بسم الله الرحمن الرحیم
در دفاع از مظلوم
آگاهی : انجمن تفکر مبانی تصمیم ندارد با صراحت به نقد پرداخت 100 میلیون تومان به نمایندگان بقول آقای رئیس فقیر بپردازد . همچنین تصمیم ندارد از خاتمی و یا حامیانش منبع و مبلغ مخارج دعوت از درماندگان سیاسی دنیا را بپرسد . انجمن تفکر مبانی ترجیح میدهد با نشر معارف ناب یاریگر خوانندگان ارجمند باشد .
5 ) شهید یقظة را بشناسیم .
جندب صحابی با وفا و راستگوی درست کرداری است که رسول خدا نام عبدالله را بر او مینهد . و ما او را بیشتر به کنیه اش جناب ابوذر میشناسیم . وقتی بر خلیفه ی سوم وارد شد ، عثمان او را جندب خواند و ابوذر در مقام پاسخ فرمود : انا جندب و سمانی رسول الله (صلی الله علیه و آله) عبدالله .
ابوذر را شهید ربذه مینامند اما من میخواهم ، شما دوستان جوانم او را شهید یقظه بخوانید .
بحارالانوار حکایتی را در جلد 31 و در صفحه ی 174 و 175 آورده است . سعی فراوان من بر این است که از ترجمه ی تحت اللفظی در عین اینکه خارج نشوم ، راحت و باز ترجمه کنم .
بعد از اینکه خلیفه ی سوم سیصد هزار درهم به حارث ابن حکم پسر ابی العاص و صد هزار درهم به زید پسر ثابت به ناروا میبخشد و به حساب مروان پسر حکم آنقدر واریز میکند که روایت از ذکر مبلغ آن خودداری میکند . ابوذر شروع میکند به سر دادن شعاری در مخالفت با این حیف و میل بیت المال . فریاد میزند : بشارت باد به کافران عذاب دردناک . جعل ابوذر یقول : بشر الکافرین بعذاب الیم . آنچه در فریاد جناب ابوذر تبلور داشت و در هر دوره و زمانی کارآیی خواهد داشت ، این مطلب است که بیت المال ملک خصوصی نیست ، و خلیفه حق ندارد هر طوری که خواست با آن رفتار کند .
جناب ابوذر شخصیت دردمندانه اش را مدیون فهم درست اش از آیات الهی است . و بر همه ی آنهایی که علاقه مند شخصیت ابوذرند فرض است که خود را با قرآن و تعالیم رسول الله عجین کنند . ابوذر شعار میداد و تکرار میکرد که : بشر الکافرین بعذاب الیم . و آیه ای از کلام الله مجید را تلاوت میکرد که : و الذین یکنزون الذهب و الفضة و لاینفقونها فی سبیل الله فبشر هم بعذاب الیم ( توبه 34 ) . و به کسانیکه طلا و نقره را گنجینه میکنند و آن را در راه خدا هزینه نمیسازند به مجازات دردناکی بشارت ده .
دوستان جوانم دقت کنند که این قسمت از آیه بدنبال هشدار و بیدار باشی است که خداوند به مومنان میدهد ، مبنی بر اینکه بسیاری از علمای یهود و نصاری حرام خواری میکنند و بدنبال آن مانع تراشی میکنند و برای راه خدا مزاحمت درست میکنند . خداوند به مومنان توجه میدهد : یا ایها الذین آمنوا ان کثیرا من الاحبار و الرهبان لیاکلون اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله . ای کسانیکه ایمان آورده اید ( بدانید که ) بسیاری از احبار و رهبان اموال مردم را به باطل میخورند ، و از راه خدا جلوگیری میکنند .
مروان خبر به عثمان میبرد و پیآمد آن ابوذر احضار میشود ، عثمان با لحنی آمیخته با تهدید میگوید : از آنچه که به من رسیده است ، تو را با خبر سازم ؟
و ابوذر در مقابل ، در حالی که به آیندگان تعلیم مبارزه میدهد ، دست بر نقطه ضعف خلیفه و همه ی آنانی که ثروت و اندوخته ی بیت المال را به یغما میبرند ، میگذارد و میگوید :
ء ینهانی عثمان عن قراءة کتاب الله و عیب من ترک امر الله ؟. آیا عثمان مرا از خواندن آیات الهی باز میدارد ؟ از اینکه عیب آنانی که امر خدا را زیر پا گذاشته اند را بازگو کنم ، آزرده میگردد ؟
ادامه ی روایت بیانگر تعهد شگفت انگیز ابوذر است . میفرماید : فو الله ، به خدا قسم یاد میکنم . لان ارضی الله بسخط عثمان احب الی و خیر لی من ان ارضی عثمان بسخط الله . اگر خدا را با خشم عثمان راضی سازم ، نزد من محبوبتر و بهتر است از اینکه رضایت عثمان را با خشم خدا بدست آورم .
ابوذر رضایت پروردگار را دوست تر دارد ، گرچه خشم و غضب خلیفه را به همراه آورد . آن گوهری که در جان ابوذر است و او را بی محابا در مقابل حاکم قرار میدهد و همه ی رنج ها و درد ها را بجان میخرد ، رضایت است. برای ابوذر رضایت پروردگار بر همه ی رضایت ها ارجحیت دارد . و همین صفت باعث خشم خلیفه نسبت به ابوذر میشود .
استحلال و توجیه یهودی .
نکته ی مهمی که دوستان جوان من باید در دشمن شناسی آن را همیشه مد نظر داشته باشند این است که گناه نیاز به توجیه دارد . توجیه گر میخواهد . نیاز به سایت و روزنامه و مجله دارد . فیلم ساز و بازیگر میخواهد . تئوریسین و درس خوانده میطلبد . ابتدا باید استحلال صورت گیرد ، حرام ، حلال شود ، و یا قبح آن برداشته شود و به تعبیری از آن شرم زدایی صورت گیرد و در مواردی تن دادن به حرام باعث افتخار و غرور شود .
ادامه ی حدیث ما را به این نکته توجه میدهد . و قال عثمان یوما : ء یجوز للامام ان یاخذ من المال فاذا ایسر قضاه ؟ آیا بر امام جائز است که از بیت المال بردارد و به هنگام گشایش برگرداند ؟
و نکته ی مهمتر در این ماجرا حضور توجیه گری است که سر در توبره ی یهود دارد . عثمان سوالش را از کعب الاحبار ، یهودی بظاهر مسلمانی که حتی حاضر نیست نام یهودی اش را تغییر دهد ، میپرسد و از او کسب تکلیف میکند . فقال کعب الاحبار : لا باس بذلک . و او در پاسخ فتوی میدهد که ایرادی ندارد .
کشف سر پنهان .
گناه اول ابوذر که باید شلاق خشم بر بدن او نشیند ، این است که او به راز حضور یهودی در دستگاه حکومتی خلیفه پی برده است ، و با فریاد کشف این راز و این سر مکتوم را اعلان میکند .
فقال ابوذر : یا ابن الیهودیین ، ء تعلمنا دیننا ؟
ای یهودی زاده آیا تو میخواهی دین مان را به ما تعلیم دهی ؟
همه باید دقت کنند . ببینند دینشان را از کجا بدست میآورند . چه کتابی را میخوانند ، پای صحبت چه کسی مینشینند ، تصمیم دارند در کدام مکتب و در کدام مدرسه آموزش ببینند ؟
دانایی کافی نیست .
گناه دیگر ابوذر ، علاوه بر اینکه راز را میداند ، متوقف نیست . در دانایی نمیماند . توقف در دانایی یک حربه ی یهودی است . یهودیان علی رغم اینکه حقانیت رسول الله را میدانستند ، ایمان نیاوردند .
قرآن برای اینکه اندازه ی شناخت و آگاهی یهودیان را بیان کند میگوید : همانطور که یهودیان فرزندان خود را میشناختند ، رسول خدا را هم میشناختند . میفرماید : الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابنآءهم . و این شناخت کمی نیست . اما این آگاهی باعث نشد که یهودیان دست از لجاجت بردارند و اسلام را بپذیرند . و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون (بقره 146) .
اینکه یهودیان با چنین شناختی ، شناخت پدر نسبت به فرزند ، مومن نمیشوند و حق را نمیپذیرند ، جدای از بیماری ای که همه ی وجودشان را دربر گرفته است ، پرده از این راز برمیدارد که شناخت حق در عین اینکه سخت است ، برای ایمان آوردن و پذیرفتن آن کافی نیست .
دنیای امروز و فردا بیش از هر زمان دیگری نیازمند خروش ابوذر است . تا چون او که بر اسراف ، تبذیر و بخشش های ناهنجار خلیفه ی سوم تاب نیاورد ، تاب نیاورد . و تحریف هایی را که میخواستند برای پشتوانه سازی این حاتم بخشی ها درست کنند ، نیاراست ، نیاراید .
دنیای امروز و فردا نیازمند فریاد های بلند ابوذر بر خلیفه و توجیه گری های کعب الاحبار یهودی ، است ، تا با صدای بلند اعتراضش را به گوش حاکمان مدرن و تحریفگران فوق مدرن برساند .
بسم الله الرحمن الرحیم
در دفاع از مظلوم
ادامه ی 5 ) شهید یقظه را بشناسیم .
پیآمد دانایی و افشاء راز .
ابوذر دانایی و آگاهی را برای حمایت از دین لازم میداند . ما من حرکة الا و انت محتاج فیها الی معرفة َ. اما کافی نمیداند . این است که فریاد میزند . ای پسر یهودی ، ای یهودی زاده . ء تعلمنا دیننا ؟ تو میخواهی دین ما را به خود ما یاد بدهی ؟
دانایی و افشای راز بدون پیآمد نیست . و ابوذر بعد از این که دست روی دشمن یهودی میگذارد ، تبعید میشود . آنچه که باعث شهادت ابوذر به سال 33 هجری در ربذه شد ، صرف آگاهی نبود ، آگاهی خاموش باعث شهادت نمیشود ، آگاهی و دانایی ابوذر با فریاد اعتراض علیه دشمن یهودی همراه است .
آنچه در ابوذر تبلور دارد و او را متمایز از دیگران میسازد ، عدم میل او به بازگشت است . ابوذر تمایلی به احیاء سنن پیشینیان ندارد و گرفتار انقلاب معکوس که یک انقلاب و یک رجعت یهودی است ، و یهودیان در ماجرای گوساله پرستی بر آن مهر تایید زدند ، نمیشود . گرچه یهودیان تمایلشان به بت پرستی را پیش از عملی ساختن آن و بعد از اینکه خدای متعال آنان را از دریا عبور میدهد ، به گوش موسی علیه السلام رسانده بودند .
زمانی که پسر های جناب اسرائیل چشمشان به قومی افتاد که سرگرم پرستش بت هایشان هستند رو میکنند به موسی و میگویند : یا موسی اجعل لنا الها کما لهم الهة . ای موسی برای ما نیز خدایی بساز ، چنانکه ایشان خدایانی دارند . و اگرچه خداوند توبیخ موسی علیه السلام را نیز در قرآن عزیز میآورد . قال انکم قوم تجهلون ( اعراف 138 ) . گفت شما گروهی جهالت پیشه اید . آیات الهی میفهماند که توبیخ موسی علیه السلام دلهای سخت شده ی پسر های اسرائیل را تکان نداده است و آنان از فرصتی که موسی علیه السلام در میانشان نیست استفاده کرده و با زیور هایشان گوساله ای ساخته و با اینکه میدیدند آن گوساله و آن جسد گویا نیست و براهی هدایتشان نمیکند در مقابل آن زانو زده و با پرستش آن انقلاب معکوس را در عمل نشان دادند . و اتخذ قوم موسی من بعده من حلیهم عجلا جسدا له خوار الم یروا انه لا یکلمهم و لا یهدیهم سبیلا اتخذوه و کانوا ظالمین ( اعراف 148 ) . و قوم موسی پس از رفتن وی از زیور های خویش گوساله ای ، پیکری بساختند . مگر نمیدیدند که پیکر با آنها سخن نمیگوید ؟ و براهی هدایتشان نمیکند ؟ آن را خدا گرفتند و ستم کاران بودند .
ابوذر اولین شخصیتی است که نویسنده ی دانشمند کتاب حکمت نامه ی جوان او را بعنوان الگوی عینی که در فتنه ها نلغزید و از آزمونها سر بلند بیرون آمد ، به جوانان معرفی میکند . میفرماید : ابوذر ، از معدود کسانی است که در هنگامه ی دیگرسانی های پس از پیامیر صلی الله علیه و آله حریم حق را پاس داشت . و ما نیز پیش از این گفتیم که ابوذر شخصیت دردمندانه اش را مدیون فهم درستش از آیات الهی است . و بر این مشخصه ی ممتاز درک عمیق او از نگرانیهایی که رسول خدا در مواردی ابراز داشته اند را نیز بیافزایید . در الدر المنثور روایتی است که میفرماید : خرجنا مع رسول الله (ص) قبل حنین فمررنا بسدرة . پیش از نبرد حنین به همراه رسول خدا از شهر خارج شده به درخت سدری رسیدیم . فقلت : یا رسول الله ، اجعل لنا هذه ذات انواط ، کما کان للکفار ذات انواط ، و کان الکفار ینوطون سلاحهم بسدرة و یعکفون حولها . من گفتم : ای رسول خدا ، این درخت سدر را برای ما ذات انواط قرار بده ، همانطور که کفار ذات انواط دارند ، و این ذات انواط درخت سدری بود که کفار اسلحه هایشان را به آن میآویختند و گرد آن معتکف میشدند .
گمان میکنید عکس العمل رسول خدا چگونه بود ؟ پیش از اینکه حدستان را بگویید به ادبیات بکار گرفته شده در جمله ی اجعل لنا هذه ذات انواط کما کان للکفار ذات انواط ، دقت کنید . نوع چینش کلمات علاوه بر اینکه هماهنگ با آیه ی 138 سوره ی اعراف است ، همان معنا را نیز تداعی میکند .
فقال النبی (ص) : الله اکبر . رسول خدا فرمود : الله اکبر . تقاضا میکنم از ذهن تصویریتان کمک بگیرید . باید بتوانید بزرگی وحشت و تعجب رسول خدا را از بکار بردن کلمه ی الله اکبر لمس کنید . رسول خدا در ادامه میفرمایند : هذا کما قالت بنو اسرائیل لموسی : اجعل لنا الها کما لهم الهة . این همان سخنی است که بنی اسرائیل به موسی گفتند : برای ما خدایی بساز همانطور که آنان خدایانی دارند . رسول خدا در پایان با جمله ای انذاری شدت نگرانی اش را به گوش همه ی کسانی که خواننده و شنونده ی این عبارت هستند میرساند ، میفرماید : انکم ترکبون سنن الذین قبلکم . شما نیز سنت های گذشته را عملی میکنید .
و عجیب این است که امروزه علمایی که تحولات اجتماعی و دگرگونی های جامعه را مطالعه میکنند ، القاء میکنند که بازگشت به سنن پیشینیان یک پدیده ی طبیعی و ضروری است . و آدمها بعد از گذشت مدتی به سنت های پیشین باز میگردند . ابوذر به تبعیت از رسول خدا پا روی این فکر یهودی و این القای یهودی میگذارد و این گناهی است نابخشودنی و برای ابوذر نیز بی هزینه نبوده است .
تنهایی و بی یاوری او در ربذه یکی از آن پیآمدهاست .
عبدالله بن حواش کعبی میگوید : ابوذر را در ربذه دیدم ، نشسته در سایه ی سایبانی ، تنهای تنها . گفتم : هان ابوذر تنهایی ؟ گفت : هماره امر به معروف و نهی از منکر ، شعارم بود و حقگویی شیوه ام و این همه ، همراهی برایم باقی نگذاشت .