بسم الله الرحمن الرحیم
و الصلوة و السلام علی خاتم الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین سیدنا و مولانا ابی القاسم مصطفی محمد صلی الله علیه و آله و سلم
اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل الساعة ولیا و حافظا و قاعدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا
اصول کافی در کتاب فضل القرآن ، باب البیوت التی یقرا فیها القرآن حدیثی از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آورده است که قرار است در ارتباط با این حدیث به اندازه ی وسعمان با دوستان جوان و تحصیلکرده گفتگو و مباحثه کنیم .
وعن لیث بن ابی سلیم رفعه قال : قال النبی صلی الله علیه و آله : نوروا بیوتکم بتلاوة القرآن و لاتتخذوها قبورا کما فعلت الیهود و النصاری.
همه ی تلاش ما در این مباحث این است که هیچ خانه و خانواده ی تاریکی نداشته باشیم . یا حداقل از تشکیل آن ممانعت بعمل آوریم . و یا از رشد آن جلوگیری کنیم . اعتقاد ما این است که روشنگری میتواند بهترین یار و یاور مخصوصا برای خانواده هایی که تازه شکل گرفته اند و یا در حال شکل گیری است ، باشد . البته وعده نباشد ، تلاش میکنیم ، این گفته ها را در غالب جزوه ای یا کتابچه ای منتشر کنیم . تا دوستان و رفقای دیگر هم با چنین مباحثی آشنا شوند و امکان این را داشته باشند که ناگفته های این سری از مباحث را خودشان کامل کنند .
خدا را سپاس میگذاریم که به ما این توفیق را داد ، تا از آیات و روایات به طرز شایسته ای استفاده کنیم . خودتان متوجه ی نصرت و یاری خداوند در ارائه ی مباحث هستید . نوع سخن و شیوه ی طرح مطالب مواج است . چهره ی شما بیانگر رضایتمندی است . و این یعنی ، گوینده باید بیش از پیش شاکر و سپاسگزار خدای قادر متعال باشد . مغرور نشود ، فریب شیطان را نخورد ، بداند اگر لحظه ای لطف و عنایت پروردگار برداشته شود ، اگر عالم علم توحید هم باشد بقول امام خمینی سلام الله علیه همان علم توحید حجاب میشود و گوینده را به جهنم میبرد .
خدایا این گوینده ی ناچیز با صدای بلند اعتراف میکند که از جهنم میترسد و قدرت مقابله با هوی و هوس را هم ندارد . به لطف تو دل بسته است . متوسل به همه ی انبیاء و اولیاء و ائمه ی اطهار سلام الله علیهم اجمعین میشود ، تا این چند صباحی که از عمرش باقی است ، اولا نلغزد . و ثانیا وقتی که لغزید و از مسیر حق خارج شد و تابع شیطان گردید ، امکان توبه و انابه داشته باشد . خدایا حالت توسل را از ما نگیر . این ارواح مقدسه به معرفت و عرفان ما خیلی توجه نمیکنند ، گرچه معرفت ائمه علیهم السلام بسیار مهم است و سزاوار است که ما تا آنجاییکه میسر است ، عارف به حقشان باشیم .
روزی در اسارت ، دوستی یک پاکت شکر بدستم داد . در همان زمان سربازان دشمن وارد باصطلاح آسایشگاه ما شدند . و اعلان تفتیش کردند . همه جا را و همه چیز را بازرسی میکردند . تمام وسائلمان را روی زمین میریختند . بیشتر بدنبال تیغ ، چاقو و چیز های اینچنینی بودند ، اما اگر چیز های دیگری مثل قلم و خودکار هم پیدا میکردند ، دارنده ی آن را مورد ضرب و جرح قرار میدادند . از میان وسائل و لوازم دوستی خودکار پیدا کردند و یا نوشته ای که تازه بود ، بله ، نوشته ای که معلوم بود تازه نوشته شده است ، قابل انکار نبود . دوست من انکار کرد و آنها بجرم دروغگویی چندین مرتبه سوزن بر زبان او فرو کردند .
روزگار سختی بود ، البته برای ما افتخاری شد ، در رکاب مرجع بینظیر ، ان شاء الله تمرین کردیم تا در رکاب آخرین حجة حق ، امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف سربازی و پادویی کنیم .
در کنار در آسایشگاه روی دیوار جعبه ای نصب کرده بودند و حکم داروخانه را داشت ، پزشکیار که او هم اسیری بود ، وسائلش را در آنجا نگهداری میکرد . روی آن جعبه نوشته شده بود ، صیدلیه ، یعنی داروخانه .
نمیدانم چطور شد که آن یک بسته شکر را داخل صیدلیه قرار دادم . بعد رو کردم به رسول الله متوسل به آن سرور شدم ، دیدم آنگونه که باید و شاید رسول الله را نمیشناسم . رو کردم به علی بن ابیطالب ، دیدم ، خدایا او را هم نمیشناسم . رو کردم به فاطمه ی زهرا سلام الله علیها ، دیدم نسبت به این بانوی مجلله هم شناختی ندارم . همه ی امام ها را یکی یکی از جلوی چشمانم گذراندم ، دیدم ، خدایا مغز کوچک من تحمل این همه عظمت و شکوه را ندارد . من انگار هیچ شناختی ، هیچ معرفتی نسبت به این ذوات مقدسه ندارم .
انگار یکی به من گفت : یک عزیزی هست که تو او را میشناسی . به او متوسل شو . در کودکی بهمراه پدر و مادرم چندین مرتبه به زیارت امامزاده ای به نام امامزاده یوسف علیه السلام در یک روستای نزدیک شهر محل تولدم رفته بودم . خواستم متوسل به امامزاده یوسف شوم ، باز هم متوجه شدم ، این آقا را هم نمیشناسم . رو کردم بخدا و گفتم : خدایا من امامزاده یوسف را هم نمیشناسم . اما قبر این عزیز را زیارت کردم . در و دیوار حرم او را بوسیده ام . من به این امامزاده متوسل میشوم .
سربازان دشمن تقریبا همه جا و همه ی وسائلمان را بازدید کرده بودند ، تنها جای باقی مانده صیدلیه بود ، سربازان صیدلیه را ندیده از آسایشگاه خارج شدند . غرض توسل است ، آنها خیلی به معرفت ما کاری ندارند .
برگردیم به بحثمان ، میخواهیم از افول خانواده صحبت کنیم . و از مقاله ای که کربی اندرسون یهودی نوشته برایتان بگوییم . خود کربی اندرسون یک محقق یهودی است . و با نوشته اش نمیخواهد به مردم مسلمان خدمت کند . او تلاش میکند تا به ملت یهود هشدار دهد که اگر انسجام و پاکی خانواده را از دست بدهند ، افول آنها قطعی خواهد بود .
کربی اندرسون حدس پیشگوها را مبنی بر افول ملت یهود ، صحیح میداند و با صراحت میگوید : آینده ی تاریک و غم باری در انتظار ملت یهود است . اما این افول را به جهت معضلات سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی نمیداند . او معضلات اینچنینی را معلول انحطاط روحی و معنوی میشمارد .
در حقیقت معضلات آشکار ، معضلات رفتاری و معضلات کوچه و بازاری حکم شاخ و برگ را دارند ، ریشه در جای دیگر است . فهم این مطلب نباید خیلی سخت باشد . منتها ما بقول آقای اندرسون واقعا از تاریخ درس نمیگیریم .
در گذشته ها ملت هایی بودند که از هم پاشیدند . اقوامی بودند که امروزه هیچ آثاری از آنان نیست . چرا آنها از هم پاشیدند ؟ ریشه ی از هم پاشی اقوام در کجاست ؟
چه کسی قرار است به پرسش های فرزند ابوطالب پاسخ گوید ؟
این العمالقة و ابناء العمالقة ؟
عمالقه و فرزندانشان کجایند ؟
این الجبابرة و ابناء الجبابرة ؟
زورگو ها و بچه هایشان کجا هستند ؟
این اهل مدائن الرس الذین قتلوا النبیین و اطفئوا نور المرسلین ؟
مردم شهر های رس که پیامبران را کشتند ، و نور رسولان را خاموش ساختند ، الان کجا هستند ؟
این الذین عسکروا العساکر و مدنوا المدائن ؟
کجایند کسانی که سپاه از پس سپاه مهیا کردند و شهر های بسیاری بنا نمودند ؟
این الذین قالوا من اشد منا قوة و اکثر جمعا ؟
و چه شدند آنهایی که میگفتند : کیست که از ما نیرومند تر و جمعیتش بیشتر است ؟
میخواهم پاسخ این پرسش ها را از زبان کربی اندرسون بشنوید . میگوید : مهمترین فرضیه ی دانشمندانی که تمدنهای از هم فرو پاشیده را مورد مطالعه قرار داده اند این است که : ملت ها در اغلب موارد از درون دچار سقوط و نزول میشوند . این سقوط معلول افول ارزشهای اخلاقی و معنوی در خانواده هاست . و به همان میزانی که خانواده به سمت افول پیش میرود ، جامعه نیز دچار اضمحلال میشود .
ادامه دارد ....