کوفی و قساوت دل[2]
مورد دیگر:
قالَ الرّاوی: وَرَکبَ أصْحابُ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُمُ اللَهُ-
راوی می گوید: اصحاب عمر بن سعد بر مرکب های خود سوار شدند. و آماده جنگ شدند.
فَبَعَثَ الْحُسَینُ علیه السلام بُرَیرَ بْنَ خُضَیرٍ، فَوَعَظَهُمْ -
حضرت، بریر بن خضیر را برای موعظه لشکر فرستاد. بریر آنان را موعظه کرد.
آن نکته دلهره آور اینجاست.
فَلَمْ یسْتَمِعوا - لشگریان عمر سعد اصلا گوش ندادند.
وَذَکرَهُمْ - بریر آنان را متذکر ساخت، یادآوری و متنبه کرد.
فَلَمْ ینْتَفِعوا - آنان سودی نبردند.
در عبارت دیگری دارد:
فقال له نفر منهم: فردی از سپاه عمر سعد خطاب به بریر صدا می زند.
یا هذا ما ندری ما تقول؟ نمی گوید: یا بریر. می گوید: یا هذا. یعنی ما تورا نمی شناسیم، ماندری مانقول؟ ما نمی دانیم تو چه می گویی؟
چه شد که موعظه بر جان آنان اثر نکرد؟ چه شد که آنان این کلمات و این عبارات که می گوید:
یا ویلکم أ دعوتم أهل بیت نبیّکم و زعمتم أنکم تقتلون أنفسکم دونهم، حتى إذا أتوکم أسلمتموهم إلى ابن زیاد، و حلّأتموهم عن ماء الفرات؟ بئس ما خلّفتم نبیّکم فی ذریّته، ما لکم لا سقاکم اللّه یوم القیامة، فبئس القوم أنتم - را نمی فهمیدند؟
آیا واقعا نمی فهمیدند یا خود را به نافهمی و تغافل و تجاهل می زدند؟
ادامه دارد ...
کوفی و قساوت دل[1]
امام حسین - علیه السلام - در مسیر حرکت به سوی کربلا از عبیدالله بن حر جعفی تقاضای همراهی کرد. ابتداء نماینده ای پیش او فرستاد و بعد هم خودشان به خیمه ابن حر رفتند، اما کلام امام حسین - علیه السلام - در جان ابن حر اثر نکرد و ابن حر دعوت امام را نپذیرفت.
در شب عاشورا، امام در ملاقاتی که با عمر سعد دارد، از عمر سعد به صراحت می خواهد که این قوم را رها کند. می فرماید:
ذَرْ هوُلاءِ الْقَوْمَ وَ کُنْ مَعی. این قوم را رها کن و با من باش.
فَاِنَّهُ اَقْرَبُ لَکَ اِلَى اللّهِ تَعالى. که این موجب نزدیکى تو به خداست.
اما کلام امام حسین در جان عمر سعد اثر نکرد و پسر سعد دعوت امام را نپذیرفت.
صبح عاشورا، هنوز جنگ شروع نشده، امام - علیه السلام - برای مردم کوفه که آماده جنگ با امام شده اند، صحبت می کند.
أَیهَا النَّاسُ! اسْمَعُوا قَوْلِی. ای مردم حرف مرا بشنوید. به گفته من توجه کنید.
وَلَا تَعْجَلُوا حَتَّی أَعِظَکمْ بِمَا یحِقُّ عَلَی لَکمْ؛ شتاب نکنید. عجله نکنید. تا آنچه حقّ شماست بر من از اندرز و موعظه، شما را بدان پند دهم.
امام در این گفتار از کوفیان می خواهد که اوّل نَسَب او را در نظر آورند! و ببینند که حسین کیست؟ و بعد به افکار خودشان مراجعه کنند. ببینند آیا سزاوار است که حسین را بکشند؟! و آیا پاره کردن حرمت حسین بر آنان جائز است؟!
امام خطاب به کوفیان فرمود: و یحکم - وای بر شما!
أ تطلبونی بقتیل منکم قتلته؟
آیا کسی از شما را کشته ام که به طلب قصاص گرد آمده اید؟
أو مال لکم استهلکته؟أو بقصاص [من] جراحة؟
آیا مالی را از شما تملّک نموده ام،یا جراحتی و زخمی زده ام که برای تلافی آمده اید؟
آنچه که باعث رعب و دلهره است این است که سخن امام در دل هیچ یک از مردم کوفه اثر نکرد. از آن جمعیت انبوه هیچ کس سخنی نگفت. فأخذوا لا یکلّمونه.
ادامه دارد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سامریگری جنسی
و در آخر و برای اینکه ننگ مخنثون بر پیشانی تان نخورد، به دعوت نامه اهل فحشاء در سامری گری جنسی پاسخ مثبت ندهید. دوستان، و قوم و خویشتان را نسبت به فراوانی دام هایی که برای شکار خوک ها تدارک دیده اند، آگاه سازید.
وقتی عصب های جنسی به جنبش در آمد، حرص و ولع هم جنس خواهی همه گیر شد. متانت و وقار جایشان را به سراسیمگی، آشفتگی، عجله و شتاب خواهند داد.
عبارت قرآن عزیز: یُهْرَعُونَ إِلَیْه - است. 78 هود - راغب در مفردات هرع و اهرع را معنا می کند به: ساقه سوقا بعنف و تخویف.
یعنی یک نوع سوق دادن و به جلو راندنی است که در آن زور و تهدید وجود دارد. مردم برای اینکه به هم جنس خود برسند، از یکدیگر سبقت می گیرند، با هم درگیر می شوند، و یکدیگر را هل می دهند و می ترسانند و آنهایی که زورشان بیشتر است، اعمال زور را حق خود می دانند. در چنین فضایی موعظه و پند و اندرز از حیز انتفاع خارج می شود.
رهبران غیر آسمانی که هیچ، اگر پیغمبری از پیغمبران خدا در چنین جوی دختران خود و یا دختران امتش را نیز عرضه بدارد و فلسفه عرضه دختران را هم بیان کند، از تقوای الهی بگوید و به جوانمردی مردان قبیله اش متوسل شود، باز هم نتیجه ای نخواهد گرفت. هم جنس خواهان همچنان به ارضاء خواسته شنیع شان اصرار دارند.
ثمره انتهایی سامری گری جنسی در هر عصری و در هر نسلی ناله ای جز ناله سوزناک حضرت لوط(ع) نخواهد بود. أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِید؟ 78 هود - آیا مرد خردمندى در میان شما نیست؟
یعنی باور کنیم که حتی یک فرد رشد یافته، عاقل و خردمند که قادر به نهی از منکر باشد در قوم لوط وجود ندارد؟ یا بپذیریم وقتی که فضا آلوده و کثیف شد، بوی شهوت جنسی زمین و زمان را در بر گرفت، آن یک نفر و یا آن یک نفر ها که لوط(ع) فریاد استغاثه و دادخواهی اش را به گوش آنان می رساند همانند آن دوازده هزار نفری که توان نهی از منکر و مخالفت با ششصد یا هفتصد هزار گوساله پرست را نداشتند و در پاسخ توبیخ موسی(ع) گفتند:
ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا. ما با اختیار خود تو را مخالفت و وعده ات را خلف نکردیم. بلکه قدرت مقابله از ما سلب شده بود.
حق دارد بگوید و یا ناگزیر است بگوید: من پدر، من مادر، من برادر، من شوهر، من همسر، من آخوند، من معلم، من بازرگان، من کارگر، من مدیر، من کارگردان، من دوست، من مشاور، و من های دیگر قدرت مقابله با فرزندانمان، همسرانمان، شوهرانمان، خواهرانمان، دوستانمان، قوممان، خویشمان و ... را نداریم. قدرت اقناع پسرانمان، دخترانمان و عزیزانمان از ما سلب شده است. جو، مردم قوم و قبیله مان را مدیریت می کند. فضا پدرانمان، مادرانمان و همسایگانمان را به جلو می راند.
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق. 1 فلق - ......... وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَب. 3 فلق
ادامه دارد...
بسم الله الرحمن الرحیم
کانال انجمن تفکر مبانی در تلگرام : https://telegram.me/anjoman_tafakor
سامریگری رسانه ای
نگذارید همه حواس پنج گانه تان در سامری گری رسانه ای مسخر دارندگان صدا و تصویر شود. در تماشای صورت هایی که برای تان ارسال می کنند و نیز در شنیدن صدا هایی که برایتان مهیا کرده اند هم خود و هم دیگران را به بخل وادار سازید. عدم اعمال بخل و عدم بکار گیری خساست در این حوزه امکان شکست شما و پیروزی یاران گوساله را چندین برابر خواهد ساخت.
ربوبیت خدای متعال را در عمل برسمیت بشناسید، همانگونه که به خالقیت او قائلید. این دو را از یکدیگر جدا نسازید.
خدای قادر متعال قبل از اینکه، خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ، باشد، رَبُّکُمْ، رب شما است، خدایی که خالی از تدبیر است، بدون هیچ شک و شبهه ای اللَّهُ نیست.
آنهایی که ربوبیت را از خالقیت جدا می دانند در حقیقت به خالقیت خدای متعال هم معترضند، نمی شود خدای متعال را خالق دانست اما تدبیر امور را از او سلب کرد. از همین رو بعد از ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ، 63 غافر - می فرماید: لا إِلهَ إِلَّا هُوَ. هر خدایی و هر معبودی غیر از خدای متعال را نفی می کند، یعنی خدای دیگری در میان نیست پس رب دیگری در میان نیست.
آنهایی که ربوبیت غیر الله را پذیرفته و می پذیرند پاسخ بدهند که: فَأَنَّى تُؤْفَکُون؟ پس چگونه از حق منحرفتان مىکنند؟
مگر شما در دسته کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ، نیستید که در عالم ذر و در پاسخ سوال خدای حکیم که پرسید: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُم؟ گفتید: بَلى؟ براستی چگونه منحرفتان می کنند؟
چگونه است که ما امروزه با انبوهی از مردم مواجه ایم که اینان بعضا مسلمانند اما ربوبیت حضرت اله را برنمی تابند؟ توجیه این وارونگی چگونه خواهد بود؟ چه کسانی بَلى به معنا آری را به سمت و سوی لا به معنا خیر کشانده اند؟
ممکن است بگویید: پاسخ در ادامه روایت رسول خدا(ص) آمده است که فرمود: حَتَّى یَکُونَ أَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ وَ یُنَصِّرَانِهِ وَ یُمَجِّسَانِه (عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة ؛ ج1 ؛ ص35 ) این پدر ها و مادر ها هستند که فرزندانشان را از فطرت خارج و به سمت و سوی یهودیگری و نصرانیگری سوق می دهند.
گرچه این بیان درست است و ما در آخر الزمان با پدر هایی مواجه خواهیم بود که رسول خدا(ص) در روایت وَیْلٌ لِأَوْلَادِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ، از آنان برائت می جوید. فَأَنَا مِنْهُمْ بَرِیءٌ وَ هُمْ مِنِّی بِرَاء. (جامع الأخبار(للشعیری) ؛ ؛ ص106) با این حال فرزندانی را سراغ داریم که پدرانشان نه تنها از رسول خدا(ص) و آل رسول خدا(ص) متنفر نیستند بلکه از دوستداران و محبان آن حضرت بشمار می روند، حلال زندگی کرده اند، درست رفتار کرده اند، شعائر الهی را محترم شمرده و نسبت به فهم و اجرای احکام الهی اهتمام ورزیده اند، اما فرزندان در عمل و در اخلاق و در عقائد یهودیگری و نصرانیگری نشان می دهند.
برائت رسول خدا(ص) از باب اینکه آبَائِهِمْ خالق فرزندانشان هستند، نیست. خلقت اولیه که با گوشت و پوست و استخوان سر و کار دارد در مقابل خلقت ثانویه که در اخلاق و عقائد و رفتار خودنمایی می کند، چیزی به حساب نمی آید.
برائت رسول خدا(ص) از پدران فرزندان آخر الزمان در ارتباط با خلقت ثانویه است. نقش پدران فرزندان آخر الزمان در خلقت ثانویه نقش تقطیع شده، کم شده، زیاد شده، به حاشیه برده شده و تحریف شده است و در مواردی به طور کلی فاقد نقش و تسلیم محض سامری های نوین در سامریگری رسانه ای است.
اگر سامریگری رسانه ای در گذشته محدودیت رنگ داشت و از حوالی بیت لحم و از ایستگاه معمودیه کودکان و نوزادان هم کیش خود را به رنگ زرد در می آورد، امروزه شبکه های ارسال تصاویر ثابت و متحرک که دیگر در انحصار بیت لحم نیست و نیز فرستنده های متعدد صدا که تنها در ایستگاه معمودیه خلاصه نمی شود، و دستگاه ها و تجهیزات دیگری که بعد ها ساخته شده و بوجود می آید، با استفاده از صنعت نور و نورپردازی های خیره کننده و رنگارنگ نه فقط نوزادان یهودی و نصرانی بلکه نوزادان سائر ادیان از جمله نوزادان مسلمان را با رنگ های گوناگون رنگ آمیزی می کنند.
اگر آنان در ابتداء فقط نوزادان یهودی و نصرانیشان را ناپاک می پنداشتند و گمان می کردند با غسل تعمید دادن در آب چشمه معمودیه آنان را از گناه ذاتی که از آدم به ارث برده بودند تطهیر می کنند امروزه با تعمیم دادن این ناپاکی ذاتی به تمام نوزادان در صدد باصطلاح تطهیر و صد البته تثبیت یهودیگری و نصرانیگری در نوزادان و کودکان سائر ادیان برآمده اند.
قرآن عزیز در مقابل رنگ زرد آب معمودیه رنگ آبی، رنگ قرمز، رنگ سیاه و یا رنگ سفید را قرار نمی دهد، آنچه می تواند رنگ زرد آب معمودیه را کم رنگ و یا بی رنگ سازد در بیان قرآن حکیم رنگ خدا است. صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً؟[138 بقره] این رنگ خداست و رنگ چه کسى از رنگ خدا بهتر است؟
رنگ خدا نقطه مقابل رنگ یهودی و نصرانی است. و قال الفراء سمیت صبغة الله لأن الیهود و النصارى کانوا یصبغون أولادهم فیقول الله عز و جل الزموا صبغة الله )متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب) ؛ ج1 ؛ ص151(
استفهام انکاری که در آیه 138 بقره آمده نمی خواهد بپرسد که رنگ چه کسى از رنگ خدا بهتر است؟ و کیست نیکوتر از خدا در تطهیر از ادناس؟ می خواهد بگوید که هیچ رنگی از رنگ خدا بهتر نیست و هیچ کس نیکوتر از خدا در تطهیر از ادناس وجود ندارد.
می خواهد بفرماید: با پرهیز از داده های یهودیزه شده رسانه ها التزام عملی به رنگ خدا داشته باشید. و با دور نگه داشتن نوزادان و کودکان از القاءآت حاخامی رسانه ها پاکی توحیدی آنان را تثبیت کنید. و با تقویت درک رسانه ای و فهم وارونگی القایی رسانه ها ظهور ایمان در ظاهر و باطن نوجوانان و جوانان را محقق سازید.
می خواهد بفرماید همچنان که یهود و نصاری در تربیت کودکان و نوزادانشان با رنگ یهودی و نصرانی جدیت دارند. و قیل إن الیهود تصبغ أبناءها یهودا و النصارى تصبغ أبناءها نصارى أی یلقنون أولادهم الیهودیة و النصرانیة. شما نیز کودکان و جوانانتان را با غوطه ور ساختن در اقیانوس آیات الهی به رنگ خدا که رنگ: غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّین. است، هدایت و رنگ آمیزی کنید.
زمانی که رنگ زیبای خدا با تلاش و پشتکار شما تبلیغ، تبیین و محبوب شد آنگاه کودکان و جوانانتان نه تنها براحتی منظور از صِبْغَةَ اللَّهِ را همانگونه که امام صادق(ع) فرموده یعنی: اتبعوا صبغة اللَّه. می فهمند، از صبغه خدا تبعیت و پیروی هم می کنند.
ادامه دارد...
بسم الله الرحمن الرحیم
سامریگری دینی
قرآن حکیم اراده و خواست مستمر و همیشگی علمای یهود و نصاری مبنی بر خاموش ساختن نور خدا با دهان هاشان را برسمیت می شناسد. گرچه خواست خدای قادر متعال به کمال رساندن نور الهی است اما مبارزه نرم وغیر خشن از جانب احبار یهودی و نصرانی را نفی نمی کند.
یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون. 32 توبه -
مىخواهند نور خدا را با دهان هاشان خاموش کنند، و خدا جز به کمال رساندن نور خود نمىخواهد. هر چند کافران را خوش نیاید.
حضرت علامه طباطبایی در تفسیر المیزان آورده اند که: کلمه" اطفاء" به معناى خاموش کردن آتش ویا نور است، وحرف " باء" در کلمه" بافواههم " براى آلت و یا سببیت است. و اگر فرموده: " با دهنهایشان " براى این است که معمولا چراغ را با دهن خاموش مىکنند. در مجمع البیان در اینباره گفته است: این تعبیر از تعبیرات عجیب است، زیرا با همه کوتاهیش هم مطلب را رسانده، و هم شان اهل کتاب را تحقیر و نقشه هاى آنان را کور و ضعیف معرفى کرده است، چون دهن ها تنها حریف خاموش کردن چراغها و نورهاى ضعیفند، نه نورهاى بزرگ همچون آفتاب، ونورهاى بزرگتر از آن. (ترجمه تفسیر المیزان ذیل آیه شریفه 32 توبه)
با همه احترامی که برای صاحب تفسیر مجمع البیان و صاحب تفسیر المیزان قائلم، و با اعتراف به درستی فرمایش این عزیزان ، باید متذکر شوم که آیه در صدد تعلیم خاموش کردن آتش چراغ خوراک پزی نیست، که اگر آتش آن کوچک باشد، دهان قادر به خاموش کردن آن است و اگر آتش آن شعله بکشد دیگر از دهان کاری ساخته نیست. آیه نه در صدد تحقیر که در صدد تعظیم آنهایی است که اراده خاموش کردن نور خدا را دارند.
بزرگی انسان ها در اراده ها و در خواست هایشان متبلور می شود. هرچقدر خواست ها بزرگتر باشد، تبلور بزرگی نمایان تر خواهد بود. در عالم ورزش، وزنه برداری که وزنه سنگین تری بر می دارد، قهرمان خوانده می شود.
خدای متعال بر مومنان و مسلمانان منت گذاشته، به بزرگی خواست علمای یهودی و نصرانی توجه داده است که ببینید اینان قرار است چه وزنه بزرگی را بر روی سر ببرند شما باید وزنه ای بزرگتر از وزنه آنان که همانا ایمان به ، وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ - و نیز اجراء- و خدا جز به کمال رساندن نور خود نمى خواهد- است را بالای سر ببرید.
سامری گری دینی بعنوان مخوف ترین معبر و متعدد ترین کانال از دیر زمان تا الآن و تا فردا های دور در صدد است تا انبوهی از توهمات، شبهات و ترهات احبار و رهبان را با متنوع ترین حیله ها توسط علماء منافق علیم اللسان وارد مجالس و محافل عمومی و خصوصی، مجازی و حقیقی مردم سازد. وقتی احادیث زمان که از آینده سخن می گوید و بیانگر نگرانی رسول خدا(ص) و ائمه سعادت و سربلندی(ع) است را مطالعه می کنیم، علاوه بر اینکه می توانیم به روشنی تفسیر یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ را به چشم سر ببینم، می توانیم پیشرفت خیره کننده و جدیت تمام نشدنی احبار و رهبان را در عملیاتی کردن آن را نیز به چشم سر ببینیم.
1. در یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ ما با مردمی مواجه خواهیم بود که صورت های آدمی دارند اما قلب هایشان قلب های شیطانی است. وُجُوهُهُمْ وُجُوهُ الْآدَمِیِّینَ وَ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیَاطِینِ.
2. کودکانشان فاسد و حاکم بر آنان اند، صِبْیَانُهُمْ عَارِمٌ.
3. زنانشان هوسران و اهل فسق و فجورند، وَنِسَاؤُهُمْ شَاطِرٌ.
4. و پیرانشان نه امر به معروف می کنند و نه نهی از منکر، وَشَیْخُهُمْ لَا یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ.
( متن کامل حدیث را در جامعالأخبار(للشعیری)،ص: 129 مطالعه کنید)
در یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ ما با مردمی مواجه خواهیم بود که خدا نزد آنان به پایین ترین حد نزول و سقوط کرده است. در آن زمان خدا در شکم ها خلاصه می شود.
5. خدایشان شکم، بُطُونُهُمْ آلِهَتُهُمْ وقبله شان زنانشان خواهد بود، وَنِسَاؤُهُمْ قِبْلَتُهُمْ.
6. دینشان پول و همه شرف و بزرگی شان در کالا ها و اسباب و وسائلی است که جمع آوری کرده اند، وَدَنَانِیرُهُمْ دِینُهُمْ وَ شَرَفُهُمْ مَتَاعُهُمْ.
7. از ایمان فقط اسمی و از اسلام فقط نقش و نگاری باقی خواهد ماند،لَا یَبْقَى مِنَ الْإِیمَانِ إِلَّا اسْمُهُ وَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا رَسْمُهُ.
8. از قرآن فقط برای خواندن و تلاوت استفاده خواهد شد، وَ لَا مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا دَرْسُهُ.
9. در آن زمان مساجد آباد است اما دلهای مردم خالی از هدایت، مَسَاجِدُهُمْ مَعْمُورَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ خَرَابٌ عَنِ الْهُدَى.
10. رسول خدا(ص) علمای این مردم را شَرُّ خَلْقِ اللَّهِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ معرفی می کند.
(اصل حدیث را در بحارالأنوار (ط - بیروت)،ج22،ص: 453 مشاهده و مطالعه کنید.)
در یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ معیار ها در جامعه مسلمان رنگ عوض می کند. دگرگونی و وارورنگی ارزش ها نه پنجاه درصد، نه هفتاد درصد، بلکه صد در صد خواهد بود.
11. گناه ، زشتی و بد اخلاقی علاوه بر ارزش پیدا کردن، جلوه گری می کند، یَرْتَفِعُ فِیهِ الْفَاحِشَةُ.
12. پرده دری صورت می گیرد، قبح کار حرام از بین می رود، وَ لَتُصَنَّعُ وَ یُنْتَهَکُ فِیهِ الْمَحَارِمُ.
13. زنا نه در خفا که آشکارا انجام می شود، وَ یُعْلَنُ فِیهِ الزِّنَا.
14. خوردن مال یتیم دیگر حرام نیست، وارونگی خوردن مال یتیم را حلال می سازد، وَ یُسْتَحَلُّ فِیهِ أَموَالُ الیَتَامَى.
15. ربا خورده می شود، وَ یُؤکَلُ فِیهِ الرِّبَا.
16. کم فروشی فراگیر می شود، وَ یُطَفَّفُ فِی المَکَایِیلِ وَ المَوَازِینِ.
17. بازی با کلمات، شراب را به نام آب انگور، رشوه را به نام هدیه و خیانت را به نام امانت حلال می سازد، وَ یُستَحَلُّ الخَمرُ بِالنَّبِیذِ وَ الرِّشوَةُ بِالهَدِیَّةِ وَ الخِیَانَةُ بِالأمَانَةِ.
18. مردان شبیه زنان و زنان شبیه مردان می شوند، وَ یَتَشَبَّهُ الرِّجَالُ بِالنِّسَاءِ وَ النِّسَاءُ بِالرِّجَالِ.
19. احکام نماز سبک شمرده می شود، وَ یُستَخَفُّ بِحُدُودِ الصَّلَاةِ.
20. آئین و مناسک حج رنگ و بوی غیر خدایی به خود می گیرد، وَ یُحَجُّ فِیهِ لِغَیرِاللَّه.
(جامع أحادیث الشیعة (للبروجردی)،ج23،ص: 446)
در یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ حج گذاردن از دائره عبادت به نیت قربة الی الله خارج شده و طبق فرمایش رسول خدا(ص):
21. زمامداران برای تفریح به حج می روند، ثروتمندان برای تجارت و فقراء برای گدایی. یَکُونُ فِیهِ حَجُ الْمُلُوکِ نُزْهَةً وَ حَجُّ الْأَغْنِیَاءِ تِجَارَةً وَ حَجُّ الْمَسَاکِینِ مَسْأَلَةً.
(اصل حدیث را در وسائل الشیعة؛ ج 11 ؛ص 60 مطالعه کنید.)
در یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ مردم سالاری و شایسته سالاری وجود نخواهد داشت.
22. برای رسیدن به حکومت راهی جز کشتار و گردنکشی متصور نخواهد بود،لَا یُنَالُ الْمُلْکُ فِیهِ إِلَّا بِالْقَتْلِ وَ التَّجَبُّرِ.
23. بی نیازی در گرو بخل و غصب خود را نشان می دهد،وَ لَا الْغِنَى إِلَّا بِالْغَصْبِ وَ الْبُخْلِ.
24. کسب محبت جز از طریق بی دینی و پیروی هوا و هوس بدست نمی آید، وَ لَا الْمَحَبَّةُ إِلَّا بِاسْتِخْرَاجِ الدِّینِ وَ اتِّبَاعِ الْهَوَى.
(اصل حدیث را در الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ج2 ؛ص92 مشاهده و مطالعه کنید.)
از مصیبت های دلهره آور در یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ می توان به حضور و تلاش علمای سوء که بر خلاف علمای صالح به جای هدایت، هلاکت و به جای ارائه و تبیین حجت های دینی مردم را از دلائل و حجت ها دور می سازند، اشاره کرد. اینان همچون اسلاف یهودیشان صد راه خدا می کنند و مانع مردم در پیمودن راه آخرت و رسیدن به آن می شوند. القاء شک از شئون شیطان است و ما در حدیث زمان با علمایی آشنا می شویم که به جای القای یقین، شک را در جان مردم قرار می دهد.
25. ابن عباس سوگند می خورد که مردم را به هلاکت نینداخت و آنان را از حجت های قدیمی و جدید دور نساخت مگر علماء سوء که بر کرسی وعظ در مسیر آخرت نشسته اند، و علاوه بر القاء شک و شبهه مردم را از پیمودن راه آخرت و رسیدن به آن باز می دارند، فَوَ اللَّهِ مَا أَهْلَکَ النَّاسَ وَ أَزَالَهُمْ عَنِ الْحُجَّةِ قَدِیماً وَ حَدِیثاً إِلَّا عُلَمَاءُ السَّوْءِ قَعَدُوا عَلَى طَرِیقِ الْآخِرَةِ فَمَنَعُوا النَّاسَ سُلُوکَهَا وَ الْوُصُولَ إِلَیْهَا وَ شَکَّکُوهُمْ فِیهَا.
(اصل حدیث را در إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)،ج1،ص: 69 ببینید، ترجمه بنده ترجمه لغت به لغت نیست.)
آنچه که سبب موفقیت احبار و رهبان در اراده و خواستشان مبنی بر خاموش ساختن نور خدا شده است، علاوه بر مهجوریت قرآن عزیز در جامعه مسلمان و شکایت رسول خدا(ص) که فرمود: یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورا. 30 فرقان - اى پروردگار من، قوم من ترک قرآن گفتند، می توان به صنعت تحریف نزد یهودیان اشاره کرد.
تحریف ازریشه حرف به معنای گوشه وکنار است و به سبب معنا دهی باب تفعیل به معنای به کناره بردن و به گوشه کشاندن و تغییر دادن است. از این رو تحریف گفتار به این معناست که با تغییر و جا به جا کردن کلمات و جملات یا تفسیر نادرست، مفهوم مورد نظر متکلم را از بستر صحیح و مطلوب خارج ساخته، به مفهومی کناره بکشاند که در حاشیه معنای ا صلی جای داشته است. قرآن عزیز در چند جا تحریف را در مذمت یهودیان آورده است.
از جمله آیه 46 سوره نساءکه می فرماید: مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ. تحریف در آیه شریفه به همین معناست؛ زیرا وقتی خداوند میفرماید: گفتارها را از جایگاههای خود تحریف میکنند، بدین معناست که گفتار الهی دارای جایگاه و بستر خاصی است و تحریف کنندگان آنرا از آن جایگاه مخصوص تغییر میدهند.
با توجه به آیه 46 سوره نساء در می یابیم که: مِنَ تبعیضیه در آیه به جهت اینکه تحریف نیازمند علم و دانش است، اشاره به احبار یهود دارد.
گرچه مجاهد منظور از کلم را تورات می داند و بعید هم نیست که چنین باشد ولی آیه نمی فرماید: آنان تورات را تحریف می کنند. آیه می فرماید: آنها کلم را تحریف می کنند. کلم شامل تورات و غیر تورات است. آیه شریفه تحریف را به صیغه گذشته بکار نبرده است، نمی فرماید: تحریف کردند یا تغییر دادند. می فرماید: تغییر می دهند. یعنی کارکرد صنعت تحریف انحصار در تورات و متوقف در گذشته نیست، همین الآن که شما خواننده این عبارات هستید کارخانه عظیم تحریف با همه امکاناتش در حال کار است. و اینکه تحریف مطلق آمده است، نشان می دهد که احبار یهودی و نصرانی بدون هیچ قید و بندی و با دست باز مشغول کار در این میدان بوده، هستند و خواهند بود.
تحریف چه به صورت جا به جا کردن، چه به صورت تقطیع یا کم و زیاد کردن و چه بصورت تفسیر نادرست و مغایر با خواست خدای متعال یکی از پیآمد های قلب هایی است که: وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَة. 13 مائده - گرفتار قساوت و سفتی و سختی شده است. لازمه خشوع در برابر حق نرمی و نازکی دل است و قلب های قاسیه به جهت عدم نرمی و نازکی از خشوع در برابر حق امتناع دارند.
اکنون با توجه به مطالب گفته شده، و با توجه به قلوب قاسیه که هرگونه امید به خشوع احبار یهودی و نصرانی در مقابل حق و در مقابل شما مردم مومن و مسلمان را نفی می کند، با صدای بلند و با تاکید بسیار فریاد می زنم که:
نگذارید و نگذاریم سامری گری دینی در حوزه علوم انسانی و اجتماعی با کنار زدن و دور نگه داشتن آیات الهی از متن جامعه بشری و با توسل و اجراء حربه های ابلیس و شیطان های دو پا از دروغ و تکذیب و تزیین و تسویل و تدلیس و تحریف گرفته تا پا گذاشتن بر فطرت پاک الهی و تا جهت دادن به درک و فهم رسانه ای مردم به آمال و آرزوی احبار یهودی و نصرانی جامه عمل بپوشاند.
کسی از دوستان فهیم ما گمان نکند که معنا و مفهوم احادیث زمان چون از ناحیه رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) وارد شده پس الا و لابد باید محقق شود. خیر چنین نیست، خدای قادر متعال اباء دارد که احبار یهودی و نصرانی به خواسته شان برسند. می فرماید: وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون. 32 توبه -
کلمه اباء که در آیه آمده شدت امتناع را القاء می کند و برجلوگیری کردن و بازداشتن تا کید دارد. یعنی خدای قادر متعال جز این نمی خواهد که نور خود را کمال بخشد. بنابراین آنچه که در احادیث زمان که فقط به چند نمونه آن اشاره کرده ایم، آمده، قصد هشدار و تنبیه به مردم مومن و مسلمان دارد که در دام دشمن یهودی قرار نگیرید، در زمین آنها برج و بارو نسازید. به داده های از صافی گذشته و یهودیزه شده رسانه ها همچون وحی منزل ننگرید، زانوی غم بغل نکنید، منفعل نشوید، بلکه آگاهانه و مدبرانه در فراگیر ساختن نور الهی مجاهدت کنید. در این کارزار از کراهت کافران و روی در هم کشیدن آنان ملول نشوید.
ادامه دارد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
همه قصه گوساله پرستی می خواهد به شما خواننده فهیم و آینده نگر بگوید:گوساله پرست نشوید
و نگذارید کودکانتان، فرزندانتان، همسرانتان، و همه آنانی را که دوست دارید، گوساله پرست شوند.
روایتی را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه امام امیرالمومنین علی علیه السلام می آورد که بسیار تکان دهنده است. می گوید:
و فی الصحیحین أیضا عن زینب بنت جحش قالت استیقظ رسول الله ص یوما من نومه محمرا وجهه و هو یقول لا إله إلا الله ویل للعرب من شر قد اقترب فقلت یا رسول الله أ نهلک و فینا الصالحون فقال نعم إذا کثر الخبث. (شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید؛ ج9 ؛ ص287)
روزی رسول خدا(ص) از خواب بر می خیزند و در حالی که صورت مبارکشان از شدت ناراحتی سرخ شده است. می فرمایند: لا اله الا الله. وای بر عرب از شری که بسیار نزدیک شده است. پاسخ مثبت رسول خدا(ص) به سوال زینب بنت جحش که می پرسد: ای رسول خدا آیا ما هلاک می شویم در حالی که صالحان در جامعه حضور دارند؟ با توضیحی که جای تامل و تعمق دارد همراه است. بله ما هلاک می شویم زمانی که خبث، پلیدی و پلشتی فراگیر شود.
سامری گری سیاسی
نگذارید سامری گری سیاسی علاوه بر تحمیل پادشاهان و امراء، در جابجایی مفاهیم در حوزه مدیریت جامعه همچنان به یکه تازی خود ادامه دهد. آیا نمی بینید دیکتاتوری جای مردم سالاری نشسته و ستمگری جای عدالت را گرفته است.؟
انسان می گویند اما یهود اراده می کنند. فریاد حقوق انسان سر می دهند اما منافع یهود را محترم می شمارند.؟
درست صحبت کردن با مردم، وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا.83 بقره - پیمانی است که بنی اسرائیل همچنان از عمل به آن طفره می رود.
احبار یهود و رهبان نصاری طعم پادشاهی و مزه ربوبیت را از دیر زمان تا به امروز و تا آینده نامعلوم همچنان زیر زبان خود دارند.
قرآن عزیز سرسپردگی، پذیرش بی چون و چرای قوانین و اطاعت کور کورانه و فاقد شعور از جانب یهودی ها و نصرانی ها را محکوم و آنان را با لفظ اتخاذ رب توبیخ نموده است.
اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ. 31 توبه - حبرها و راهبان خویش را به جاى اللَّه به خدایى گرفتند.
اتخاذ رب و به خدایی گرفتن به این معنا نیست که آنان را خالق زمین و آسمان دانستند، جانبخش انسانها و سائر موجودات زنده قلمداد کردند، حتی به این معنا هم نیست که برای آنان نماز گزاردند و یا روزه گرفتند.
اتخاذ رب همانگونه که در بیان امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهما السلام آمده: وَ لَکِنَّهُمْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً وَ حَرَّمُوا عَلَیْهِمْ حَلَالًا فَاتَّبَعُوهُمْ. امر حرامی را برایشان حلال و امر حلالی را برایشان حرام کردند، یهودی ها و نصرانی ها هم پذیرفتند و تبعیت کردند.
نتیجه این تبعیت در فرمایش امام باقر و امام صادق(ع) عبادت نرم است، فَعَبَدُوهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَشْعُرُونَ. (بحارالأنوار (ط - بیروت) ؛ج9 ؛ص97 و 98 ) بدون اینکه متوجه شوند، عابد درگاه علمایشان شدند.
شعور از شعر بر وزن نثر به معنای موی است. عوام یهودی و عوام نصرانی در عبادت نرم از باریک بینی، موشکافی و دقت کافی برخوردار نیستند، آنان گرفتار کچلی در عبادت شده اند.
و با عرض شرمندگی باید بپذیریم که این کچلی در عبادت همچون بیماری ای مسری به مسلمانان نیز سرایت کرده است. امروزه احبار یهود و رهبان نصاری احکام فرامرزی و قوانین بین المللی شان را از طریق سازمان ها و مجامع باصطلاح جهانی به همه مردم تحمیل می کنند. گستردگی تحمیل قوانین از فائو، سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد، از یونیسف، صندوق کودکان ملل متحد، از بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، از سازمان بین المللی کار، و از سازمان بهداشت جهانی گرفته تا به شورت ورزشی و یا کراواتی که داور مسابقه کشتی باید به خود آویزان کند کشیده شده است.
سامری گری اقتصادی
نگذارید سامری گری اقتصادی نهاد های تجاری، بازرگانی و خانوادگی تان را همچون گرگ به مرض حرص، آزمند سازد.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا: به شما خواننده فهیم تنبه می دهد. إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ[34 توبه].
بدانید: تعداد کثیری از علمای یهود و نصاری و راهبان دیر نشین و باصطلاح تارک دنیا هم اکنون که شما مشغول خواندن این عبارات هستید، آنها مشغول خوردن و چپاول اموال و دارایی های مردم به ناحق و به ناروا هستند.
می فرماید: تعداد کثیری اینچنین اند، نمی فرماید: تعداد قلیلی اینگونه نیستند. حکمت آن روشن است، فریب آن تعداد قلیل را نخورید، آن تعداد قلیل توجه تان را از آن تعداد کثیر منحرف نسازد. تماس و ارتباط با آن تعداد قلیل شما را در دام آن تعداد کثیر قرار ندهد.
ونیز بدانید که امروزه احبار و رهبان در حوزه سامری گری اقتصادی و خوردن اموال مردم به ناحق از شکل ابتدایی و فردی آن خارج شده اند، و در شکل بانک ها، تراست ها، کارتل ها، موسسات مالی و اعتباری، بویژه بانک جهانی و صندوق های وابسته به آن و نیز در شکل و شمائل کارخانجات و کمپانی های عظیم تولید جنگ، تولید و فروش جنگ افزار،کارخانجات تولید بیماری، رشد و گسترش بیماری و نیز ساخت و فروش دارو و تجهیزات پزشکی و از این قبیل چیز ها خودنمایی می کنند.
دیگر فروش سند بهشت و بخشش گناهان و دریافت هدایا و رشوه خواری در قضا و داوری و مصادره اموال مردم به ناروا شکم های گنده و برآمده از حرام و گاو صندوق ها و حساب های جاری و پس انداز آنان را سیر و پر نمی سازد.
احبار و رهبان در شکل و شمائل قدیم خیلی که تلاش می کردند می توانستند به اموال عوام از طائفه خود تعدی و تجاوز کنند. حوزه فعالیتشان علاوه بر محدودیت جغرافیایی محدودیت موضوعی داشت.
بر خلاف احبار و رهبان امروزی که هیچ محدودیتی را برسمیت نمی شناسند.
از سیگاری که در سینما های سومالی و یونان دود می شود تا فیلمی که در هالیوود ساخته و به نمایش در می آید.
از آدامسی که سر الکس فرگوسن می جود تا سقزی که دخترکی در روستای دور افتاده چاد و شیلی در دهان دارد.
از شلواری که در بازار کهنه فروشان بمبئی بفروش می رسد تا اتوموبیل های گرانقیمت و شیکی که از رهگذران در تهران دلربایی می کند،
همه جا می توان تعدی و تجاوز علمای یهودی و نصرانی را به تماشا نشست.
براستی چه راهی آسان تر ، بی هزینه تر و در عین حال پر منفعت تر برای احبار و رهبان در عصر جدید از دست گذاری بر صفت حرص منحرف، تحریک زیاده خواهی، ترویج تجمل گرایی و تبلیغ مصرف گرایی بی حد و حصر کالا ها و خدمات آنان وجود دارد؟
آنان با مدیریت و با به انحراف بردن حرص ابتدایی یا حرص به خیر که جبلی انسان و از فروع حب ذات بشمار می رود و با کوبیدن بر طبل حرص بشری و حرص منحرف، نشانه آشکاری که خدای حکیم برای شناسایی آنان به رسول مکرمش(ص) فرموده است که: وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَیاة. 96 بقره - آنان را از مردم دیگر، به زندگى این جهانى حریص تر خواهى یافت. را به همه جوامع مسلمان نشین سرایت داده اند.
و ما با کمال تاسف امروز بعد از گذشت چند قرن از نزول آخرین نسخه الهی برای نجات جوامع بشری از تجاوزات و تعدیات احبار و رهبان همچنان با مردمی مواجه ایم که:
إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً.20 معارج -کم صبرند، ناشکیبایی می کنند. و با کمترین سختی، و کمترین ناملایمات صدای جزع و فزع شان را در محافل اقتصادی و مجالس سیاسی و نیز در جشنواره های باصطلاح هنری دشمن یهودی به تماشا می گذارند.
وَإِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعا.21 معارج - ودر همان حال بخل می ورزند و از انفاق مال، دارایی و مکنتی که خدای مهربان روزی شان کرده است نسبت به خانواده، جامعه و مردم محروم خودداری می کنند.
ادامه دارد...
بسم الله الرحمن الرحیم
امام سجاد علیه السلام و حدیث مردم شناسی.
زُرَارَةَ بْنِ أَوْفَى قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع:
زراره می گوید بر امام علی بن الحسین، امام سجاد(ع) وارد شدم.
فَقَالَ یَا زُرَارَةُ:
امام(ع) فرمود: ای زراره.
النَّاسُ فِی زَمَانِنَا عَلَى سِتِ طَبَقَاتٍ.
مردم در زمان ما بر شش دسته اند.
أَسَدٍ وَ ذِئْبٍ وَ ثَعْلَبٍ وَ کَلْبٍ وَ خِنْزِیرٍ وَ شَاةٍ.
جمعی شیرند و جمعی گرگ، جمعی روباه اند و جمعی سگ، طائفه ای خوکند و جماعتی گوسفند.
دسته اول از مردم: شیر.
فَأَمَّا الْأَسَدُ فَمُلُوکُ الدُّنْیَا یُحِبُّ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ أَنْ یَغْلِبَ وَ لَا یُغْلَبَ.
شیرها در فرمایش امام علیه السلام پادشاهان و شهریاران اند، اینان از شکست گریزانند و دوست دارند در نبرد قدرت پیروز میدان باشند.
شما گمان میکنید پادشاهان زمان امام سجاد(ع) چقدر عده و عده داشتند و چه اندازه درندگی داشتند که امام(ع) آنان را شیر می خواند؟
قطعا تصدیق میکنید که شیرهای امروز و احتمالا فردا قویتر از شیرهای زمان امام(ع) هستند و خواهند بود. و ما با وجود اینکه بیان امام علیه السلام را شامل پادشاهان بی تاج و تخت و بی نام و نشان نیز میدانیم، ولی به جهت رعایت اختصار و پرهیز از پرگویی متعرض این گروه از مردم که در هر کوی و برزنی و در هر خانه و خانواده ای با کمی تفاوت قابل شناسایی اند، نمیشویم .
دسته دوم ازمردم: گرگ.
دسته دوم که امام آنان را گرگ مینامد بازرگانان بد زبانی اند که به وقت فروش اجناس خود به طریقی که مشتری را مجذوب سازد، سخن میگویند و به وقت خرید آنچنان در مذمت کالای مورد معامله داد سخن میدهند که فروشنده بی اختیار متاعش را به ثمن بخس در اختیار خریدار قرار میدهد.
وَ أَمَّا الذِّئْبُ فَتُجَّارُکُمْ یَذُمُّونَ إِذَا اشْتَرَوْا وَ یَمْدَحُونَ إِذَا بَاعُوا.
به اطراف خود بنگرید، سری به بازار شهر بزنید، مدتی با تجار، حتی آنانی که در تجارت محصولات و مصنوعات فکری و فرهنگی اشتغال دارند، نشست و برخاست کنید، به طرز سخن گفتن و نامه نگاری های آنان دقیق شوید، تصدیق خواهید کرد که گرگهای امروزی به خاطر برخورداری از مدرسه و دانشگاه و تعلیمات سخیف و مستمری که فنآوری جدید در اختیار آنان میگذارد، بسیار گرگ تر و درنده تر از گرگ های زمان امام (ع) هستند.
دسته سوم از مردم: روباه.
دسته سوم موجوداتی هستند که با تور دین شکار میکنند. شکم خود و زن و فرزندانشان را با دین هایشان سیر میکنند. مبلغ دینی اند، مروج احکامند، آیات و روایات میخوانند. نوحه گری و مداحی میکنند. در کنفرانس های دینی داد سخن میدهند و در موسسات تحقیقاتی مقالات و کتاب هایشان را ارائه میکنند. البته تا اینجا بد که نیست جای بسی افتخار و مباهات است که آدمی تار و پود نان حلالی را که بر سفره قرار میدهد با یاد خدا و رسول خدا و ائمه ی سعادت و سر بلندی مهیا کرده باشد، اما حرف امام(ع) این است که اینان نفاق دارند. نان دین میخورند و به آنچه میگویند باور و اعتقاد قلبی ندارند.
وَ أَمَّا الثَّعْلَبُ فَهَؤُلَاءِ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ بِأَدْیَانِهِمْ وَ لَایَکُونُ فِی قُلُوبِهِمْ مَا یَصِفُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ.
روباه ها همانانی اند که بواسطه ی دین خود میخورند و به آنچه میگویند در دل اعتقادی ندارند.
دسته چهارم از مردم: سگ.
طائفه چهارمی که امام آنان را سگ خطاب میکند، زبان دریده هایی هستند که با انواع و اقسام رساننده ها پارسشان را به گوش دیگران میرسانند و بدینگونه استخوان کرامت و احترام را به دندان میکشند.
اینان، جمعی مردم کوچه و بازارند و جمعی دارندگان رادیوها و تلویزیون ها، سایت ها و شبکه های گسترده خبری که نهیب صدایشان همه توجه ها و نگاه ها را به سوی آنان میکشاند.
وَ أَمَّا الْکَلْبُ یَهِرُّ عَلَى النَّاسِ بِلِسَانِهِ وَ یُکْرِمُهُ النَّاسُ مِنْ شَرِّ لِسَانِهِ.
وسگ ها در بیان امام سجاد علیه السلام آنانی اند که با زبان خود بر مردم پارس میکنند و مردم به خاطر شری که در زبان آنان است به آنان احترام میگذارند.
و شما خواننده ارجمند تصدیق میکنید که سگهای مدرن امروزی که به همه اقسام و آداب سخن اشراف دارند، قوم ها و قبیله ها را بخوبی میشناسند و برای پارسشان علاوه بر اینکه خود را به دانش روز مجهز نموده، پول و سرمایه فراوانی را خرج میکنند بهیچوجه با سگهای ابتدایی اما گستاخ زمان امام علیه السلام قابل مقایسه و تطبیق نیستند .
دستهپنجمازمردم: خوک.
و اما خوک ها و خوکچه ها، پدران و فرزندان همان هایی اند که داگلاس کاپلاند از آنان به عنوان نسل ایکس نام میبرد که در آمریکا و اروپا جولان میدهند و در این سوی آب خنزیرسانان را با تن های برهنه شان به بزم شبانه و روزانه شان میکشانند، دسته پنجمی هستند که امام سجاد علیه السلام متعرض آن میشود.
وَ أَمَّا الْخِنْزِیرُ فَهَؤُلَاءِ الْمُخَنَّثُونَ وَ أَشْبَاهُهُمْ لَایُدْعَوْنَ إِلَى فَاحِشَةٍ إِلَّا أَجَابُوا.
خوک ها مردمی نامردند که هیچ دعوت فحشائی را بدون پاسخ نمیگذارند.
دستهششمازمردم: گوسفند.
و در این میان جماعتی یافت میشود که متفاوت از همه اقسام گفته شده ، زندگی سخت و جانکاهی را تحمل میکنند. آنان به جرم دلدادگی به خدا و رسول خدا و تسلیم در مقابل آیات الهی و به خاطرغربت و تنهایی حق، قلة نفرات و به جهت حصری که بر آنان تحمیل شده است، عاجزانه مرهمی جز خود خوری و دارویی جز شکستن استخوانهای خود نمییابند. امام علیه السلام این گروه ششم را گوسفند میداند.
وَ أَمَّا الشَّاةُ فَالْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ تُجَزُّ شُعُورُهُمْ وَ یُؤْکَلُ لُحُومُهُمْ وَ یُکْسَرُ عَظْمُهُمْ.
گوسفندها مومنانی اند که موهایشان را می چینند و گوشت هایشان را میخورند و استخوان هایشان را می شکنند.
امام علیه السلام در پایان این عبارات و در آخر این مفاهیم که جای کار بسیار دارد، پرسشی را مطرح می کنند که بعد از گذشت چند صد سال همچنان منتظر پاسخ شما خوانندگان ارجمند است. میپرسند:
فَکَیْفَ تَصْنَعُ الشَّاةُ بَیْنَ أَسَدٍ وَ ذِئْبٍ وَ ثَعْلَبٍ وَ کَلْبٍ وَ خِنْزِیرٍ؟
و از یک گوسفند که در محاصره شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک قرار گرفته، چه کاری برمیآید؟
(الخصال؛ج1؛ص338و339. میزان الحکمة جلد 13 صفحه 6528 حدیث 20866)
قطعا از گوسفندی که در محاصره این همه حیوان درنده و خونریز قرار گرفته، کاری بر نمی آید.
همانگونه که از دوازده هزار نفری که در برابرشان ششصد یا هفتصد هزار نفر گوساله پرست قرار داشتند، کاری ساخته نبود.
ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا.
چنین نبود که با داشتن توانایى خلف وعده کنیم به عبارت دیگر نمى توانستیم جلوى خلاف را بگیریم.
وقتی کلیت جامعه از شاه تا گدا، از فقیر تا غنی، از زن تا مرد و از جوان تا پیر حیوان شد، منش حیوانی پیشه کرد، در چنین جامعه ای فارغ از موارد استثناء، مومن، گرچه مومن است، اما حیوان است. تنها فرقی که دارد مثل سگ و خوک نجس العین نیست. مثل شیر و گرگ و روباه خونریز و درنده نیست. گوسفند است، که در عروسی و عزا سر از تنش جدا می کنند.[فافهم]
ادامه دارد
بسم الله الرحمن الرحیم
[ مدتی است صفحه آرمانشهر به آدرس armanha.tk برایم قابل دسترسی نمی باشد و از حال و روز دوست و برادر عزیزم آقای حامد فتاحی خبری ندارم ]
8. چگونگی بازتاب توبیخ موسی(ع)
طعم تند عبارات موسی(ع)، انداختن الواح، خشم آگاهانه، برخورد فیزیکی وکشیدن موی سر و ریش هارون(ع) به قصد ضرب و شتم او:
الف) عکس العمل قوم گوساله پرست
پیش از این دانستیم که گوساله پرستان یهودی متوجه اشتباه و گستاخی خود شده اند لذا اظهار ندامت و پشیمانی کردند. اما موسی(ع) از قومش می خواهد که به نحو خاصی توبه کنند.
وَإِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْل فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُم فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُم[54 بقره].
و آن هنگام را که موسى به قوم خود گفت: اى قوم من، شما بدان سبب که گوساله را پرستیدید بر خود ستم روا داشتید اینک به درگاه آفریدگارتان توبه کنید و یکدیگر را بکشید.
گوساله پرستی، ورود در شرک و ارتداد آشکار از حق است. از همین رو صرف ندامت برای توبه آن ششصد هزار یهودی مرتد کفایت نمیکند آنها باید به کشتن یکدیگر راضی و به آن تن بدهند.
در الدرالمنثور در ذیل همین آیه ازعلی ابن ابیطالب علیه السلام آمده است که فرمود:
بنى اسرائیل از موسى (ع) پرسیدند: ما توبتنا؟ توبه ما چیست؟
فرمود: یقتل بعضکم بعضا. بجان هم بیفتید، و یکدگر را بکشید.
فأخذوا السکاکین فجعل الرجل یقتل أخاه و أباه و ابنه والله لایبالى من قتل حتى قتل منهم سبعون ألفا.
پس بنى اسرائیل کاردها برداشته، برادر برادر خود را، و پدر فرزند خود را بکشت، و باکى نکرد از اینکه چه کسى در جلو کاردش مىآید، تا هفتاد هزار نفر کشته شد. ( الدرالمنثورج 1 ص 69)
آنچه از سوال بنی اسرائیل که پرسید: ما توبتنا؟ توبه ما چیست؟ فهمیده میشود این است که:
بنی اسرائیل میداند توبه از گناه ارتداد صرف ندامت نیست، ذهن نادم و پشیمان او میگوید اندازه گناه گوساله پرستی خیلی بیشتر از حد و اندازه گناهان ابتدایی مانند، قتل و غارت و غیبت و تهمت و شرابخواری و امثال آن که از دسته گناهان افعال و مجازات آن در صورت عدم توبه آتش سرد و جهنم گوارا است، میباشد.
لذا با شنیدن مجازات یکدیگر کشی اعتراض نمیکند، غر نمی زند و از موسی(ع) علت حکم را نمیپرسد. تنها پرسش بنی اسرائیل این است که چگونه خود را بکشیم؟ و موسی(ع) میفرماید: صبح همگى با کارد یا آهن در بیت المقدس حاضر شوید، همینکه من بمنبر بنى اسرائیل بالا رفتم، روى خود را بپوشانید، که کسى کسى را نشناسد، آنگاه بجان هم بیفتید، و یکدگر را بکشید. ( ترجمه تفسیر المیزان ذیل آیه 54 بقره)
دوستان جوان ما بدانند که ارتداد بعد از تبیین از دلهره آورترین اقسام کفر است. تبیین، حق را بر شما روشن میسازد و از هر جهت حجت را بر آدمی تمام میکند.
ارتداد برگشت آگاهانه از انتخاب آگاهانه است. اگر قید آگاهانه از انتخاب و ارتداد برداشته شد، برگشتی وجود ندارد که ارتدادی وجود داشته باشد. منتهی شیطان وسوسه میکند و تو گمان میکنی که آگاهی در انتخاب باید به تفصیل باشد. گمان میکنی که باید سالها مطالعه کنی، به عمق معارف راه یابی، ازسائر مذاهب و مکاتب سر درآوری، در حالی که آگاهی به نحو اجمال نزد عقلاء برای انتخاب کفایت میکند.
آگاه باش که: إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِم مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى، کسانى که بعد از آشکار شدن راه هدایت مرتد شدند و باز گشتند. الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُم وَ أَمْلى لَهُم. شیطان برایشان آرایشگری کرد و آرزویشان را دراز ساخت[محمد 25].
ارتداد بعد از تبیین یعنی علم وآگاهی وجود دارد، حق روشن و شناخته شده است، با این وجود پسرفت، اعراض و بازگشت صورت میگیرد، حق میدهید که چنین انحرافی مذموم و محکوم باشد.
بنی اسرائیل حق را تشخیص میداد? موسی(ع) را میشناخت، میفهمید نجات از دست قبطیان بدون رهبری موسی(ع) امکانپذیر نبود، معجزه شکافت دریا را به چشم سر دیده بود، از من وسلوی ای که خدای قادر متعال در بیابان برایشان از آسمان میفرستاد، خورده بود، گرچه شیطان به خاطر منافع و مقاصد خاصی? آنها را در جهت دیگری در تنگنا قرار میداد، و اجازه نمی داد که خدای موسی را خدای خود بداند، با این وجود انصاف نبود نمک ناشناسی کند و به جای اطاعت و پرستش خدای زنده و حکیم موسی(ع) در مقابل خدای مرده و گوساله بی جان سامری سرتسلیم فرود آورد.
اکنون که خدای متعال منت نهاده و ما را از پدر و مادری مسلمان برخوردار نموده است و یا افتخار داده که با وجود پدر و مادری غیر مسلمان با دین آخرین فرستاده اش حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم آشنا شده و شهادتین را بر زبان جاری ساخته ایم، اگر به هر دلیلی در کمین تسویل شیطان قرار گرفته و یا در دام آرزو های بزرگ افتاده ایم. و یکی از ضروریات دین و یا یکی از ضروریات مذهب را انکار کردیم. بر امام زمان خروج، و بر ولی فقیه و حاکم عادل تعرض کردیم. نسبت به ائمه هدایت علیهم السلام جسارت و یا نسبت به علمای صالح بد دهنی کردیم. در موضع گیری های سیاسی فرهنگی گاهی همچون خوارج حرف حق به زبان آوردیم اما خود می دانیم که اراده باطل داشتیم.
پیش از اینکه ادبار و ارتداد ما علنی، و بر حاکم شرع ثابت شود، توبه ای حقیقی همانگونه که در بیان امیر مومنان(ع) و در حکمت49 نهج البلاغه آمده مبنی بر:
1 - پشیمانی جدّی ازهمه اعمال بدِ گذشته.
2 - تصمیم جدّی برای خودداری ازهمه گناهان.
3 - بازگرداندن همه حقوق و بدهی های مادی و معنوی به مردم و بریء الذّمه شدن.
4 - جبران و تدارک هرعمل وعبادت واجب و از دست رفته.
5 - آبکردن تمام گوشتهایی که از راه حرام، دربدن روییده.
6 - تحمل رنج و چشیدن لذّت عبادت و بندگی خدا، به همان حدّی که گناه، لذت بخش بوده است.
داشته باشیم.
در هر صورت آگاهی بر ارتداد فطری ما را صاحب بدنی نجس خواهد ساخت، سلب مالکیت صورت می گیرد و اموال متعلق به ورثه خواهد بود، جدایی از همسر بدون طلاق محقق و همسر بعد از گذراندن عده وفات می تواند شوهر کند. اگر قبل ازثبوت ارتداد نزد حاکم توبه کنیم، اعدام منتفی وپس ازثبوت اعدام قطعی خواهد بود. در صورت توبه بدن ما از نجاست خارج می شود. می توانیم و نیز باید با عقد جدید با همسر مان ازدواج کنیم. با رضایت ورثه می توانیم مالک اموال مان شویم. اما اگر آرایشگری رسانه ای شیطان و آمال و آرزو های واهی نومسلمانی را به ارتداد ملی مبتلا ساخت، مجدد احکام کافر بر او بار خواهد شد.
ب) پاسخ هارون(ع) به توبیخ موسی(ع)
هارون(ع) با زبانی نرم و ادبیاتی آرام ابتداء عواطف موسی(ع) را هدف گرفت، و گفت: ای پسر مادرم. آنگاه از ستمی که به او روا شد، پرده برداشت که این قوم با ترور شخصیتی مرا در ضعف قرار دادند، مدیریت مرا به رسمیت نشناختند و اعتنایی به توصیه ها و پند و اندرز من نکردند و چیزی نمانده بود که مرا به قتل برسانند: قالَ ابْنَ أُمَّ إنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی - و در پایان از برادرش که از او به سن و سال کوچکتر است و به رتبه و مقام بزرگتر میخواهد که او را شماتت و دشمنکام نسازد: فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ- و نیز او را در ردیف گوساله پرستان قرار ندهد: وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین[150 اعراف].
پیش از این گفتیم که یکی از کارکرد های قرآن عزیز تنقیح داده های حاخامی است. تنقیح، اصلاح و زدودن حشو و زوائد است. کتاب حاخامی خروج ساخت گوساله را به هارون نبی(ع) نسبت می دهد.
شماره های 22 و 23 و 24 سفر خروج می گوید آنگاه موسی به هارون گفت: این قوم به تو چه بدی کرده بودند که ایشان را به چنین گناه بزرگی آلوده ساختی؟ هارون گفت: بر من خشم مگیر. تو خود این قوم را خوب می شناسی که چقدر فاسقند. آنها به من گفتند: خدایی برای ما بساز تا ما را هدایت کند، چون نمی دانیم چه بر سر موسی که ما را از مصر بیرون آورد، آمده است. من هم گفتم که گوشواره های طلای خود را پیش من بیاورند. گوشواره های طلا را در آتش ریختم و این گوساله از آن ساخته شد.
و اکنون خدای حکیم با نقل کلام هارون(ع) که مرا در شمار ستمکاران گوساله پرست قرار نده، دامن جانشین موسی(ع) را منقح از این نقیصه حاخامی نموده است.
یک بار دیگر کلمات هارون(ع) را به هنگام خشم مسئولانه موسی(ع) بخوانیم.
نگفت: من هم پیغمبرم تو هم پیغمبر این چه کاری است که می کنی؟ از حوزه ادب و نزاکت خارج نشد، مقابله به مثل نکرد، بلکه گفت: ای پسر مادرم. نگفت: این طریق نهی از منکر در شان توی موسی(ع) نیست، آرام باش و در آرامش تصمیم بگیر، نگفت: یک لیوان آب سرد بنوش، چند قدمی راه برو تا عصبانیتت فروکش کند. نگفت: این شیوه رفتاری که موی سر و صورتم را بگیری و در منظر و مرآی گوساله پرستان و به قصد کتک زدن مرا به سوی خود بکشانی با عصمت انبیاء(ع) در تضاد است.
هارون(ع) تبعیت از پیغمبر اولوالعزم را بخوبی می شناسد و در سخت ترین لحظات با بیان اینکه مورد ستم قرار گرفته و چیزی نمانده بود که جانش را از دست دهد ضمن دفاع از خود، الگویی عملی از خود به یادگار می گذارد.
ج)واکنش بنی اسرائیل به خلف وعده
واضح است همه ششصد و هفتصد هزار نفری که از ستم فرعون رهیده و اکنون در بیابان در انتظار مراجعت موسی(ع) از کوه طور بسر می برند، فریب سامری را نخورده اند. تفاسیر به تبعیت از روایات حدود دوازده هزار نفر را از این جمع کثیر جدا می کند که گوساله پرست نشده اند. اینان اطمینان دارند که خدای متعال وعده نیکویش که عبارت باشد از نزول تورات را محقق خواهد ساخت، و نیز مفارقت سی روزه موسی(ع) که ده روز بر آن افزوده شده با وجود جانشین و خلیفه او جناب هارون نبی(ع) قابل تحمل است. با این حال موسی(ع) در توبیخش استثناء قائل نمی شود، همه را جانشینانی سوء و ناشکیبا می خواند، و در استفهام انکاری همه را سرزنش می کند که آیا پروردگارتان به شما وعده نیکو نداده بود؟ آیا درنگ من به درازا کشید؟ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی؟ یا خواستید که خشم پروردگارتان به شما فرود آید که وعده مرا خلاف کردید؟ خلف وعده که در انتهای آیه آمده نیز به همه قوم نسبت داده شده است.
تنبیه: آیه شریفه «فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی» دلالت دارد صریحا بر آنکه «موعدى» از جانب حضرت موسى با قوم بود، و دو احتمال دارد: یکى آنکه قوم با موسى وعده کرده بودند که با تو ملحق خواهیم شد در میقات و مخالفت نموده متقاعد شدند دیگر آنکه قوم وعده کرده بودند با موسى که تا مراجعت کنى، ما بر دین وشریعت و تعلیم احکام و عمل به آن قائم باشیم و بر حسب فرمان تو پیروى هارون نمائیم، لکن آنها عهد و پیمان شکستند، دین موسى را ترک نموده به گوساله پرستى مشغول شدند. این است که موسى علیه السلام از طور مراجعت نمود فرمود: آنچه با من وعده کردید مخالفت آن نمودید. (تفسیر اثنا عشری ج8، ص311.)
از میان موارد توبیخی گفته شده، بنی اسرائیل فقط به خلف وعده، فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی. واکنش نشان داد. قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا. گفتند: ما با اختیار خود تو را مخالفت و وعدهات را خلف نکردیم. آشکار است که گوساله پرستان و کسانی که در تور سامری گرفتار شده اند، نمی توانند از عدم اختیار سخنی به میان آورند. فتنه با عدم اختیار سازگاری ندارد. آنچه در فتنه باعث سقوط گوساله پرستان یهودی شد، نه سلب اختیار که سوء اختیار آنان بود. این واکنش می تواند از جانب آن دوازده هزار نفری باشد که کثرت گوساله پرستان آنان را نیز همچون هارون(ع) به ضعف و زبونی در مبارزه و مخالفت با اضلال سامری کشانده است. إنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی. و ترس از قتل و غارت، قدرت و تمکن نهی از منکر را از آنان سلب نموده است.
قصه ها در قرآن عزیز قطعا برای سرگرمی و یا برای بیان واقعه ای که صرفا در گذشته رخ داده و امروز دیگر از حیز انتفاع خارج شده، نیست. قصه های قرآن حکیم نه تنها فاقد نشانه هایی از احادیث افترایی است بلکه: لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْباب. 111 یوسف - می خواهد صاحبان اندیشه را از ظاهر عبور دهد به باطن برساند، از سطح به عمق بکشاند و پرده از واقعیت های ناآشکار بردارد تا حقیقت هایی که مستقیما در قلمرو شعور و ادراک ما قرار ندارند را بر لوح دل و جان ما آشکار سازد و این مهم نه با نقالی که با تدبر و تامل در آیات و بهره گیری از فرمایشات ائمه سعادت و رستگاری سلام الله علیهم اجمعین میسر است. برای اینکه پاسخ آنانی که گوساله پرستی نکردند اما توبیخ موسی(ع) شامل حالشان شده است، قابل لمس باشد تقاضا می کنم با دقتی مضاعف حدیث مردم شناسی امام سجاد علیه السلام را که در ادامه خواهد آمد، مطالعه کنید.
ادامه دارد
بسم الله الرحمن الرحیم
6. موسی(ع) و خشم مسئولانه
و اکنون موسی(ع) می داند که قومش در مدتی که او در میقات بسر برده گرفتار فتنه و آزمایشی سخت شده است و نیز می داند که سامری با استفاده از سادگی قوم و گرایشات حس طلبانه به اشباع خواسته های آنان پرداخته، با کنار زدن هارون(ع) و معبود قرار دادن گوساله رسما و علنا همه دستاورد های موسی(ع) را به سخره گرفته است.
قطعا با این اطلاع و آگاهی غمی جانکاه در روح و روان موسی(ع) پدید آمده است. با اینکه این اطلاع از خبری است که خدای متعال به او داده است، فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِی.85 طه - وخبرى که خدای متعال بدهد، بقول علامه طباطبایی رحمة الله علیه حتى از حس هم صادق تراست، چون حس ممکن است خطا تشخیص دهد و لیکن خداى تعالى جز به حق چیزى نمىفرماید. با این حال موسی(ع) خشم نگرفت و عصبانی نشد.
خشم و اندوه زمانی نمایان شد که موسی(ع) در میان گوساله پرستان، شاهد تباهی قوم و بت پرستی آنان است. وَلَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفا. 150 اعراف -
زمانی موسی(ع) به توبیخ و سرزنش قومش پرداخت وآنان را مردمانی عجول، ناشکیبا و جانشینانی بد معرفی کرد، که در میان قوم حاضر است. قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی أَعَجِلْتُمْ أَمْرَرَبِّکُم. 150 اعراف-
زمانی الواح را که در بر دارنده آیات الهی است بر زمین انداخت، که مردم او را می بینند. و نیز در منظر و مرآی مردم موی سر و صورت هارون(ع) را به دست گرفت و او را به سمت خود کشید.وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْه. 150 اعراف -
خشم موسی(ع) بر خلاف خشم انفعالی که ریشه در خصومت، کینه توزی، تنفر، حسد و ضعف نفس دارد، برآمده از آگاهی، شناخت، لمس، حضور، مشاهده، احساس و نشات گرفته از ایمان و غیرت دینی، و نشان دهنده میزان تعهد و شجاعت او است. اینچنین خشمی که از ویژگی های انبیاء و اولیاء الهی است، گرچه نزد عقلاء ممدوح و پسندیده است اما از آنجاییکه خشم است امکان اشتباه و ترک اولی در آن وجود دارد، مانند انداختن الواح و کشیدن موی سر و صورت هارون(ع).
و البته موسی(ع) می داند که جبران آن طلب استغفار و معذرت خواهی است.قالَ رَبِّ اغْفِرْلِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِین. 151 اعراف -
و جای بسی شگفتی است که ما با اندیشمندانی در جوامع مسلمان مواجه ایم، که افتخار مطالعه و تحقیق بیش از سی سال را با خود یدک می کشند و در این مدت محض رضای خدا یکبار هم عصبانی نشده اند، هدفی جز میقات در کوه طور و نیز اقامت در مدرسه و دانشگاه، و مقصدی جز اخذ الواح و مدرک و عنوانی پر طمطراق برای خود قائل نیستند، نجات و رهایی مردم از گوساله پرستی نوین در قاموس اینان جایگاهی ندارد. در قرآنی که اینان می خوانند گویا آیه بازگشت موسی(ع) از میقات: وَلَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ - وجود ندارد. و برای اینکه مرتکب ترک اولایی نشوند حاضرند ترک واجب کنند. از افکندن الواح به معنای عام آن که شامل مقام، موقعیت، دارایی، آبرو و ... ابا دارند، از درگیر شدن، سرزنش کردن و توبیخ نمودن گوساله پرستان امتناع می ورزند. آیا اینان نمی دانند که الواح در دست موسی(ع) برای نجات مردم است و آیا وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ - نمی خواهد بفرماید الواح بدون مردم به چه کار می آید؟ آیا اینان مصداق های آشکاری از علمای بلا عمل، که تاثیر سخن و نفوذ کلام از آنان سلب شده، نمی باشند؟ ان العالم اذا لم یعمل بعلمه زلت موعظته فی القلوب کما یزل المطر عن الصفا. (الکافی ج1، ص45 ) قطعا شاهد ناماندگاری و لغزش دانه های باران بر کوه بوده اید، و حتما به زیر دست و پا افتادن پند های عالمان بلا عمل را در مردم تماشا کرده اید، همچنان که باران بر کوه نمی ماند، موعظه عالم بلا عمل در قلب ها جای نخواهد گرفت.
7. توبه پاداش خشم موسی(ع)
سخن درشت و عکس العمل غیر انفعالی، متعهدانه و پویا از جانب موسی(ع) سرانجام اثر مثبت خود را نشان می دهد.
گرچه موسی(ع) گناه گوساله پرستان را نه بخاطر اینکه خدای متعال وعده نیکو به آنان نداده بود، أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَنا؟ 86 طه -
و نه بخاطر طولانی شدن مفارقت و جدایی خود از آنان، أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْد؟ 86 طه -
بلکه بخاطر عدم عقل و شعور در گوساله پرستان بنی اسرائیلی می داند که بدون اراده خدای قادر متعال، خواستار فرود خشم خدا بر خود شده اند.أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُم. 86 طه -
با این حال خشم شدید، اندوه فراوان، توبیخ و تشر موسی(ع) گوساله پرستان را بخود آورد و اظهار ندامت و پشیمانی کردند.عن ابن عباس فیقوله وَ لَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ قال ندموا. ( الدر المنثور فی تفسیر الماثور ج3، ص127)
بنی اسرائیل زمانی که به این درک و فهم رسید که گوساله صدا دار خدای حقیقی و خدای موسی(ع) نیست بلکه جسدی بی روح است که از تجمع زر و زیور و بدور از چشم آنان پا به عرصه وجود گذاشته است، متوجه ضلالت و گمراهی خود نیز شده است.
اکنون اینگونه است که گویا به کنه خطاء و بزرگی اشتباه اش علاوه بر اینکه پی برده آن را به چشم می بیند. وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا. 149 اعراف -
و از همین رو فریاد توبه و استغاثه می آورد: قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْلَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِین. 149 اعراف- که اگر رحمت خدا شامل حال ما نشود و ما را نیامرزد هرآینه از زیانکاران خواهیم بود.
سلوک موسی(ع) در برخورد با گوساله پرستان فریاد می زند که اگر گناهی در قد و قواره گناه گوساله پرستان یهودی باشد مواعظ اخلاقی و مطالب عرفانی گره گشاه نخواهد بود.
به تایید قرآن پاک اظهار ندامت و فریاد توبه و استغاثه حاصل موعظه و پند و اندرز نیست. وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِه وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمن فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی[90 طه].
می دانید و توجه دارید که گوساله پرستان به حال خود رها نشده بودند، هارون(ع) بعنوان نبی و جانشین موسی(ع) پیش از مراجعت موسی(ع) آنها را از فتنه آگاه ساخته بود، متذکر رحمت فراگیر خدای مهربان شده بود، و نیز آنان را به تبعیت و اطاعت از خود فرا خوانده بود. همانگونه که آیه 90 و 91 سوره طه بیان می کند. هارون پیش از این به آنها گفته بود: اى قوم، شما را به این گوساله آزمودهاند. پروردگار شما خداى رحمان است. از پى من بیایید و فرمانبردار من باشید.
از ویژگی های فتنه علاوه بر زائل کردن عقل و شعور، از کار انداختن قوه شنوایی است، گوش فتنه زده از پذیرش مواعظ امتناع می ورزد، لذا نسبت به دستورات ارائه شده گستاخی نشان می دهد، اطاعت گریز می شود و فرمانبری را اگرچه حق باشد برسمیت نمی شناسد.
از دیگر ویژگی های فتنه لجاجت و پافشاری بر باطل است.
گوساله پرستان نه تنها موعظه و درخواست حق هارون(ع) را نپذیرفتند، بلکه بر امر باطل و غیر عقلانی پرستش گوساله ای که به یقین می دانند علاوه بر اینکه پاسخگو نیست. مالک نفع و ضرری هم نیست که حالا بخواهد ضرری را از اینان دفع و یا نفعی را به سویشان جلب کند. این لجاجت تا آنجاست که با گستاخی به هارون(ع) می گویند: هرگز دست از عبادت گوساله بر نخواهند داشت. لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ. 91 طه -
لن که بر سر نَبْرَحَ به معنای مفارقت آمده است. از دلهره آور ترین کلمات به هنگام وقوع فتنه است. از آنجایی که لَنْ نفی ابد می کند، استمرار گوساله پرستی را نعره می زند.
آنچه از پند و اندرز هارون(ع) نصیب بنی اسرائیلی که مقیم، معتکف، ملازم و مجاور گوساله است، گردید، شکی است که سمت و سویش بجای اینکه به طرف خدای موسی(ع) باشد، به طرف گوساله است. نمی گویند: دست از اعتکاف و پرستش گوساله بر می داریم تا موسی(ع) بیاید و نظرش را راجع به گوساله بگوید. می گویند: ما به هیچوجه سخن سامری که گفت: این خدای شما و خدای موسی است، را رد نمی کنیم، همچنان بر گوساله پرستی اصرار داریم. حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسى.91 طه- تا اینکه موسی(ع) از کوه طور و میقات خدای متعال مراجعت کند و ببینیم که موسی(ع) همچون ما گوساله می پرستد یا نه؟
موسی(ع) مراجعت می کند، فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفا. و قومش را بنابرآنچه که سفر خروج درباب 32 توصیف میکند: فاسد، منحرف، فراموش کار، سرکش، آلوده به گناه، افسار گسیخته و بی آبرو می بیند که در برابر گوساله طلایی می رقصیدند و شادی می کردند.
اما قوم همانگونه که قرآن حکیم آورده است، موسی(ع) را خشمگین، عصبانی و پر اندوه می بیند. انداختن الواح و تشر موسی(ع) بر سر قوم و بر سر هارون(ع) و نیز آنچه باب 32 سفر خروج متعرض آن شده است، موسی(ع) به طائفه لاوی گفت: خداوند، خدای بنی اسرائیل می فرماید: شمشیر به کمر ببندید و از اینسوی اردوگاه تا آنسویش بروید و برادر و دوست و همسایه خود را بکشید. لاوی ها اطاعت کردند و در آن روز در حدود سه هزار نفر از قوم اسرائیل کشته شدند.
یکی از کارکرد های قرآن عزیز تنقیح داده های حاخامی است. گرچه نویسندگان باب 32 سفر خروج از توبه و انابه قوم اسرائیل سخنی به میان نیاورده است، بلکه بجای گوساله پرستان، موسی(ع) را به حضور خداوند می فرستد و موسی(ع) چنین دعا می کند: آه ای خداوند، این قوم مرتکب گناه بزرگی شده، برای خود بتی از طلا ساختند. تمنا می کنم گناه آنها را ببخش و گرنه اسم مرا از دفترت محو کن. و این در حالی است که قرآن پاک به توبه و ندامت گوساله پرستان بعد از مراجعت و برخورد تند موسی(ع) با آنان صراحت دارد.
ادامه دارد
بسم الله الرحمن الرحیم
4. عدم تفکر و ریشه توبیخ
خدای متعال از همه آحاد بشر از اولین تا آخرین توقع تفکر، تعقل و اندیشه دارد. توبیخ و سرزنش قرآن عزیز نسبت به آنانی که گوساله مصنوع دست سامری، که گرفتار جسمیت و محدود به زمان و مکان است را به عنوان خدای خود و خدای موسی به خدایی پذیرفته اند، بخاطر عدم تفکر است.
أَلَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لایُکَلِّمُهُمْ وَلایَهْدِیهِمْ سَبِیلا. 148 اعراف - پرستش خدایی که لال است و قدرت هدایت بندگانش را ندارد، چیزی بیشتر از عدم تفکر و تعقل است.
استضعاف هارون(ع)، زندگی در محیط بت پرستان، تحمل فشار و رنج طاقت فرسا، قتل پسران و بهره جویی از زنان، دلهره کوچ جمعی، عبور معجزه آسا از دریا، و اکنون رهایی از فشار فرعون، بحران هویت طلبی، فقدان برنامه کامل و شامل، عدم حضور و تاخیر ده روزه موسی(ع)، به تنگ آمدن و ناشکیبایی بنی اسرائیل بهمراه مدیریت فکری و فرهنگی سامری هیچکدام مانع از توبیخ آحاد گوساله پرستان نمی شود. آیا نمى بینند که آن گوساله با آنها سخن نمىگوید و ایشان را به هیچ راهى هدایت نمىکند؟
تکلم و هدایت از بدیهی ترین صفاتی است که هر خدایی باید داشته باشد و از آنجاییکه بنی اسرائیل این بدیهی ترین و روشن ترین صفات را نادیده گرفتند، اتَّخَذُوهُ وَ کانُوا ظالِمِین. 148 اعراف- آنرا به خدایى گرفتند و بر خود ستم کردند.
اولین و مهم ترین مجازات کسانی که در دائره ستمگران نام خود را به ثبت رسانده اند، سلب مقام امامت و مدیریت جامعه جهانی است.
و ستمگران یهودی از دیر زمان تا امروز و تا آینده نامعلوم برای اینکه بتوانند مدیریت و پادشاهی جامعه جهانی را برای خود حفظ کنند، جدی تر از سامری زمان موسی(ع) آیه 96 سوره طه- فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی. را به اجراء در آورده اند.
اصلی در مهندسی فکری و فرهنگی سامری دیروز و سامری های امروزی وجود دارد که می گوید برای رسیدن به مقصود و کنترل جمع و مدیریت جامعه باورهای غیر مستند مردم را جامه عمل بپوشان، گاهی همانند و همرنگ آنان شو. از زبان، ادبیات، دین، ایمان، اعتقاد و شعائر مذهبی آنان بردار و در کالبد گوساله های رنگارنگ، متنوع و پیچیده که توانایی وسوسه هر قوم و قبیله ای و هر نوع سلیقه ای را دارد، بریز، و با حربه تسویل و تزیین برده گیری در میان توده مردم بویژه نخبگان و جوانان را سهل و آسان بساز.
علاوه بر این ستمگران یهودی به همراه یهودی زده گان از سائر اقوام با به خدمت گرفتن رسانه های نوپدید گوساله هایی که هم تکلم دارند و هم هدایتگرند را به نقطه نقطه شهر و دیار ما روانه کرده اند، از ویژگی های این گوساله ها علاوه بر قدرت اقناع نخبگان، با دست گذاردن بر عصب حساس ذهن آدمیان، یا توان تفکر صحیح را از کار انداخته و یا سمت و سوی قوه تفکر را یهودیزه کرده اند.
و ما به توصیه قرآن حکیم که فرمود: فَاقْصُصِ الْقَصَص لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون. 176 اعراف - قصه رابگوى، شاید به اندیشه فرو روند. متعرض قصه گوساله پرستی قوم موسی(ع) شدیم. امید داریم که خداوند توانا نوشته ما را سبب بیداری قوه تفکر و اندیشه در آنانی که باید بیش از دیگران بیاندیشند، و نیز باعث یافتن جهت صحیح در آنانی که سمت و سوی تفکرشان در خدمت اهداف یهودیت جهانی است، شود.
5. فتنه الهی و ضلالت سامری
فتنه از سنت های الهی است، امر نو و جدیدی نیست، پیش از زمان ما بوده بعد از زمان ما هم خواهد بود. از ویژگی های سنت الهی تغییر ناپذیری آن است. بعلاوه فتنه از شئون انسان است بر خلاف حیوان. برای حیوان صعود و سقوط محلی از اعراب ندارد بر خلاف انسان که هر لحظه در سقوط و صعود است. وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْر إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا. 1،2،3 عصر -
طلا چگونه گداخته می شود، همانگونه مردم گداخته می شوند. درجه خلوص طلا بسته به درجه گداخت آن است. مردم هم به همین طریق به خلوص می رسند. یُفْتَنُونَ کَمَا یُفْتَنُ الذَّهَبُ ثُمَّ قَالَ یُخْلَصُونَ کَمَا یُخْلَصُ الذَّهَب. (مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول؛ ج4؛ ص185)
اگر کسی توهم دارد که لفظ ایمان آوردم، برای ایمان آوردن کفایت می کند، توبیخ خدای حکیم را بخواند: أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون. 2 عنکبوت- آیا مردم پنداشتهاند که چون بگویند: ایمان آوردیم، رها شوند و دیگر آزمایش نشوند؟
زمانی که موسی(ع) با شتاب و عجله، و بخاطر تحصیل رضای حق، وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى - جلوتر از قومش به میقات رفت، اینگونه می نماید که او هیچ نگرانی از قومش ندارد. تصور اینکه قوم تازه رهیده او بجای خدای یکتا سر بر آستان گوساله بساید، هیچ جایگاهی در ذهن و اندیشه موسی(ع) ندارد.
و اینکه در پاسخ خدای متعال می گوید: هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِی. مطمئن است که قومش پا جای پای او می گذارند. اینجاست که خدای متعال خطاب به موسی(ع) می فرماید: فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ. 85 طه- که ما بعد از آمدنت به میقات قومت را آزمودیم.
خداوند فتنه را به خود نسبت می دهد. وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِی.85 طه- اما قومت درست رفتار نکرد، انتخاب خوبی نداشت، سامری آنان را گمراه ساخت. خداوند ضلالت و گمراهی گوساله پرستان را به سامری نسبت می دهد. ما آزمودیم اما سامری آنان را به ضلالت کشاند.
فتنه اختبار است قدرت اختیار را به چالش می کشد اما اضلال گمراهی است، یکی از نتیجه هایی است که از فتنه بدست می آید. ضلالت و نیز هدایت هر دو زائیده انتخاب مردم در فتنه است. تمام تلاش انبیاء از آدم(ع) تا خاتم(ص) بر هدایت تعلق گرفته است. بر خلاف سامری که همه هنر و تلاشش را در خدمت گمراهی مردم قرار داده است. این مردمند که انتخاب می کنند اما سامری با فریب، تزیین، خدعه، دروغ و تحریف زمینه گمراهی و انتخاب نادرست را برای مردم فراهم آورده است. لذا می فرماید: ما آزمودیم. و سامری آنان را گمراه ساخت.
بنابراین از فتنه گریزی نیست، نمی توان زمانی را تصور کرد که خالی از فتنه باشد و این مسئولیت علمای صالح و اولیای فکری و فرهنگی را در همه جوامع و در همه اعصار صد چندان می کند.
بفرموده رسول خدا(ص):
اتتکم الفتن کقطع اللیل المظلم. پس از من فتنه ها چون پاره های شب تاریک به شما روی می آورد.
قالوا: یا رسول الله، فبم النجاة؟ پرسیدند: راه نجات در آن روز چیست؟
قال: علیکم بالقرآن. فرمود: قرآن را در آن روز رها نکنید.
فانه من جعله امامه قاده الی الجنة. زیرا کسی که آن را پیش روی خود قرار دهد، به بهشت رهبریش می کند.
و من جعله خلفه قاده الی النار. و کسی که آن را پشت سر خویش اندازد، به دوزخش می کشاند.
و هو اوضح دلیل الی خیر سبیل. و قرآن روشن ترین نشانه به بهترین راه است.
من قال به صدق. و کسی که طبق قرآن و معیار آن سخن گوید، راست گفته.
و من حکم به عدل. و کسی که به آن داوری کند، به راه عدالت رفته،
و من اخذ به اجر. و کسی که به آن بیآویزد، پاداش می بیند.
و من عمل به وفق. و کسی که به آن عمل نماید، توفیق می یابد. (ارشاد القلوب الی الصواب ج 1 ص 8 و ارشاد القلوب - ترجمه سلگی، ج1، ص: 37)
ادامه دارد