بسم الله الرحمن الرحیم
سگت فربه شده
اکنون و در پایان نوشته مختصرمان یکبار دیگر متذکر می شویم.
1- مباحث و کارکرد های نفاق اصغر درون دینی است، داروی آن موعظه است، آن را به مجالس و محافل بین المللی نکشانید. برخلاف نفاق اکبر، که هم مباحث آن و هم کارکرد های آن امنیتی، اطلاعاتی و حاکمیتی است، در نفاق اکبر با دشمن تام و تمام سر و کار دارید و اولین داروی آن بر حذر بودن است. عدم تشخیص این دو باعث تحلیل و اتخاذ موضع معکوس خواهد شد.
2- یکبار دیگر مثلی را که عبدالله ابن ابی بعنوان رئیس و سرکرده منافقین و در توهین به یاران رسول خدا(ص) در سخنرانی اش بکار برده است، بخوانید و اینبار از باب اینکه پسر ابی کارکرد های نفاق و راه های فربه سازی آن را بهتر از هر کس دیگری می شناسد، و از باب اینکه: الحکمة ضالة المؤمن، فخذ الحکمة ولو من أهل النفاق. در آن تامل بیشتری داشته باشید.
َ
می گوید: و الله ما مثلنا و مثلهم إلا کما قال القائل: سمن کلبک یأکلک. بخدا قسم نیست مثل ما و مثل آنها مگر چنان که گوینده، می گوید: سگت فربه شده که تو را بخورد. توجه کنید که اولین پارس منافق فربه شده بر سر صاحبش فرود می آید. از همین رو هم در مبارزه با نفاق اصغر و هم در مبارزه با نفاق اکبر سر سوزنی غفلت و سهل گیری مرگ و نیستی را بهمراه خواهد داشت.
3- نگاهی اجمالی به حاکمان، پادشاهان و روسای جوامع اسلامی فریاد می زند که نگذارید سگ های درونتان فربه شوند، تا بتوانید از حاکمیت سگ های فربه شده ممانعت بعمل آورید.
4- آیات پایانی سوره منافقون از اموال و اولاد به منزله مواد مغذی در فربه سازی سگ های درون و بیرون نام می برد و نقش تخریبی آن را به مومنین متذکر می شود. و نیز به داروی پیشگیری از این درد جانکاه و البته بسیار موثر در تسکین این مرض مزمن اشاره می کند.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ. وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلى أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ. وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ.
اى کسانى که ایمان آوردهاید، اموال و اولادتان شما را از ذکر خدا به خود مشغول ندارد، که هر که چنین کند زیانکار است. از آنچه روزیتان دادهایم در راه خدا انفاق کنید، پیش از آنکه یکى از شما را مرگ فرا رسد و بگوید: اى پروردگار من، چرا مرگ مرا اندکى به تأخیر نینداختى تا صدقه دهم و از شایستگان باشم؟ چون کسى اجلش فرا رسد، خدا مرگ او را به تأخیر نمىافکند. و خدا به کارهایى که مىکنید آگاه است.(سوره منافقون آیات11و10و9)
اموال و اولاد تا زمانی حرمت دارند که شما را از ذکر خدا باز ندارند. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا - ای کسانی که ایمان آورده اید. خطاب به مومنان عصر رسول خدا(ص) و همه کسانی است که در طول تاریخ افتخار پیروی از آن سرور را داشته، دارند و خواهند داشت. ایمان اقتضاءآتی دارد، باور و الزام عملی به آن اقتضاءآت شما را در صف مومنان قرار می دهد. یکی از آن اقتضاءآت نهی ای است که در - لا تُلْهِکُمْ - وجود دارد. شما را مشغول نسازد، شما را به وادی بی خبری و غفلت نبرد. آنچه می تواند خلقیات سگی درون شما را توجیه و پوشش دهد و در فربه سازی سگ های درون و بیرون نقش اصلی داشته باشد - أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ - دارایی ها، ثروت ها و نیز فرزندان شما است. هر وقت متوجه شدید که به خاطر گنج ها و پول هایتان و به خاطر پسر ها و دختر هایتان - عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ - از یاد خدای متعال غافل شده اید، شک نکنید که از دائره ایمان خارج شده اید.
یاد خدا که در آیه آمده بقدری عظیم است که غفلت از آن دست شما را در دست زیانکاران خواهد داد - وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ. آیه را جدای از فضای سوره معنا نکنید، آیه نمی خواهد صرفا توصیه اخلاقی ارائه کند. که بله داشتن مال، داشتن طلا و جواهر، داشتن حساب بانکی، داشتن خدم و حشم، داشتن کشتی و هواپیمای شخصی، امکان اقامت در فلان هتل و استراحت در فلان ساحل لذت بخش است، و سرگرم بودن با فرزندان، دید و بازدید نوادگان، شرکت در جشن تولد یکی و جشن نامزدی دیگری باعث شادمانی و سرور است، و این شادمانی و آن لذت شما را از یاد خدا باز می دارد، پس ما شما را نهی می کنیم که مبادا سرگرم این امور شوید و داخل در زیانکاران گردید.
کسانی که آیه را اینگونه معنا کرده اند، برداشتشان از ذکر الله، برداشتی درون دینی است مانند مباحث و کارکرد های نفاق اصغر که درون دینی است، و گفتیم که داروی آن موعظه است و آیه در صدد بیان موعظه نیست. ذکر الله در اینجا همچون مباحث نفاق اکبر کارکردی امنیتی، اطلاعاتی و حاکمیتی دارد، اینجا موعظه کارآیی ندارد، هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُون - داروی مورد نیاز در اینجا بر حذر بودن است.
لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ - یعنی اگر امر دائر شد بین اموالتان و اولادتان با حاکمیت دینی و رهبری الهی شما به اقتضای ایمان حق ندارید اموال و اولادتان را بر حاکمیت دینی و رهبری الهی ترجیح دهید. و هرگاه به هر دلیلی برای اموال و اولادتان دم جنباندید، بخاطر آورید که: سمن کلبک یأکلک - سگ وجودیتان رو به چاقی است دیر یا زود تو و امثال تو را به دندان خواهد کشید.
اموال و اولاد تا جایی حرمت دارد و داشتن آن تا جایی باعث لذت، سرور و شادمانی است که در تقابل با حاکمیت الهی نباشد. ذکر الله یعنی حکومت اسلامی یعنی رهبری انسان کامل. ذکر الله یعنی: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ. و این کلمه بقدری عظیم و تکلیف آور است، که اگر جماعتی پیدا شد که از نظر ناداری و تنگدستی از اصحاب صفه هم نادارتر و تنگدست تر بودند، آنان هم وظیفه دارند به هنگام ضرورت جسدشان را به منزله اموال و جانشان را به منزله اولاد فدای انقلاب رسول خدا(ص) و اسقرار و دوام حاکمیت آیات قرآن عزیز نمایند. و اگر چنین نکردند علاوه بر اینکه داخل در - یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا - نخواهند بود. بلکه بواسطه گزش سگی بنام اموال و سگی بنام اولاد هم خودشان را به هلاکت انداخته اند و هم دیگرانی که با آنها در ارتباطند. فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ.
عزیز من اموال و اولاد در آیه نه فقط به معنای پول و ثروت است و نه فقط به معنای فرزند دختر و پسر و نه به معنای نوه ی دختری و پسری است. ممکن است شما هیچکدام از این دو سرمایه گرانبها را نداشته باشید، آیا مجازید که از ذکر خدای متعال و تلاش برای استقرار و بقای حاکمیت احکام الهی غافل باشید؟ قطعا تصدیق می کنید که اگر پدر و مادر، خواهر و برادر، قوم و خویش، و دوستان دور و نزدیک هم زمینه های غفلت شما از ذکر الله را فراهم آورند مشمول نهی در - لا تُلْهِکُمْ - خواهند بود. و نیز یقینا تصدیق می کنید که مشغول شدن مثلا به کتاب، مجله، روزنامه، فیلم، سریال، و همه آنچه که در صدد استحمار آدمی است و نیز دلبستگی به مسابقه فوتبال، اینترنت، چت و آنچه که به عنوان ابزار تخدیر و تحمیق بکار می رود انتهایی جز ورود در فرقه زیانکاران نخواهید داشت. وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ.
و اما آنچه که می تواند از فربه شدن سگ های ریز و درشت جلوگیری کند و همزمان می تواند در استقرار ذکر خدا و در بقای حاکمیت دینی تاثیری ژرف و ماندگار داشته باشد - وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ - است. پیش از این دانستید که منافقین برای پراکندن یاران رسول خدا(ص) از حربه - لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى یَنْفَضُّوا - بهره بردند. آنچه می تواند حربه منافقین را خنثی و باعث سردرگمی و حیرت آنان شود، عمل بر خلاف توصیه و خواست آنان است.
البته توجه دارید امر خدای متعال در - أَنْفِقُوا - به کسانی است که ظاهرا فقیر و تنگدستند و بقول ابن ابی و در توبیخ قومش: بخدا قسم اگر فضول طعام خود را از جعال و امثال او مضایقه کرده بودید بگردن شما سوار نمیشدند. و نیز توجه دارید که امر خدای متعال در انفاق فقط پول و دارایی مالی نیست - مِنْ ما رَزَقْناکُمْ - است انفاق از هر چیزی که خدا به شما روزی کرده است.
شتاب، شتاب و شتاب
مومن بماهو مومن دارای سرمایه های عظیمی است. علاوه بر فرهنگ کار، تلاش، کوشش و بهره گیری از زمین و آسمان، و استفاده از کوه و دشت و دریا صاحب فراست، کیاست، عقل، عفت، شفقت، یقظه، صدق کلام، شکر، صبر، احسان، امانت و حیات است. آنچه مایه نگرانی است مرض تسویف و به تاخیر انداختن و امروز و فردا کردن است.
از همین لحظه که وحی الهی را دریافت کردید دست به کار شوید. اگر سخنوری می دانید، با سخنانتان، اگر کتابت می دانید، با قلمتان، اگر دستی در هنر های نمایشی دارید، با ابزار و تولیدات هنری، اگر تمکن مالی دارید، با بذل مال، کمک کنید تا مومنان سرگرم اموال و اولادشان نشوند، مشغولیتشان نفاق را در آنان فربه نسازد. تقاضای اکید دارم برای حضرت ملک الموت(ع) زمان تعیین نکنید، شرط و شروط نگذارید، برای او زن و مرد، پیر و جوان، زشت و زیبا، وقت و بی وقت تفاوتی ندارد، او سر وقت به سراغ شما خواهد آمد و جان شما را در یک چشم بهم زدن خواهد گرفت، لذا تا دیر نشده در ادای فریضه انفاق عجله کنید. مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ - پیش از آنکه یکى از شما را مرگ فرا رسد.
خدای متعال تاخیر در اتیان این فریضه را کراهت دارد. حال اگر به هر دلیلی بی توجه به فریضه انفاق حضرت عزرائیل(ع) را ملاقات کردید، به لحظه معاینه رسیدید، ضجه نزنید، التماس نکنید، مهلت نخواهید که برگردید تا دست جوان مسلمانی که تولیدات حاخامی هالیوود از او موجودی مسخ شده ساخته است را بگیرید، به دختر جوانی که به خاطر فقر مادی تحقیر را پذیرفته است کمک کنید، کتابخانه روستایتان را احیاء کنید، یتیمی را اکرام کنید، مدتی در سرحدات سرزمین های اسلامی از تمامیت سرزمینیتان پاسداری کنید، برای ترویج احکام و عقائد دینی مجالس و محافلی را برگزار کنید، با صبر و حوصله به شبهات و سوالات اهل خانه و خانواده پاسخ دهید، و صدها و هزارها مورد دیگری که می شود برای انفاق و صدقه ذکر کرد. بدانید که هیچ گوش شنوایی برای درخواست ها، ناله ها و ضجه های شما وجود نخواهد داشت.
پیش از اینکه یکی از شما مومنان: فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلى أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ. بگوید: اى پروردگار من، چرا مرگ مرا اندکى به تأخیر نینداختى تا صدقه دهم و از شایستگان باشم؟ به خودتان بیایید و دست از بخل بردارید، نفرین خدای حکیم در حق یهود - غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ - (سوره مائده آیه64) که از آنان بقول بعضی از مفسرین بخیل ترین و کم خیر ترین موجودات را از گذشته، تا حال و تا آینده به تماشا گذاشته است، شما را بترساند. بدانید که پدیده بخل هر بخیلی را بدون استثناء به جهنم خواهد برد. البخل شجرة فی النار تقود باغصانها کل بخیل الی النار.
بیایید به توصیه ابن عباس علاوه بر مبارزه با سگ های فربه شده ای که قصدی جز محو مومنان و از بین بردن حاکمیت دینی ندارند، از فربه شدن سگ های ریز و درشت درونمان پیشگیری کنیم، می فرماید: تصدّقوا قبل ان ینزل علیکم سلطان الموت فلا یقبل توبة و لا ینفع عمل. پیش از آن که سلطه مرگ بر شما فرود آید صدقه بدهید که پس از آن توبهاى قبول نمىشود و عملى سود نمىبخشد.
اینکه می گوییم در انفاق، در صدقه، در معروف، و در بجای آوردن واجبات دینی عجله کنید، شتاب کنید، گرفتار تسویف نشوید، کار امروز را به فردا نیندازید، بیان قرآن حکیم در پایان سوره منافقون است. وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ. چون کسى اجلش فرا رسد، خدا مرگ او را به تأخیر نمىافکند. و خدا به کارهایى که مىکنید آگاه است.
زمانی که آثار مرگ آشکار شد، یعنی اجل آدمی فرا رسید، بطور قطع تاخیر در مرگ منتفی خواهد بود. همین اندازه دانستید که تاخیر امکان پذیر نیست و مهلتی داده نخواهد شد، و خدای متعال هم آگاه به اعمال و رفتار شماست، عقل بماهو عقل، یعنی عقل بدون خس و خاشاک، یعنی عقل خالی از داده های حاخامی حکم می کند که راهی برای رهایی از فربگی سگ ها و از سگ های فربه شده جز شتاب و شتاب و شتاب در انفاق از آنچه خدای متعال به شما روزی کرده است، وجود ندارد.
پایان
بسم الله الرحمن الرحیم
حاکمیت از آن رسول خداست
منافقان از اینکه حاکمیت دینی استحکام و قوام پیدا کند وحشت دارند، می ترسند همانند انسانی شوند که: لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُورا(سوره انسان آیه1). از اینکه در خور ذکر نباشند، قابل بیان نباشند، واهمه دارند. از حذف موجودیتشان و از اینکه دیده نشوند، بیمناکند. خوف آن دارند که در مناصب و پست های حساس و کلیدی جایگاهی نداشته باشند.
عبدالله ابن ابی از سرکرده های عمده منافقین، در ماجرای دعوای یک مهاجر با یک انصار و در هواداری از انصار جمله ای دارد که عمق ترس او و هم مسلک هایش را می توان در آن دید. - با عرض پوزش فراوان از یاران رسول خدا(ص) - می گوید: و الله ما مثلنا و مثلهم إلا کما قال القائل سمن کلبک یأکلک به خدا قسم مثل ما و مثل یاران رسول خدا(ص) نیست مگر همانی که می گوید: سگت را فربه کن تا تو را بخورد . پسر ابی سوگند می خورد که چون به مدینه رسیم عزیزان مدینه افراد خوار را از آن بیرون خواهند کرد.
محققان یکی از عمده علت هایی که منافقین کفر باطن شان را با ایمان ظاهرشان می پوشانند، ترس از حذف و خورده شدن می دانند. یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ. مىگویند: چون به مدینه بازگردیم، صاحبان عزت، ذلیلان را از آنجا بیرون خواهند کرد. عزت از آنِ خدا و پیامبرش و مؤمنان است. ولى منافقان نمىدانند.(سوره منافقون آیه8)
از عصر رسول خدا(ص) تا به امروز و تا آینده ای نامعلوم همه تلاش منافقین بر مدار حذف نشدن از قدرت و حاکمیت، و در صورت حذف رجعت دوباره و چندباره به حاکمیت و خوار و ذلیل ساختن و از دور خارج کردن مومنان از حاکمیت دینی است. اینان در خارج ساختن مومنان از حاکمیت دینی ملاحظه هیچ کسی را نخواهند کرد به عبارت دیگر با رجعت اینان هیچ کسی از مومنان در امان نخواهد بود. خواه این مومن رسول خدا(ص) باشد و یا دیگر مومنان.
با تدبر در آیه بدست می آید که شرط و آرزوی منافقان در - لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِینَةِ - شرط موهومی نیست، صرف خیال پردازی ابلهانه نیست، شرط ممکن الوقوع است. و هر لحظه امکان بازگشت منافقین به مناصب و پست های از دست داده شان قابل تصور است. همینکه شرط محقق شد، بدون کوچکترین شک و شبهه ای جواب شرط - لَیُخْرِجَنَّ - حتما و قطعا محقق خواهد شد.
درست است که منافقین همه مومنان را به چشم دشمن می بینند اما در هدف گیری مومنترین، موثرترین، قدرتمندترین، متفکرترین و اصلیترین فرد را نشانه می گیرند - لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ - عزیز تر ذلیل تر را از مدینه اخراج می کند. الْأَعَزُّ یعنی عبدالله ابن ابی، سرکرده منافقان و الْأَذَلَّ یعنی محمد مصطفی، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم.
با اینکه قائل در آیه فقط یک نفر است با این حال فعل به صورت جمع بکار رفته است. می گویند: چون به مدینه بازگردیم، صاحبان عزت، ذلیلان را از آنجا بیرون خواهند کرد. یعنی ای مومنان بدانید که خواست اصلی و اولی همه آنهایی که مهر نفاق اکبر بر پیشانیشان خورده است، از عصر رسول خدا(ص) تا به امروز و تا فردا های دور یک مطلب است و آن محقق نشدن و یا از هم پاشیدن حاکمیت دینی و ذلت و خواری هواداران آن است. و اینکه با چاپلوسی، تملق، چرب زبانی، آراستگی ظاهر بخواهند در ارکان و نهاد های حاکمیتی رخنه کنند، خواست فرعی و دوم آنهاست که این هم در خدمت خواست اولشان قرار دارد.
گرچه قرآن نازله است و بر جان رسول خدا(ص) فرود آمده و امروزه افتخار خواندن و فهم آن برای بشر میسر است، با این حال باید در این خواندن و در این فهم دقتی بیشتر از مضاعف بکار برد.
سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی در کام نهنگان رو گر می طلبی کامی
شرط اول برای ورود به اقیانوس قرآن دانستن غواصی است و کلاس اول آن تدبر است. حرف اول تدبر این است که قرآن را مانند رمان نخوان. قرآن را هم سنگ بینوایان و رسول خدا(ص) را هم سطح آقای ویکتور هوگو قرار نده.
گرچه وضوی باطنی در فهم همه کتاب ها موثر است اما بجز قرآن فهم هیچ کتابی ملزم به وضوی باطنی نشده است. دقت کنید که آیه صرفا برای نقل یک رخداد و گزارشی از حاشیه های آن نازل نشده است، نمی خواهد بگوید دعوایی رخ داد یکی هم در این میان حرفی زد، به گوش رسول خدا(ص) رسید، او هم انکار کرد، خدای متعال آیه فرستاد و منکر را رسوا نمود. بعد هم برای خالی نبودن عریضه و یا برای خوشحالی دل مومنان در جواب عبدالله ابن ابی و یارانش فرمود: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ. عزت از آنِ خدا و پیامبرش و مؤمنان است. و تمام.
وقتی عبدالله ابن ابی می گوید با ورود به مدینه رسول خدا(ص) را از ریاست حکومت دینی به زیر می کشد و خود زمام امور را بدست می گیرد و خدای متعال در رد گستاخی او می فرماید: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ. قطعا عزت به معنای قدرت، ریاست، حاکمیت و فرمانروایی است.
قرار دادن معنای اخلاقی برای عزت در این قسمت از آیه یقینا نشانه ای از تدبر ارائه نمی کند. وقتی به سگی که تعلیم دیده و به سگ جنگی تبدیل شده، حالا به شما حمله آورده و هر لحظه ممکن است موجودیت شما را پایمال سازد، و نام شما را از دفتر ارزاق الهی پاک کند، پیشنهاد گفتگو و موعظه بدهید، شک نکنید هم سگ و هم صاحب سگ حتی با کمترین بهره هوشی متوجه ضعف، زبونی و سستی تو خواهند شد، و بدون کمترین ترس و واهمه ای سر از بدنت جدا خواهند ساخت. یقین آورید که آنکه حاکم علی الاطلاق است خداست، رسول خدا(ص) و مومنین بخاطر اخذ صلاحیت های لازمه حاکمیت خدا را در زمین اعمال می کنند. وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ. جهل و نادانی منافقین نباید سر سوزنی از تلاش رسول خدا(ص) و مومنین در اعمال اراده الهی در زمین بکاهد.
ادامه دارد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
مدیریت تحریم و خزانه های خدا
باور های باطل حاصل از کار فکری و تبلیغاتی یهود و یهودیان آنچنان وسیع و گسترده بود که تا همین الآن و تا فردا های دور بسیاری از ذهن ها بویژه ذهن آنهایی که مسئولیت عمده ای در قوای تقنینی و اجرایی دارند، کسانی که برای خود و جامعه تصمیم می گیرند را در اشغال خود قرار داده است. یکی از آن باور های باطل این بود - و با کمال تاسف همچنان ادامه دارد - که ما دون پایه بدنیا آمده ایم، از مردم فرو دستیم، تفکر و تعقل برازنده مردم فرا دست است. آنان پادشاهان زمینند و ما پادو هایی بیش نیستیم. اگر خواستیم لباس به تن بکنیم باید ببینیم آنان چگونه لباس به تن می کنند، آرایش سر و صورتشان چگونه است ما هم آنگونه باشیم، چگونه شادمانی می کنند ما هم همانگونه شادمانی کنیم، با کدام آهنگ انعقاد نطفه می کنند ما هم از همان آهنگ بهره ببریم. همه حس زیبا شناسی متعلق به آنها است. اگر مقاله علمی و تحقیقی داشتیم زمانی ارزش دارد که آنان بپسندند. اگر به هر دلیلی فکری، اندیشه ای و طرحی در ذهنمان شکل گرفت زمانی موفق و اجرایی است که آنان بخواهند. زمین به نام آنان به ثبت رسیده است. دهخان و مالک بی چون و چرای زمین آنهایند و ما دهقان های بی مقداری هستیم که فقط حق داریم زنده باشیم و برای آنان کار کنیم.
در چنین هجمه تبلیغاتی که چون پتک بر سر همه مردم و از جمله نومسلمانان فرود می آید و در پاسخ به تهدید منافقان شنیده می شود که: وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.
چه کسی گفته فکر و تعقل از آن شماست؟ چه کسی زمین و منابع و منافع آن را در انحصار شما قرار داده است؟ چه کسی گفته که اگر شما در زمین گندم بکارید گندم درو می کنید و اگر مسلمان گندم بکارد جو درو می کند؟ چه کسی گفته که اگر شما اراده کنید می توانید هواپیما، کشتی، ماهواره، سفینه فضایی، زیر دریایی و ایستگاه فضایی داشته باشید اما اگر مسلمان اراده کند نمی تواند؟
چه کسی مدیریت ذائقه، مدیریت مد، مدیریت شادی، مدیریت آموزشی، مدیریت ورزشی، مدیریت انتخاب همسر، مدیریت تربیت کودک و هزاران مدیریت دیگر را به شما سپرده که اگر امروز بر ما انفاق نکنید و ما را در تحریم قرار دهید ذائقه ما، شادی ما، آموزش ما، ورزش ما و همه چیز دیگر که نیاز به مدیریت دارد از هم می پاشد؟ وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.
و البته حق بدهید که فهم این مطلب که یک انقلاب عظیم در حوزه باور ها و پندار هاست، نه تنها برای منافقین عصر رسول خدا(ص) بلکه برای منافقین امروز و برای منافقین فردا نیز سخت و دشوار باشد. وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَفْقَهُون. آنان نمی توانند این حقیقت زنده که خزائن آسمان ها و زمین از آن خداست را درک کنند.
آیه 7 سه نکته قابل تامل دارد.
1- منافقین مایوس نمی شوند.
اینکه امام خمینی(س) می فرماید: آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، واقعیتی است غیر قابل انکار، و نشان از فهم عمیق او از آیات الهی دارد. الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُم(سوره مائده آیه3). می فرماید: کفار ناامید شدند. اما منافقین تا همین الآن و تا آینده های دور همچنان در توطئه، تخریب و آزار مومنان بسر می برند. تمام ستم های کفار در حق مسلمین و مومنین مستقیم یا غیر مستقیم ریشه در فتنه گری های منافقین دارد.
2- توجه کنید
که ریشه - لا تُنْفِقُوا - و - الْمُنافِقِینَ - ن ف ق است و هر دو به معنای خروج است. انفاق خروج مال است و نفاق خروج ایمان. آنان برای خروج ایمان از دل های مردم قطعا از خروج مال به سوی آنها ممانعت بعمل می آورند. این حربه اقتصادی برای همیشه کارآیی دارد. آنانی که تدبیر مالی امور مسلمین را بعهده دارند حق ندارند برای لحظه ای از جنگ اقتصادی منافقین غفلت کنند.
3- این قسمت از آیه که می فرماید: وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. نازل نشده تا ناتوانی ها، ضعف ها و عدم برنامه ریزی مدیران اقتصادی جوامع اسلامی را توجیه کند. نمی خواهد بگوید رزق در دست خداست، منع آن و اعطاء آن هم بدست خداست.
اگر چنین است پس چرا شما عنوان مدیر اقتصادی را یدک می کشید و بابت آن از بیت المال مسلمانان حقوق دریافت می کنید. اینکه رزق در دست خداست، توسعه و تضییق آن هم بدست خداست و مؤمن باید در غنا و دولت و مکنت شکر گزار باشد و در فقر و ضیق صابر، و در هر حال راضى بقضاء الهى، کاملا درست است. اما به این معنا نیست که دست روی دست بگذاریم، باب تفکر و تعقل را ببندیم، تدبیر و آینده نگری نداشته باشیم، انضباط کاری را نفهمیم، ساعت کار را محترم نشماریم، در بازاریابی و تبلیغات کوتاهی کنیم، به زیان دهی برسیم، کارگران و کارمندانمان را اخراج کنیم بعد بگوییم رسول خدا(ص) فرموده: الفقر فخری. واضح است که این نگاه ابلهانه و این برداشت غیر کارشناسانه است. اینکه خزائن آسمان ها و زمین از آن خداست، یعنی لازم نیست برای سرمایه اولیه و برای مواد خام زانوی غم بغل کنید. از وحی خدای متعال الهام بگیرید، از روایات ائمه رستگاری(ع) استمداد بجویید، قوانین تولید را با تدبر و تعقل استنباط کنید، با توکل بر خدای قادر متعال دل زمین را بشکافید، به رونق اقتصادی برسید، خودتان بخورید و به فقراء و تهی دستان کمک کنید. به عبارت دیگر - وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ - یعنی سیلو ها و انبار هایتان را پر نگه دارید.
ادامه دارد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
کوری چشم راست و تحریم انفاق
اکنون خدای متعال در آیه 7 سوره منافقون به یکی از کثیف ترین و در عین حال کارا ترین حربه های اخلالگری منافقین در مبارزه با دولت نوبنیاد و تازه شکل گرفته رسول خدا(ص) اشاره می کند، می فرماید: هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى یَنْفَضُّوا وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَفْقَهُون. اینان همانهایند که مىگویند: بر آنها که گرد پیامبر خدایند، چیزى مدهید تا از گردش پراکنده شوند. و حال آنکه خزاین آسمانها و زمین از آنِ خداست ولى منافقان نمی فهمند.
رسول خدا(ص) بنا ندارد دینی صرفا آسمانی ارائه دهد، و نیز بنا ندارد فقط به امور زمینی بپردازد، در فرمایشی از آن سرور آمده است: انا ذو عینین. من زمین را با اصالت به آسمان تدبیر خواهم کرد.
می فرماید: کان اخى موسى عینه الیمنى عمیاء و اخى عیسى عینه الیسرى عمیاء و انا ذو عینین. از آنجایی که دارندگان نفاق اکبر یا یهودی اند، یا یهودی زاده و یا یهودی زده و به خاطر طبیعت مادی شان درک عمیقی از اهمیت حسن ارتباط مالی دارند، تصمیم می گیرند در چشم چپ رسول خدا(ص) که باید به تدبیر خورد و خوراک، پوشاک، مسکن، دارو، کمک به فقراء، دستگیری از کار افتادگان، حمل و نقل، حقوق کارکنان، مخارج رزمندگان و هزینه جنگ و جهاد با مشرکان و صد ها و هزاران مورد دیگر بپردازد، اخلال ایجاد کنند.
آنان بخوبی می دانند که اگر رسول خدا(ص) بتواند در زمینه ارتباطات مالی با انصار و مهاجرین که اکنون همچون پروانه بدور شمع وجود او می چرخند، شایسته و پسندیده رفتار کند، می تواند با همه آحاد بشر از هر تیره و طایفه ای و نیز در زمینه ها و عرصه های دیگر، با شایستگی و موفقیت رفتار کند و الگوی نیکویی برای همه مردم در همه اعصار باشد. و آنها بواسطه پیشینه مادی شان بخوبی می دانند که اگر بتوانند از ورود پول، طلا، ارز، اوراق بهادار و هر چیز دیگری که در حکم ثروت و دارایی است به خزانه دولت در شرف تاسیس رسول خدا(ص) ممانعت بعمل آورند، و با فشردن گلوگاه اقتصادی دولت نوپای اسلامی و رهبری الهی اش، و با دست گذاشتن بر اعصاب حساس ذهن آدمی، و با تحریک حس زیاده خواهی، مال طلبی و حرام خواری در بین آحاد مردم آرام آرام شاهد ضعف و سستی در ارکان و نهاد های تصمیم گیرنده دولت رسول خدا(ص) خواهند بود. و دیر یا زود به خواسته شومشان مبنی بر انفضاض، تفرق، پراکندگی مومنان و تنهایی رسول خدا(ص) خواهند رسید.
از همین رو از دیگرانی که توانایی انفاق و بذل مال را دارند می خواهند که دست از انفاق مال به مومنانی که احتمالا بواسطه مهاجرت در تنگدستی به سر می برند اما عاشقانه بدور رسول خدا(ص) حلقه زده اند، بردارند. هُمُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ. خوراک ندهید، پوشاک ندهید، اموالتان را با مهاجرین تقسیم نکنید، به مریض هایشان رسیدگی نکنید، در طرح های آنها سرمایه گذاری نکنید، بطور کلی باب انفاق را به سوی آنها ببندید. حَتَّى یَنْفَضُّوا. تا گرسنگی آنها را از پای درآورد، تشنگی آنها را کلافه کند، گرما و سرما آنها را به ستوه آورد، کمبود دارو مریض هایشان را به مرگ نزدیک سازد، نبود سرمایه طرح هایشان را راکد گذارد، تحریم انفاق باید به گونه ای باشد که بین مردم و رهبری الهی فاصله اندازد، بقول معروف تحریم انفاق باید فلج کننده باشد، تا کار به جایی برسد آنهایی که عاشقانه بدور رسول خدا(ص) حلقه عشق زده اند، متقاعد شوند که راه نجات جدایی از رسول خدا(ص) است.
منافقین بخاطر طبیعت یهودیشان و از باب اینکه کافر همه را به کیش خود پندارد، درست فکر می کردند. تحریم فلج کننده می بایستی به پراکندگی مومنان منجر می شد، اما نشد. منافقین چشم راست ندارند، به همین خاطر کارکرد ها و کارایی های چشم راست را نمی دانند. لذا تحلیل هایشان ابتر است. طرح هایشان ناقص است. تنها عرض خود می برند، زحمت ما می دارند.
عجیب اینجاست که یکی به اینها نگفت: تعدادی از این مومنانی که اکنون بدور رسول خدا(ص) تجمع کرده اند، زمانی که در مکه بودند، از خودشان خانه و زندگی داشتند، باغ و مزرعه داشتند، دام داری و تجارت داشتند و می دانستند که بودن با رسول خدا(ص) تبعات دارد، هزینه دارد، گرسنگی و تشنگی دارد، جنگ و جهاد دارد، زخمی شدن و کشته شدن دارد. و تعدادی دیگر از این مومنان به معنای صحیح کلمه فقیر و تنگدست بودند، مثل اصحاب صفه که چیزی به نام سرمایه نمی شناختند. آنچه که این دو گروه از مومنان را به رسول خدا(ص) گره زده بود، انگیزه ای فرا مادی، فرا اقتصادی، فرا قصری، فرا زنی، فرا مردی، فرا فرزندی، فرا گرسنگی، فرا تشنگی، فرا مریضی، فرا باغی، فرا مزرعه ای بود. آنها در درجه اول عاشق معنویت و عدالت خواهی رسول خدا بودند. شیفته قولوا لااله الا الله تفلحوا شده بودند. دلبسته ساده زیستی، مهربانی، عطوفت و در عین حال صلابت و ایستادگی آن سرور در مقابل همه زیاده خواهان و ویژه خواران شده بودند. با دیدن رسول خدا(ص) دیگر آدم بودن حتی آدم خوب بودن آنها را اشباع نمی کرد، دوست داشتند و تلاش می کردند مومن باشند.
البته منافقین حق دارند که این تعبیرات را درک نکنند. آنها حق دارند که عبدالله بن حذافه را نفهمند. فهم عبد الله بن حذافه ها نیازمند چشم راست است و قطعا رویت با چشم چپ علاوه بر اینکه این فهم را میسر نمی سازد، باعث گیجی در تحلیل و در مواقعی باعث حیرت و سرگردانی آنها می شود. رومیان عبد اللَّه بن حذافه را به اسیری گرفتند و بدو پیشنهاد کردند نصرانى شود و او امتناع کرد، پس او را به روغن جوشان افکندند تا استخوانهایش آشکار شد، آن گاه کیش نصرانى را بدو پیشنهاد کردند و او هم چنان خوددارى کرد، دستور دادند که دیگر بار او را در روغن جوشان اندازند، او به گریه درآمد، گفتند: بىتاب شد که مىگرید! بزرگ آنها گفت: بازگردانیدش، آن گاه وى گفت: مرا از آن رو گریان نمىبینى که از آنچه با من مىکنید به ستوه آمده و بىتاب شده ام، بلکه از آن رو میگریم که جز یک جان ندارم که در راه خدا با آن چنین کنند. دوست داشتم که به اندازه هر موى خود جانى داشتم تا بر من دست مىیافتند و با من چنین مىکردند.
ادامه دارد ...