینکه حیوان است، هیچ عیب نیست. مذمتی هم بر او روا نیست. عیب و مذمت برای باصطلاح انسانی است که همانند او شده است. نمی فرماید: أُولئِکَ الْأَنْعام. آنان چهار پا هستند. واضح است که چهار پا نیستند. فرمایش قرآن: بَلْ هُمْ أَضَلُّ. است. بلکه بمراتب رتبه ای پایین تر از چهار پایان دارند. و علت آن هم واضح است. حیوان از ابتداء تمام سعادتش را در خوردن و کام گرفتن می جوید. و حتی قوه دافعه و نیروی غضبیه اش هم در خدمت این دو مطلب است. و البته در بدست آوردن این سعادت هیچ ضلالت و گمراهی برای آنان متصور نیست.
و گمراه خواندنشان از باب مسامحه و در مقایسه با سعادت انسانی است. و اما انسانی که پا روی ابزار تحصیل سعادت می گذارد و چشم و گوش و دل خود را همانند حیوان فقط در تمتع از لذائذ شکم و شهوت بکار می گیرد، دیگر نمی توان او را در حد و اندازه حیوان قلمداد کرد، بَلْ هُمْ أَضَلُّ. حق می دهید که او پست تر، گمراه تر و مستحق بیشترین مذمت باشد.
علی خلیل اسماعیل بداند برای خروج از این مصیبت و ضلالت رعب آور هیچ راهی جز خروج از جهنم غفلت وجود ندارد. هر امر باطلی و هر گمراهی و ضلالتی ریشه در غفلت دارد. و آنهایی که گمراه تر از چهار پایان شده اند، ریشه اش را در: أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ. بجویند.
پیشتر گفتیم که خفت و سبکی عقل از نشانه های این موجودات است . اکنون می گوییم که غفلت به معنای بی خبری است. و در اینجا: أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ. جلو افتادن هُم در اینان بی خبری را به صورت کامل نشان می دهد. باید بپذیریم آنچه که به عقل وقار و سنگینی میدهد، عدم غفلت و نیز آگاهی معنوی حاصل از تفکر و تعقل است.
این پست تقدیم می شود به گردانندگان سایت فیلتر شده نکات پرس.
ادامه دارد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سگ، تمثیل و اصلاح طلب.
پیش از این در فرمایشی گوهر بار از امام صادق(ع) خوانده بودیم که: ان الملائکة لا تدخل بیتا فیه کلب. همانا ملائکه و فرشتگان الهی وارد خانه ای که در آن سگ وجود دارد، نمی شوند، اکنون می گوییم که هر یک از رذائل شیطانی به منزله سگی است که می تواند در خانه دل ما علاوه بر ایجاد تاریکی مانع از ورود نور و روشنایی شود. عزیزان من:
کریمان جان فدای دوست کردند ----------------- سگی بگذار ما هم مردمانیم.
مجدد متذکر می شوم که دشمنی ما در این مختصر با سگ چهار پا نیست، و ما با حیوان دشمنی و ستیز نداریم. احتمالا دیده و یا خوانده اید: با آنکه تمام مردم گیلان و دیلمستان مسلمانند و نظر اسلام را در باره سگ می دانند، سگ در جای جای این سرزمین تاریخی ارزش خاص و جداگانه ای دارد. شهری ها- که از قید دامداری رسته اند و در چهاردیواری محکم قفل و کلون دروازه ها را بسته اند و پاسبانان پست، روزان و شبان، سوت زنان به محله ها و کوچه ها می آیند و سرمایه های آنان را می پایند خود را از داشتن سگ پاسبان بی نیاز می دانند و سگ را نجس می خوانند و در روستاهای جلگه که ایمنی محدوده های خانه تضمین شده نیست و گرگ گوسفند می درد و شغال مرغ می برد و درندگان دو پا، گاهی به داخل خانه ها سرک می کشند، سگ در حیاط خانه عزیز و تمیز است و در ایوان خانه نجس.
اینکه از کلمه سگ استفاده می کنیم صرفا از باب تمثیل است، قصد توبیخ و سرزنش سگ را نداریم. بلکه به فرموده قرآن مثل او همچون مثل سگ است. فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْب. ما در این مختصر قرار است با موجوداتی آشنا شویم که اگر آنها را از خود برانیم و یا اینکه به حال خود واگذاریم، پارس می کنند. عوعویشان ما را رها نمی کند. برای آنها تفاوت ندارد که به طریقه پند و اندرز با آنها به گفتگو درآییم و یا از سر ستیز و پرخاش، آنها همچنان در ضلالت و گمراهی باقی می مانند. إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث.
بیان قرآن بسیار گویاست. سگ اینگونه است که: اگر طردش کنى یا طردش نکنى، او را برانی یا نرانی در همه حال زبان بیرون افکند. یعنى همچنانکه راندن و نراندن سگ نسبت به او یکسان است و او در هیچ حال صفت خود را ترک نمی کند، موجودات سگ صفت که ما قرار است در این مختصر آنان را به تماشا بنشینیم نیز همین حال را دارند که در هیچ زمانى از خساست و دنائت خود بیرون نمی روند.
اگر این موجودات به هر دلیلی نتوانند مرض قلبی شان که مرضی پنهان و ناآشکار است، را در این دنیا مداوا کنند و اگر به واسطه لجاجت، حسادت و اصرار بر گناه، بر رذائل شیطانی شان اضافه سازند، علاوه بر اینکه به کفر باطنی که همان عدم التزام به معتقدات حقه ایمانیه است می رسند، شک نکنند که عذاب دردناکی برای خود مهیا ساخته اند: وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُون.(سوره بقره آیه10) و این عذاب دردناک بخاطر استمرار در دروغگویی شان است.
پیآمد دروغ و دروغگویی چیزی جز توجیه تناقض های رفتاری و عقیدتی نیست. عذاب دردناک بخاطر صفت دروغگویی و ناراستی در کردار و گفتار وضع شده است. اما چرا از حربه دروغ استفاده می کنند؟ بخاطر اینکه دروغ اصلی ترین سرمایه این موجودات است. هم خودشان را با دروغ راضی و سر و پا نگه می دارند و هم دیگرانی را که به هر دلیلی در عملکرد اینان دوگانگی می بینند، فریب می دهند.
مرض و بیماری قلبی اینان از نوع مرض و بیماری اعضاء و جوارح نیست، که دارای درد است و باعث هلاکت دنیوی. آنچه در بیماری قلبی این موجودات دلهره آور و باعث وحشت اولیاء الهی شده است، نه هلاکت دنیوی که هلاکت اخروی و عذاب الیم است. و اینکه خداوند برای عذاب صفت الیم به معنی دردناک را می آورد، بخاطر این است که نوع مرضی که در قلب اینان رسوخ کرده و مستقر شده، برخلاف مرض های جسمانی هیچ دردی که ندارد در بسیاری از مواقع خوشمزه و محرک آنان در بدکاری، شرارت، زبان درازی، زبان بازی، توجیه، تحقیر، استهزاء، و ... هم هست.
و آیا همین خوشمزه گی در مرض نیست که وقتی درد شان را گوشزد می کنید، در مقام پاسخ برمی آیند، و فساد و تباهی شان را اصلاح و درستکاری می خوانند؟ وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون.(سوره بقره آیه11)
مریض های عصر رسول خدا(ص) اینگونه بودند که وقتی به آنها از باب ارشاد و نصیحت گفته شد: در زمین فساد نکنید، فتنه انگیزی نکنید، القاء اختلاف نکنید، گفتند که ما اصلاح گرانیم. مریض های امروز و فردا هم اینگونه اند که وقتی به آنان گفته می شود، فساد نکنید، نظم جامعه اسلامی را به هم نریزید، بیعت شکنی نکنید، اسرار مسلمانان را نزد کفار فریاد نزنید، صدا می زنند که ما اصلاحگریم.
خودستایی را نشانه چهارم این موجودات به حساب آورید. تعریف از خود به اینکه ما مصلح و اصلاح طلب هستیم، تا آنجاست که شانی جز اصلاح طلبی برای خود متصور نیستند، پیآمد این تصور باعث پس زدن و نپذیرفتن نصیحت می شود. آنچه به عنوان دارو در درمان مرض اینان موثر است، موعظه و پند و اندرز است، به شرطی که خودستایی وجود نداشته باشد.
خودستایی ریز بینی و قدرت موشکافی را در صاحبانش از بین می برد. لذا خدای متعال در ادامه می فرماید: فساد اینان با اینکه اظهر من الشمس است، اینها مفسد و تبهکارند، اما توانایی درک و دریافت آن را ندارند. أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُون.(سوره بقره آیه12) به هوش باشید که اینان مفسدانند اما شعور نمی کنند. به همین خاطر متوجه فسادشان که همچون شئی محسوس است، نمی شوند.
از آنجاییکه اینان تمام اصلاح و اصلاح طلبی را از آن خود معرفی می کنند، قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون. خدای متعال هم در پاسخ همه فساد و همه تبهکاری را محصول عقیده و عملکرد آنان معرفی می کند. أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُون.
ادامه دارد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سگ، یهود و عبدالله ابن ابی.
نیرنگ، فریب و کلاه گذاری تصمیم قطعی اینان در مواجه با تو دوست مومن و صمیمی من است. یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا.(آیه 9 سوره بقره) تفسیر سید عبدالحسین طیب رحمة الله علیه از مخادعه با مؤمنین را همیشه با خود زمزمه کنید که اینان در ظاهر ابراز برادرى، همکارى، مساعدت، دوستى و محبت می کنند ولى در باطن در مقام ایذاء، ظلم، احتقار، اهانت، بدگویى، غیبت، نمامى و تهمت نسبت به مومنین و طلب عورات و عثرات آنها و ترک مساعدت و کمک و همکارى با آنها، و عداوت و دشمنى با آنها برمىآیند.
و اما خدایی که این موجودات در صدد خدعه و حیله او برآمده اند قطعا خدایی که: هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیم. اول است و آخر، ظاهر است و باطن، و به هر چیزی داناست.، نیست. تحقق مکر و فریب بر خدایی که بر قلوب و منویات آنان آگاهی دارد، محال است.
و براستی آیا خدای این موجودات همان خدایی نیست که کتاب مقدس حاخامی معرف آن است.؟
خدایی که همچون کارگری دست از کار می کشد و آرام می گیرد.
خدایی که برای خلق زن، آدم را به خواب عمیقی فرو می برد و از یکی از دنده هایش زن را خلق می کند.
خدایی که در بهشت راه می رود، نمی داند چرا آدم و همسرش خود را لابلای درختان پنهان ساخته اند، صدا می زند: ای آدم چرا خود را پنهان می کنی.؟
خدایی که دوست ندارد آدم از میوه حیات بخورد، مبادا که تا ابد زنده بماند لذا او را از باغ عدن بیرون می راند.
خدایی که با پیغمبرش از سر شب تا نزدیک صبح کشتی می گیرد و زمانی که نمی تواند پیروز شود، ضربه ای بر بالای ران پیغمبرش می زند و او را لنگ می سازد و به همین خاطر بنی اسرائیل تا به امروز ماهیچه عرق النساء را که در ران است، نمی خورند.
و اکنون مقایسه کنید خدایی که دست از کار می کشد و آرام می گیرد، کجا؟ و خدایی که: یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْن. هر کس که در آسمانها و زمین است سائل درگاه اوست، و او هر روز در کارى است. کجا.؟
خدایی که برای خلق زن نیازمند بی هوش کردن آدم است، کجا؟ و خدایی که: بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُون. آفریننده آسمانها و زمین است. چون اراده چیزى کند، مىگوید: موجود شو. و آن چیز موجود مىشود. کجا.؟
خدایی که از یافتن آدم و همسرش عاجز است، کجا؟ و خدایی که: إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیرا. همانا او به بندگانش آگاه و بیناست. و نیز، إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِباد. همانا او بندگانش را مىبیند. کجا؟
خدایی که از جاودانه شدن آدم و همسرش در بهشت بیمناک است، کجا؟ و خدایی که بندگان مومنش را برای همیشه در بهشت قرار میدهد: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُون. و آنان که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته کردهاند، اهل بهشتند و در آن جاویدان. کجا؟
خدایی که کشتی گیر است و از اینکه نمی تواند حریفش را شکست دهد لگد محکمی به ران حریف می زند که تا به امروز هم آثار آن لگد باقی است، کجا؟ و خدایی که: وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد. بر این بندگان مهربان است. کجا؟
البته چنین خدای موهومی که ساخته ذهن های بیماران صعب العلاج است، قابل خدعه و نیرنگ نیز هست. و پر واضح است آنانیکه: یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا. خدا و مومنان را خدعه می زنند، ریشه در یهود و یهودی زادگان دارند. چنانچه در شان نزول این آیات علاوه بر عبد اللَّه بن ابى از گروه یهود نیز نام برده اند.
سگی ناخوشی است.
اینان خدا و مؤمنان را مىفریبند، وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُون.(آیه 9 سوره بقره) و نمىدانند که تنها خود را فریب مىدهند. از - ما یَشْعُرُون - می توان به سومین نشانه این موجودات اشاره کرد. اینان گرفتار جهل مرکب اند. نمی دانند که خدعه آنان خدعه به خودشان است، گمان می کنند خدعه شان در حق الله و الذین آمنوا موثر، مستمر و همیشگی است. وَ ما یَشْعُرُون، و اینان نمی دانند که تنزل از راستی و فرو رفتن در دروغ که اولی از شوون انسان و دومی از شوون شیطان است، از بزرگترین خسران هایی است که قابل تصور است.
و فهم این مطلب نیازمند باریک بینی است چیزی که خداوند از اینان سلب کرده است. شعور از شعر به معنای موی است. بمعنای باریک بینی و دقت نظر است. اینکه به شاعر شاعر می گویند بخاطر این است که او مدرک مطالب دقیق و لطیف است. بنابراین بقول سید محمود طالقانی رحمة الله علیه چه بسا مردمی که اندیشه و معلوماتی دارند اما فاقد شعورند.
اینکه خداوند این موجودات را فاقد شعور معرفی می کند بخاطر مرض جانکاهی است که در قلب اینان که در حقیقت مرکز رئیسی و محل اصلی ادراک و فهم است، وجود دارد. فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ - و این مرض تمام شدنی هم نیست. فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً - چرا که خداوند هم بر مرض اینان می افزاید. لازم به توضیح نیست که صحت و سقم اعمال، رفتار، گفتار، اندیشه، دانش و بینش آدمی در گرو صحت و سقم قلب که لطیفه ربانیه و ناطقه قدسیه است، می باشد.
همانگونه که در حدیث رسول خدا(ص) آمده: فى الانسان مضغة اذا هى سلمت و صحّت سلم بها سایر الجسد فاذا سقمت سقم بها سائر الجسد و فسد و هى القلب. یعنى: در انسان پاره گوشتى است، هرگاه او سالم و صحیح شد سالم شود سایر جسد و اگر مریض شود، به سبب او سایر جسد مریض مىباشد و آن قلب است.
اما آنچه که در آیه توجه علمای متعمق را به خود جلب کرده است، فقط بیماری قلبی نیست، خداوند نمی فرماید: قلوبهم مرضی. قلبهای اینها مریض است. می فرماید: فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ. اینان قلب هایشان را ظرف مرض و بیماری قرار داده اند.
و نیک می دانید که مرض تنها بیماری در بدن نیست. معالجه بیماری بدن مخصوصا در این عصر و زمانه ای که ما در آن بسر می بریم چندان سخت و دشوار نیست. مرض اعم از بیماری در بدن است. شامل بیماری نفس و بیماری روح و روان هم می شود.
و مقصود از قلوب در اینجا نه قلب های صنوبری که در پشت قفسه سینه قرار دارند بلکه منظور دل های معنوی و مراد از بیماری های آن رذائل شیطانی است. و واضح است معالجه رذائل شیطانی از قبیل جهل، تکبر، حسد، سوء ظن، طمع، یاس، بد بینی، بد اندیشی، پر گویی، بد گویی، سخن چینی، و ... علاوه بر اینکه کار آسانی نیست، محتاج اطباء روحانی و علماء ربانی است و تصدیق می کنید که یافتن طبیب روحانی هم کار چندان آسانی نیست.
ادامه دارد ...
اللهم انی اشکوا الیک فقد نبیک، اشکوا الیک فقد امیر المومنین و اولاده المعصومین. اللهم انی اشکوا الیک فقد بنت نبیک.