بسم الله الرحمن الرحیم
در دفاع از مظلوم
ادامه ی 5 ) شهید یقظه را بشناسیم .
پیآمد دانایی و افشاء راز .
ابوذر دانایی و آگاهی را برای حمایت از دین لازم میداند . ما من حرکة الا و انت محتاج فیها الی معرفة َ. اما کافی نمیداند . این است که فریاد میزند . ای پسر یهودی ، ای یهودی زاده . ء تعلمنا دیننا ؟ تو میخواهی دین ما را به خود ما یاد بدهی ؟
دانایی و افشای راز بدون پیآمد نیست . و ابوذر بعد از این که دست روی دشمن یهودی میگذارد ، تبعید میشود . آنچه که باعث شهادت ابوذر به سال 33 هجری در ربذه شد ، صرف آگاهی نبود ، آگاهی خاموش باعث شهادت نمیشود ، آگاهی و دانایی ابوذر با فریاد اعتراض علیه دشمن یهودی همراه است .
آنچه در ابوذر تبلور دارد و او را متمایز از دیگران میسازد ، عدم میل او به بازگشت است . ابوذر تمایلی به احیاء سنن پیشینیان ندارد و گرفتار انقلاب معکوس که یک انقلاب و یک رجعت یهودی است ، و یهودیان در ماجرای گوساله پرستی بر آن مهر تایید زدند ، نمیشود . گرچه یهودیان تمایلشان به بت پرستی را پیش از عملی ساختن آن و بعد از اینکه خدای متعال آنان را از دریا عبور میدهد ، به گوش موسی علیه السلام رسانده بودند .
زمانی که پسر های جناب اسرائیل چشمشان به قومی افتاد که سرگرم پرستش بت هایشان هستند رو میکنند به موسی و میگویند : یا موسی اجعل لنا الها کما لهم الهة . ای موسی برای ما نیز خدایی بساز ، چنانکه ایشان خدایانی دارند . و اگرچه خداوند توبیخ موسی علیه السلام را نیز در قرآن عزیز میآورد . قال انکم قوم تجهلون ( اعراف 138 ) . گفت شما گروهی جهالت پیشه اید . آیات الهی میفهماند که توبیخ موسی علیه السلام دلهای سخت شده ی پسر های اسرائیل را تکان نداده است و آنان از فرصتی که موسی علیه السلام در میانشان نیست استفاده کرده و با زیور هایشان گوساله ای ساخته و با اینکه میدیدند آن گوساله و آن جسد گویا نیست و براهی هدایتشان نمیکند در مقابل آن زانو زده و با پرستش آن انقلاب معکوس را در عمل نشان دادند . و اتخذ قوم موسی من بعده من حلیهم عجلا جسدا له خوار الم یروا انه لا یکلمهم و لا یهدیهم سبیلا اتخذوه و کانوا ظالمین ( اعراف 148 ) . و قوم موسی پس از رفتن وی از زیور های خویش گوساله ای ، پیکری بساختند . مگر نمیدیدند که پیکر با آنها سخن نمیگوید ؟ و براهی هدایتشان نمیکند ؟ آن را خدا گرفتند و ستم کاران بودند .
ابوذر اولین شخصیتی است که نویسنده ی دانشمند کتاب حکمت نامه ی جوان او را بعنوان الگوی عینی که در فتنه ها نلغزید و از آزمونها سر بلند بیرون آمد ، به جوانان معرفی میکند . میفرماید : ابوذر ، از معدود کسانی است که در هنگامه ی دیگرسانی های پس از پیامیر صلی الله علیه و آله حریم حق را پاس داشت . و ما نیز پیش از این گفتیم که ابوذر شخصیت دردمندانه اش را مدیون فهم درستش از آیات الهی است . و بر این مشخصه ی ممتاز درک عمیق او از نگرانیهایی که رسول خدا در مواردی ابراز داشته اند را نیز بیافزایید . در الدر المنثور روایتی است که میفرماید : خرجنا مع رسول الله (ص) قبل حنین فمررنا بسدرة . پیش از نبرد حنین به همراه رسول خدا از شهر خارج شده به درخت سدری رسیدیم . فقلت : یا رسول الله ، اجعل لنا هذه ذات انواط ، کما کان للکفار ذات انواط ، و کان الکفار ینوطون سلاحهم بسدرة و یعکفون حولها . من گفتم : ای رسول خدا ، این درخت سدر را برای ما ذات انواط قرار بده ، همانطور که کفار ذات انواط دارند ، و این ذات انواط درخت سدری بود که کفار اسلحه هایشان را به آن میآویختند و گرد آن معتکف میشدند .
گمان میکنید عکس العمل رسول خدا چگونه بود ؟ پیش از اینکه حدستان را بگویید به ادبیات بکار گرفته شده در جمله ی اجعل لنا هذه ذات انواط کما کان للکفار ذات انواط ، دقت کنید . نوع چینش کلمات علاوه بر اینکه هماهنگ با آیه ی 138 سوره ی اعراف است ، همان معنا را نیز تداعی میکند .
فقال النبی (ص) : الله اکبر . رسول خدا فرمود : الله اکبر . تقاضا میکنم از ذهن تصویریتان کمک بگیرید . باید بتوانید بزرگی وحشت و تعجب رسول خدا را از بکار بردن کلمه ی الله اکبر لمس کنید . رسول خدا در ادامه میفرمایند : هذا کما قالت بنو اسرائیل لموسی : اجعل لنا الها کما لهم الهة . این همان سخنی است که بنی اسرائیل به موسی گفتند : برای ما خدایی بساز همانطور که آنان خدایانی دارند . رسول خدا در پایان با جمله ای انذاری شدت نگرانی اش را به گوش همه ی کسانی که خواننده و شنونده ی این عبارت هستند میرساند ، میفرماید : انکم ترکبون سنن الذین قبلکم . شما نیز سنت های گذشته را عملی میکنید .
و عجیب این است که امروزه علمایی که تحولات اجتماعی و دگرگونی های جامعه را مطالعه میکنند ، القاء میکنند که بازگشت به سنن پیشینیان یک پدیده ی طبیعی و ضروری است . و آدمها بعد از گذشت مدتی به سنت های پیشین باز میگردند . ابوذر به تبعیت از رسول خدا پا روی این فکر یهودی و این القای یهودی میگذارد و این گناهی است نابخشودنی و برای ابوذر نیز بی هزینه نبوده است .
تنهایی و بی یاوری او در ربذه یکی از آن پیآمدهاست .
عبدالله بن حواش کعبی میگوید : ابوذر را در ربذه دیدم ، نشسته در سایه ی سایبانی ، تنهای تنها . گفتم : هان ابوذر تنهایی ؟ گفت : هماره امر به معروف و نهی از منکر ، شعارم بود و حقگویی شیوه ام و این همه ، همراهی برایم باقی نگذاشت .