بسم الله الرحمن الرحیم
سگ، قلاده و کهان یهود.
برگردیم به بحث از موجوداتی که مومن نیستند، خدعه گرند، باریک بینی ندارند، مریض و گرفتار مرض خود پسندی اند، در زمین فساد می کنند، اگر چه سفاهت دارند و سفیه اند اما خودشان به این حقیقت آگاهی ندارند. و اکنون:
وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ. اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (سوره بقره آیات 15و14)
قلاده گردن بندی است که برای کنترل، مدیریت و هدایت به گردن حیوانات بویژه سگ می بندند. سگ ها برخلاف گرگ ها حیواناتی اند که قابلیت زندگی با بشر و در کنار بشر را دارند. این حیوان توانایی ابراز احساسات و سپاسگزاری از کسانی که به او نان و غذا می دهند و یا محبت می کنند را نیز دارد. پذیرش قلاده وهمناک ترین، دلهره آور ترین و در عین حال غم انگیز ترین واقعه در زندگی سگ بشمار می رود. پذیرش قلاده نقطه شروع کرنش و استمرار بندگی و سرسپردگی در مقابل بشر است. و نیز آغاز فراموشی: لا تکن عبد غیرک، فان الله جعلک حرا - است. اگر سگ ها به معنا و مفهوم قلاده اشراف می داشتند، هرگز تن به آن نمی دادند ولی افسوس نمی دانند. وَ لکِنْ لا یَعْلَمُون.
در السنه و در بیان شفاهی داستان آمده است که روزی دو سگ، یکی سگی که صاحب دارد و ناگزیر قلاده و دیگری سگی فاقد قلاده که معروف است به سگ ولگرد با یکدیگر مشغول صحبت شدند. اولی گفت که در خانه ای زندگی می کنم که چنین و چنان است. اتاق خواب دارم، غذای مخصوص دارم، هفته ای دو مرتبه پرستار خانه مرا به حمام می برد، تنم را می شوید، سرم را شانه می زند، عطر و ادکلن مخصوص دارم، سر وقت دکتر دام پزشک مرا معاینه و احیانا مداوا می کند، سالی یکبار به مسافرت خارج کشور می روم، بچه های ارباب مرا در آغوش می گیرند، برایم شعر می خوانند، صفحه فیس بوک ام را آپ دیت می کنند و گاهی با اتومبیل های آخرین سیستم شان برای اینکه دچار افسردگی نشوم مرا با خودشان به بیرون از خانه می برند، از همه لحظات زندگی ام با دوربین های گران قیمتشان عکس برداری و فیلم برداری می کنند، خلاصه هر چه بگویم کم است. و من در مقابل این همه باصطلاح نعمت هر وقت صاحبم بخواهد برایش دم می جنبانم و عوعو می کنم. سگ دوم در حالی که از تعجب دهانش وا مانده بود، به لکنت افتاد، نمی دانست قصه تلخ زندگی اش را از کجا و چگونه شروع کند، گفت: جای خواب ندارم، از سرما و گرما به زیر پل پناه می برم، از گرسنگی سنگ به شکم می بندم، این روز ها دیگر استخوان هم پیدا نمی شود، برای سد جوع به محل دپوی زباله ها می روم و هر آت و آشغالی را می خورم، گاهی گرفتار بچه های کوچه و خیابان می شوم که با سنگ به جانم می افتند، کسی هم به فکر زخم تنم نیست، حمام و دکتر و پرستار و عطر و ادکلن حتی به خواب من هم نمی آید، فیس بوک و اینترنت را نمی شناسم، خلاصه زندگی سخت و جانکاهی دارم. و من در مقابل این همه ناملایمات، این همه رنج و درد یک نعمت دارم، هر وقت دلم بخواهد برای خودم عوعو می کنم.
سگ، قلاده و کهنه های نوپدید.
اکنون در پایان این داستان کوتاه تصمیم داریم به مصیبت بارترین و رنج آور ترین نشانه زندگی موجوداتی که تا اینجای بحث خدای متعال اسم خاصی برای آنان معین نکرده است، اشاره کنیم. نشانه پنجم سرسپردگی اینان در برابر روسای یهود است.
و چون به مؤمنان مىرسند، مىگویند: ایمان آوردهایم. و چون با شیطان هاى خویش خلوت مىکنند، مىگویند: ما با شما هستیم، ما استهزایشان مىکنیم. خداست که آنها را استهزا مىکند و آنها را به خودشان وا می گذارد تا هم چنان در طغیان خویش سرگردان بمانند.(سوره بقره آیات 15و14)
از پیآمد های همنشینی با یهود و یهود زادگان تنفر از مومنان و بغض و کینه نسبت به دلسپردگان به رسول خدا(ص) و ائمه سعادت و رستگاری(ع) است. و اینان با شیطان هایشان خلوت و همنشینی می کنند. شیطان ها، در روایت امام محمد باقر(ع) کهنه و حاخام های یهودند. و روی عن أبی جعفر علیه السلام: أنهم کهانهم. و ابن عباس می گوید: و هم خمسة نفر من الیهود. و آن کهنه پنج نفر از سران یهودند. ابن عباس اسم و محل زندگی آنان را نیز می گوید: کعب بن الأشرف بالمدینة، و أبو بردة فی بنی أسلم، و عبد الدار فی جهینة، و عوف بن عامر فی بنی أسد، و عبد اللّه بن السوداء بالشام.
درست است که از کعب ابن اشرف، ابو برده، عبد الدار، عوف ابن عامر و عبدالله ابن سوداء دیگر خبری نیست. حتی استخوانهایشان هم پوسیده است. اما شیطنت یهود و تعالیم کهنه و حاخام های یهودی در شکل و شمائل امروزی و با توجه به رشد صنعت ارتباطات و رسانه های نو پدید بصورت گسترده ای همچنان علاوه بر مجامع و محافل علمی، آموزشی، تحقیقی، در بانک ها و بازار ها، در مدرسه ها و دانشکده ها، در خانه ها و سینما ها، در کتاب ها و سایت های اینترنتی، در پیک نیک ها، تور ها و مسافرت های دور و نزدیک، در کوچه ها و پس کوچه ها، در تحلیل های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، در سالن های کنفرانس و در استادیوم های ورزشی، در روزنامه ها، مجلات و هزاران مورد دیگر بدون چشم مسلح قابل رویت و قابل رصد است.
موجوداتی که خداوند با عبارت: و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الآخر و ما هم بمومنین. در صدد رسوا سازی و شناسایی آنان به خوانندگان و شنوندگان آیاتش در عصر رسول خدا(ص) برآمده است، خلوتشان با کهنه و روسای یهود به صورت ابتدایی صورت می گرفت. قلاده گذاری هم محتاج هیچگونه آداب و ترتیبی نبود، اینان می آمدند و در حضور شیاطینشان، یهودی بودن و یهودی ماندنشان را با عبارت - إِنَّا مَعَکُمْ - فریاد می زدند. معنای إِنَّا مَعَکُمْ همانگونه که فضل ابن حسن طبرسی می فرماید: این است که ما بر آیین یهود ثابت مانده ایم. اما امروز که چند صد سال از عصر رسول خدا(ص) فاصله گرفته ایم. هم کهنه و روسای یهود و هم آن موجوداتی که - و ما هم بمومنین - شامل حالشان است، از حالت ابتدایی در آمده اند و نیز خلوت کردن و همنشینی شان دیگر شکل ابتدایی ندارد.
از همین رو قلاده گذاری بسیار متفاوت تر و متنوع تر صورت می گیرد. دیگر هیچ نیازی به گفتن - إِنَّا مَعَکُمْ - وجود ندارد. کافی است نگاهی به خلقیاتمان، نگاهی به طرز گفتار، کردار و رفتارمان بیاندازیم. لباسمان، خوراکمان، طریقه کسب و کارمان، نوع تفکر و روش برخوردمان با دیگران، اینکه چه کتابی میخوانیم، چه فیلمی می بینیم، با کدام کارگردان و ستاره سینما انس و الفت داریم، اینکه به کدام مجلس و محفل پا می گذاریم، دوستانمان از کدام قبیله فکری و از کدام منش فلسفی اند، اینکه از کدام سایت و کدام شبکه ماهواره ای کسب خبر می کنیم، در کدام کافی شاپ و همراه با کدام آهنگ احیانا چای می نوشیم، عکس چه کسی را بر پیراهنمان و یا بر دیوار اتاقمان نصب کرده ایم، اینکه به هنگام هیجان هورایمان را به چه کسی تقدیم می کنیم، اینکه آرایش سر و صورتمان چگونه است، حتی کفشی که به پا می کنیم و کلاهی که به سر می گذاریم همه و همه می تواند مظهری از إِنَّا مَعَکُمْ باشد. و یهودیتمان را فریاد بزند. بپذیریم که در میدان مینی که بمراتب خطرناکتر از میدان مین جبهه جنگ است قرار داریم، نوع ازدواجمان، اینکه با چه کسی ازدواج می کنیم، چرا ازدواج می کنیم، چه اسمی بر فرزندانمان می گذاریم، در تربیت آنان چه ملاک ها و معیار هایی را مد نظر قرار می دهیم، چه لقمه ای را و از کجا بر سر سفره می آوریم، رفتارمان با فقراء چگونه است، یتیم نوازیمان تا به کجاست، نوع سلوکمان با علمای ربانی و اندازه احتراممان به پدر و مادر و صد ها و هزاران مورد دیگر می تواند مظهری از إِنَّا مَعَکُمْ باشد و یهودیتمان را فریاد بزند.
ادامه دارد ...