کوفی و قساوت دل[2]
مورد دیگر:
قالَ الرّاوی: وَرَکبَ أصْحابُ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُمُ اللَهُ-
راوی می گوید: اصحاب عمر بن سعد بر مرکب های خود سوار شدند. و آماده جنگ شدند.
فَبَعَثَ الْحُسَینُ علیه السلام بُرَیرَ بْنَ خُضَیرٍ، فَوَعَظَهُمْ -
حضرت، بریر بن خضیر را برای موعظه لشکر فرستاد. بریر آنان را موعظه کرد.
آن نکته دلهره آور اینجاست.
فَلَمْ یسْتَمِعوا - لشگریان عمر سعد اصلا گوش ندادند.
وَذَکرَهُمْ - بریر آنان را متذکر ساخت، یادآوری و متنبه کرد.
فَلَمْ ینْتَفِعوا - آنان سودی نبردند.
در عبارت دیگری دارد:
فقال له نفر منهم: فردی از سپاه عمر سعد خطاب به بریر صدا می زند.
یا هذا ما ندری ما تقول؟ نمی گوید: یا بریر. می گوید: یا هذا. یعنی ما تورا نمی شناسیم، ماندری مانقول؟ ما نمی دانیم تو چه می گویی؟
چه شد که موعظه بر جان آنان اثر نکرد؟ چه شد که آنان این کلمات و این عبارات که می گوید:
یا ویلکم أ دعوتم أهل بیت نبیّکم و زعمتم أنکم تقتلون أنفسکم دونهم، حتى إذا أتوکم أسلمتموهم إلى ابن زیاد، و حلّأتموهم عن ماء الفرات؟ بئس ما خلّفتم نبیّکم فی ذریّته، ما لکم لا سقاکم اللّه یوم القیامة، فبئس القوم أنتم - را نمی فهمیدند؟
آیا واقعا نمی فهمیدند یا خود را به نافهمی و تغافل و تجاهل می زدند؟
ادامه دارد ...