سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انجمن تفکر مبانی

بسم الله الرحمن الرحیم

یقظه نور است .

 بهر حال وقتی فریب یهودی کارگر افتاد و بیماری یهودیگری بر جان آدمی نشست ، هیچ دارویی به اندازه ی یقظه کمک کننده نیست . اگر یهودیگری تاریکی است ، دنیای سیاه و ظلمانی است در مقابل ، یقظه نور و روشنایی است ، الیقظة نور. اگر چشم داشته باشیم ، چشمهای سالم هم داشته باشیم ، ولی نوری نباشد ، دیدن امکان ندارد یا دیدن به سختی میسر است . اگر کسی محیط اطرافش را با بیداری و یقظه روشن نسازد ، هر چه دیگران سعی کنند و از او مراقبت نمایند ،‏ نمیتوانند آسیب پذیری را برای او به صفر برسانند . اگر مریض دارو مصرف نکند ، هر تعداد که بیمارستان بسازند ، چه سودی به حال او خواهد داشت ؟ اگر بیداری پشتوانه تفکر ما نباشد ، اگر یقظه حرکات و سکنات ما را ساپورت نکند ، تلاش و مجاهدت دیگران چه سودی به حال ما خواهد داشت ؟ من لم یستظهر بالیقظة لم ینتفع بالحفظة . اینهایی که با وجود فراوانی پلیس  سعی در رفتار انسانی ندارند و همچنان به شرارت اصرار میورزند ، و حفاظت و مراقبت پلیس ، از رفتارها و گفتارهای ناهنجار و ناپسند آنان کم نکرده ، به خاطر این است که از جانب یقظه پشتیبانی نمیشوند .

 یقظه استبصار است .

 تا زمانیکه در خوابید ، اشرافی بر محیط اطرافتان ندارید ، همینکه چشم باز میکنید ، میتوانید اطرافتان را ببینید . یقظه به مراتب بالاتر از دیدن چشم است ، یقظه شما را در جاده ی بصیرت قرار میدهد ، الیقظة استبصار.  شما با یقظه طالب بصیرت میشوید ، میخواهید نادیدنیها را ببینید . ناشنیدنیها را بشنوید ، اسرار را بفهمید ، میخواهید موجود دیگری بشوید ، یقظه شما را از پوستتان خارج میکند و به دنیایی فسیح تر و فراختر وارد میسازد . برای رسیدن به چنین جایگاهی باید متحمل زجر شد ، دنیای یقظه برای آدمهای کسل ، تنبل و بی عار ساخته نشده است ، خشت خشت خانه هایی که با یقظه ساخته میشود ، بوی رنج و درد و محنت با خود دارد . تازه وقتی وارد شهری شدید که خانه هایش با خشت و گل یقظه ای ساخته شده ، برای خودتان دردسر درست کردید ، وقتی دست گذاشتید روی دشمن ، دشمن نیز روی شما دست میگذارد .

 یقظة اندوه است .

 الیقظة کرب ، روایت نمیگوید یقظه اندوه میآورد ، میگوید :  یقظه ، اندوه است ، مصیبت است ، گرفتاری است . ماجرایی را از زمان اسارتم در زندان بعثی یهودی صدام حسین لعنة الله علیه ، برایتان تعریف کنم . در آسایشگاه کوچکی یکصد و پنجاه نفر اسیر نگهداری میشد ، هوا گرم بود ، ساعت  نداشتیم ، زمان را نمیدانستیم ، ولی بعد ازظهر بود ، خیلی از اسرا خوابیده بودند ، یک اسیر جوان که  اهل شهر بهار و کبودر آهنگ بود ،  از خواب بیدار شد ، من دیدم به حالتی که آدمی به ساعت نگاه میکند تا ببیند ، چه وقت از روز است ، دارد به دریچه ی کوچکی روی دیوار که داخل آن تهویه قرار داده بودند و پشت آن مقدار زیادی سیم خاردار ، نگاه میکند . این بنده ی خدا خواب دیده بود که در منزلشان است و حالا که از خواب بیدار شده میخواهد ببیند ساعت چند است ، یک دفعه متوجه میشود اینجا آسایشگاه است و او هم اسیر است ، با یک حال زاری ، انگار زانوهایش تحمل نداشت نشست روی زمین . این یک حقیقت است ، بیداری سخت است ، مصیبت و گرفتاری است . اما از نوع گرفتاریهایی است که در بیان حضرت امیر سلام الله علیه نعمت است . التقیظ فی الدین نعمة.

 

شهید یقظة .

 

جندب صحابی با وفا و راستگوی درست کرداری است که رسول خدا نام عبدالله را بر او مینهد . و ما او را بیشتر به کنیه اش جناب ابوذر میشناسیم . وقتی بر خلیفه ی سوم وارد شد ، عثمان او را جندب خواند و ابوذر در مقام پاسخ فرمود : انا جندب و سمانی رسول الله (صلی الله علیه و آله) عبدالله . ابوذر را شهید ربذه مینامند اما من میخواهم ، شما دوستان جوانم او را شهید یقظه بخوانید .

 بحارالانوار حکایتی  را در جلد 31 و در صفحه ی 174 و 175 آورده است . سعی فراوان من بر این است که از ترجمه ی تحت اللفظی در عین اینکه خارج نشوم ، راحت و باز ترجمه کنم .

 بعد از اینکه خلیفه ی سوم سیصد هزار درهم به حارث ابن حکم پسر ابی العاص و صد هزار درهم به زید پسر ثابت به ناروا میبخشد و به حساب مروان پسر حکم آنقدر واریز میکند که روایت از ذکر مبلغ آن خودداری میکند . ابوذر شروع میکند به سر دادن شعاری در مخالفت با این حیف و میل بیت المال . فریاد میزند : بشارت باد به کافران عذاب دردناک . جعل ابوذر یقول : بشر الکافرین بعذاب الیم . آنچه در فریاد جناب ابوذر تبلور داشت و در هر دوره و زمانی کارآیی خواهد داشت ، این مطلب است که بیت المال ملک خصوصی نیست ، و خلیفه حق ندارد هر طوری که خواست با آن رفتار کند .

 جناب ابوذر شخصیت دردمندانه اش را مدیون فهم درست اش از آیات الهی است . و بر همه ی آنهایی که علاقه مند شخصیت ابوذرند فرض است که خود را با قرآن و تعالیم رسول الله عجین کنند . ابوذر شعار میداد و تکرار میکرد که : بشر الکافرین بعذاب الیم . و آیه ای از کلام الله مجید را تلاوت میکرد که : و الذین یکنزون الذهب و الفضة و لاینفقونها فی سبیل الله فبشر هم بعذاب الیم ( توبه 34 ) . و به کسانیکه طلا و نقره را گنجینه میکنند و آن را در راه خدا هزینه نمیسازند به مجازات دردناکی بشارت ده .

دوستان جوانم دقت کنند که این قسمت از آیه بدنبال هشدار و بیدار باشی است که خداوند به مومنان میدهد ، مبنی بر اینکه بسیاری از علمای یهود و نصاری حرام خواری میکنند و بدنبال آن مانع تراشی میکنند و برای راه خدا مزاحمت درست میکنند . خداوند به مومنان توجه میدهد : یا ایها الذین آمنوا ان کثیرا من الاحبار و الرهبان لیاکلون اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله . ای کسانیکه ایمان آورده اید ( بدانید که ) بسیاری از احبار و رهبان اموال مردم را به باطل میخورند ، و از راه خدا جلوگیری میکنند .  

 مروان خبر به عثمان میبرد و پیآمد آن ابوذر احضار میشود ، عثمان با لحنی آمیخته با تهدید میگوید : از آنچه که به من رسیده است ، تو را با خبر سازم ؟ و ابوذر در مقابل ، در حالی که به آیندگان تعلیم مبارزه میدهد ، دست بر نقطه ضعف خلیفه و همه ی آنانی که ثروت و اندوخته ی بیت المال را به یغما میبرند ، میگذارد و میگوید : ء ینهانی عثمان عن قراءة کتاب الله و عیب من ترک امر الله . آیا عثمان مرا از خواندن آیات الهی باز میدارد ؟ از اینکه عیب آنانی که امر خدا را زیر پا گذاشته اند را بازگو کنم ، آزرده میگردد ؟

ادامه ی روایت بیانگر تعهد شگفت انگیز ابوذر است . میفرماید : فو الله ، به خدا قسم یاد میکنم . لان ارضی الله بسخط عثمان احب الی و خیر لی من ان ارضی عثمان بسخط الله . اگر خدا را با خشم عثمان راضی سازم ، نزد من محبوبتر و بهتر است از اینکه رضایت عثمان را با خشم خدا بدست آورم .

ابوذر رضایت پروردگار را دوست تر دارد ، گرچه خشم و غضب خلیفه را به همراه آورد . آن گوهری که در جان ابوذر است و او را بی محابا در مقابل حاکم قرار میدهد و همه ی رنج ها و درد ها را بجان میخرد ، رضایت است. برای ابوذر رضایت پروردگار بر همه ی رضایت ها ارجحیت دارد . و همین صفت باعث خشم خلیفه نسبت به ابوذر میشود .

 استحلال و توجیه یهودی .

 نکته ی مهمی که دوستان جوان من باید در دشمن شناسی آن را همیشه مد نظر داشته باشند این است که گناه نیاز به توجیه دارد . توجیه گر میخواهد . نیاز به سایت و روزنامه و مجله دارد . فیلم ساز و بازیگر میخواهد . تئوریسین و درس خوانده میطلبد . ابتدا باید استحلال صورت گیرد ، حرام ، حلال شود ، و یا قبح آن برداشته شود و به تعبیری از آن شرم زدایی صورت گیرد و در مواردی تن دادن به حرام باعث افتخار و غرور شود .

ادامه ی حدیث ما را به این نکته توجه میدهد . و قال عثمان یوما : ء یجوز للامام ان یاخذ من المال فاذا ایسر قضاه ؟ آیا بر امام جائز است که از بیت المال بردارد و به هنگام گشایش برگرداند ؟ و نکته ی مهمتر در این ماجرا حضور توجیه گری است که سر در توبره ی یهود دارد . عثمان سوالش را از کعب الاحبار ، یهودی بظاهر مسلمانی که حتی حاضر نیست نام یهودی اش را تغییر دهد ، میپرسد و از او کسب تکلیف میکند . فقال کعب الاحبار : لا باس بذلک . و او در پاسخ فتوی میدهد که ایرادی ندارد .

ادامه دارد ...

 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  جمعه 90/9/25ساعت  10:0 صبح  توسط علی خلیل اسماعیل 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    کوفی و قساوت دل[2]
    کوفی و قساوت دل[1]
    برجام با یهود و گوساله سامری(11)
    برجام با یهود و گوساله سامری(10)
    برجام با یهود و گوساله سامری(9)
    برجام با یهود و گوساله سامری(8)
    برجام با یهود و گوساله سامری(7)
    برجام با یهود و گوساله سامری(6)
    برجام با یهود و گوساله سامری(5)
    برجام با یهود و گوساله سامری(4)
    برجام با یهود و گوساله سامری(3)
    برجام با یهود و گوساله سامری(2)
    برجام با یهود و گوساله سامری(1)
    برجام با یهود و ابو موسی اشعری
    برجام با یهود و روانشناسی اهل نفاق
    [عناوین آرشیوشده]