بسم الله الرحمن الرحیم
یهودی زدگان آتش افروز
خداوند متعال قرار است این موجودات را در مثل هایی به نمایش در آورد. مثل و مثال بیان الهی را ملموستر و محسوستر می سازد، و این به گیرایی ذهن ها کمک می کند تا معنای سخن خدای متعال به روشنی و بدون کوچکترین ابهامی فهمیده شود. امروزه بشر با بکار بردن مثل مفاهیم بسیار بزرگ و در مواردی زمان بر را در قالب های کوچکتر، سهل تر و قابل فهم تر در معرض نگاه شنوندگان و بینندگان خود می گذارد. اگر بخواهد تحریک آدم بد دهنی را ترسیم کند و خشم او را نشان دهد، مثل می آورد به: پا روی دم سگ گذاشتن. اگر بشنوید که کسی به شما می گوید: پا رو دم سگ نگذار. متوجه می شوید که طرفتان آدم ضعیف النفسی است که اگر تحریک شود، نمی تواند زبانش را کنترل کند، پارس می کند، واق واق می کند و با بد دهنی خشمش را در جان شما فرو می ریزد.
اکنون خدای متعال با آوردن چند مثال آن معانی بلند پیش گفته را برای ما آرام تر و قابل فهم تر به تماشا می گذارد، و ما پیش از اینکه کسی بخواهد ان قلتی بیاورد که خداوند برتر و بالاتر از این است که متوسل به چنین نمایش هایی شود، متذکر می شویم که مثال آوردن و بویژه مثال درست و به جا آوردن یک هنر است علاوه بر اینکه کمک شایانی برای ذهن های تصویری است، قابل مناقشه هم نیست. و مهمتر اینکه خدای متعال از آوردن مثال هیچ شرم و آزرمی ندارد، می فرماید: إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها.(سوره بقره آیه26) خدا ابایی ندارد و شرم نمی کند که به پشه و کمتر از آن مثل بزند. و راز عدم شرم در زیادتی توضیح، تقریر و بیان حقایقی است که در مثل های خدای متعال وجود دارد. اگر خدای متعال مثال به خانه عنکبوت می آورد: کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً(سوره عنکبوت آیه41). و اگر از باربری خر مثال می آورد: کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً(سوره جمعه آیه5). و نیز اگر به پرخاشگری سگ مثال می آورد: کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ(سوره اعراف آیه176). همه به خاطر وجود حقایق غیر قابل انکاری است که در این مثال ها یافت می شود. آیات 20 و 19 و 18 و 17 سوره بقره در قالب مثل از چند حقیقت نهفته در رفتار، کردار، اندیشه، ذهن و طرز نگاه این موجودات پرده بر می دارد. می فرماید: مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ (سوره بقره آیه17) مثلشان مثل آن کسی است که آتشی افروخت، چون پیرامونش را روشن ساخت، خدا روشنایی از آنان باز گرفت و نابینا در تاریکی رهایشان کرد.
پیش از این متذکر شدیم که موجودات مورد بحث یا یهودند، یا ریشه در یهود دارند و یا بواسطه خلط و آمیزش با یهود گرفتار یهود زدگی شده اند. یهود، همچون سگ که حس بویایی قوی دارد، بوی سروری و پادشاهی را از هزاران هزار فرسخ فاصله استشمام می کند. او می داند که در آینده ای نه چندان دور و در فاصله ای از شام تا مدینه مردی مبعوث به رسالت خواهد شد، که سعادت دنیا و آخرت را به همه مردم عرضه خواهد کرد، پس نعت او را که خدای متعال بر موسی(ع) نازل، و در توراة مرقوم فرموده بود، به دل و به زبان تکرار میکرد و بدینگونه محیط زندگی فردی و جمعی اش را روشن می ساخت. مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً.
و این روشنایی او را تا حد عرفان به رسول خدا(ص) بالا برد. الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُم وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُم لَیَکْتُمُونَ الْحَق وَ هُمْ یَعْلَمُون(سوره بقرة آیه 146) و واضح است که هیچ معرفتی بالاتر از معرفت مادر و پدر نسبت به فرزندانشان نیست. چرا که معرفت مادر و پدر نسبت به دختران و پسرانشان معرفتی جزء جزء و غیر کلی است. اما حقد، کینه، حسد، عناد، لجاج، مال دوستی، سحت خواری، ریاست طلبی و عصبیت مانع از ایمان به رسول خدا(ص) گردید. و این می تواند ترجمه و تفسیری از - فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ - باشد. روشنایی حاصل از برافروختن آتش برای یهودیان به اندازه ای است که پیش از بعثت رسول خدا(ص) هرگاه یهودیان با گروهی می جنگیدند، در مناجات می گفتند: خدایا، به پیامبرى که وعده فرستادنش را به ما دادهاى و به کتابى که بر ما نازل مىکنى تو را مىخوانیم که ما را یارى فرمایى. و آنگونه که ابن عباس آورده: و یارى هم مىشدند. وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا(سوره بقره آیه89) اما همینکه رسول خدا(ص) از اولاد اسماعیل آمد، با اینکه او را می شناختند ایمان که نیاوردند، بماند، کفر هم ورزیدند. فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ(سوره بقره آیه89). و این نیز می تواند ترجمه و تفسیری از - ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ - باشد.
صفیّه دختر حیّى به رسول خدا(ص) گفت: روزى پدر و عمویم از نزد شما پیش من آمدند، پدرم به عمویم گفت: درباره محمّد چه مىگویى؟ عمویم گفت: او همان پیامبرى است که موسى(ع) به آمدنش بشارت داده است، عمویم گفت: پس چه عقیده دارى؟ گفت: معتقدم که در دوران زندگى با او دشمنى ورزم. مثل قرآن در رابطه با موجودات مورد بحث مثل محقق الوقوع است. یعنی این موجودات اینگونه اند، همینکه زبانه های آتش اطرافشان را روشن می کند، خدای متعال با از بین بردن آتش و گرفتن روشنایی، آنان را کور و نابینا در تاریکی رها می سازد.
و در این میان ابتداء نقش دانشوران و علماءشان - وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُم - در به تاریکی بردن قلب و ذهن یهودیان و در کتمان و پوشیده داشتن خصلت های الهی انسانی رسول خدا(ص) در حالی که به آنچه انجام می دهند اشراف و آگاهی دارند - لَیَکْتُمُونَ الْحَق وَ هُمْ یَعْلَمُون - قابل تامل و تعمق است. و البته این تبهکاری علماء یهود چیزی از خسران و زیانکاری عوام که از سر جهل و نادانی ایمان نیاوردند و نیز تمامی آنانی که در طول زمان تا به امروز و تا فردا های نامعلوم تابع داده های حاخامی و از صافی گذشته رسانه های یهودی گشته اند، نمی کاهد. الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُون(سوره انعام آیه20).
و اما چرا این موجودات به جای چنگ زدن به الله که نور آسمانها و زمین است. اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض(ابتدای آیه35 سوره نور) به آتش چنگ می زنند؟ چرا مثلشان مثل کسی است که آتش افروزی می کند؟ مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً. اگر طالب روشنایی اند چرا از نور خدای متعال که هم زیاد است، هم تمام نشدنی. هم خاکستر ندارد، هم دود. هم هدایت کننده است، هم روشنگر، بهره مند نمی شوند؟ اگر یهود و یهودی زادگان باور ندارند که قرآن، حدیث، علم، عقل، ایمان، هدایت، اسلام، رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) نورند، و اگر نخوانده اند: وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ (انتهای آیه40 سوره نور) و آن که خدا راهش را به هیچ نورى روشن نکرده باشد، هیچ نورى فرا راه خویش نیابد. از باب اینکه یهودی و یهودی زاده اند، قابل فهم و قابل تحمل است.
و اما چرا یهودی زدگان، مردمی که با ما خلط و آمیزش دارند، در جامعه اسلامی و با مردم مسلمان بسر می برند، به زبان مسلمانی تکلم می کنند، مسلمانند اما یهودی اند، اینان چرا روشنایی و هدایت را از آتش انتظار دارند، جای بسی تامل و در عین حال تالم است. در - اسْتَوْقَدَ ناراً - دقیق شوید. عیسی(ع) را بد گفتند، پاسخ به نیکی داد. گفتند: بد می گوید، خوب می گویی؟ جواب داد: هر کسی آنچه دارد تقدیم می کند.
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست---ای برادر سیرت زیبا بیار.
اینان که از آتش هدایت می طلبند، شما خواننده ارجمند بگویید، آیا سیرتی ناریه ندارند؟ آیا همچنان و همچون ابلیس فریاد نمی زنند که: خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ(آیه76 سوره ص) - مرا از آتش آفریدی؟ آیا خصلت های سگی و صفات خبیثه دود ها و خاکستر های آتشی نیستند که در جان اینان شعله ور است؟ از خدای متعال توفیق به تصویر کشیدن این قسمت از آیه و آیات دیگر را برای هنرمندان عزیز و متعهد مسئلت می نمایم.
سگ و قدرت بینایی
نکته آخری که در مثل خدای متعال جلب توجه می کند - وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ - است. چرا خدای متعال اینان را کور در تاریکی رها می سازد؟ ساختار چشم آدمی بگونه ای است که بدون نور نمی تواند، ببیند. و خدای متعال ابتداء نور را از آنان گرفته است - وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ - بعد از - ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ - واقع شده است. مضافا اینکه تاریکی در اینجا ظلمت نیست، ظلمات است. یعنی سر سوزنی امکان دیدن وجود ندارد. چرا خدای متعال هم رها سازی در تاریکی را آورده و هم کوری و نابینایی را بر آن افزوده است؟ پیش از این پاسخ را آورده ایم و اکنون باختصار می گوییم که ما تا اینجا با موجوداتی آشنا شدیم که - و ما هم بمومنین - اند، خدعه می کنند، قلب هایشان را ظرف مرض قرار داده اند، در زمین مرتکب انواع فساد و تباهی می شوند، مومنان را خرد باخته و نادار می دانند، دیدار و ملاقات با مومنان را ناخوش دارند، اما از همنشینی و خلوت با روسای یهودی شان لذت می برند، خدای متعال علاوه بر اینکه این موجودات را فاقد شعور، دروغ زن، مفسد فی الارض، سفیه و نادان می خواند، به تمسخر و استهزاء آنان نیز می پردازد. و زمان می دهد تا اینان همچنان در طغیان و سرکشی خود سرگردان بمانند. و شما خواننده فهیم در هر کجای عالم وقتی با چنین موجوداتی برخورد کردید و با چنین افرادی مواجه شدید، شک نکنید با کمی آسان گیری در کلام، شما با حیوان خطرناکی سر و کار دارید - اولئک کالانعام -
و خوب می دانید که بعضی از حیوان ها از جمله سگ برای دیدن نیاز به نور ندارند. قدرت بینایی سگ در تاریکی شش تا هشت برابر بیشتر از آدمیزاد است. توانایی جست و خیز در شب و بهره گیری از زندگی شبانه در کنار زندگی روزانه فضای بیشتری برای قدرتنمایی، تهاجم، پرخاش، کار و تلاش به سگ و افرادی که به مراتب پست تر از سگ اند - بل هم اضل - می دهد. از همین رو خداوند آنان را در تاریکی و با چشمانی که ناتوان از دیدن است رها می سازد.
حال اگر حیوانی فاقد گوش باشد، که نشنود، زبان نداشته باشد، که واق واق کند، چشم نداشته باشد، که ببیند و این حیوان در شبی تاریک فارغ از هر بصیرتی در بیابان دنیا رها شود، آیا امید به رهایی و بازگشت به سر منزل مقصود خواهد داشت؟ صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ(سوره بقره آیه18). آنانی که گرفتار کری، گرفتار لالی و کوری شده اند، پاسخ خدای متعال را جدی بگیرند که: لا یَرْجِعُونَ - باز نمی گردند. و چنین موجودی که نه می شنود و نه حرف می زند و نه می بیند آیا توانایی خدعه به خدا و مومنان را خواهد داشت؟ آیا می تواند زمین را به فساد بکشاند؟ موجودی که به جز شکم و شهوت هیچ ابزاری برای کسب معرفت ندارد آیا می توان از او توقع ایمان داشت؟
قطعا تصدیق می کنید که کلمات و آیات الهی را نباید فقط حمل به ظاهر کرد و از باطن آن غافل ماند. موجوداتی که ما در این مختصر با آنان مواجهه داریم کر که نیستند، بماند، گوش های بسیار تیز و شنوایی هم دارند. پدیده جاسوسی و استراق سمع از گذشته تا حال و تا آینده های دور در انحصار این موجودات بوده، هست و خواهد بود. اینان لال هم نیستند، زبانی گویا و کلامی شیوا دارند، صدایشان به حدی بلند و رسا است که امروزه جایی که در تیر رس صدایشان نباشد ، در دنیا وجود ندارد. و کور هم نیستند، با چشمی باز رخداد های ریز و درشت و حوادث و وقایع عالم را رصد می کنند. فرمایش خدای متعال: صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ - به حقیقتی دردناک در این موجودات اشاره دارد، که اگر آدمی به این حد از پستی و پلشتی برسد که خدای قادر متعال او را در شبی تاریک و با چشمانی نابینا در برهوت دنیا رها سازد، گوش هم داشته باشد، کر است، نمی تواند آیات الهی را شنود کند. زبان هم داشته باشد، لال است، نمی تواند حقیقت آیات الهی را بر زبان جاری سازد. و چشم هم داشته باشد، کور است، نمی تواند، صورت زیبای آیات الهی را ببیند. و مهمتر اینکه خدای متعال از آینده اینان خبر می دهد و همه رشته های توقع به بازگشت این موجودات را می گسلد.
براستی آیا منشاء کری، لالی و کوری این موجودات اصرار آنها بر طغیان و طغیانگری نیست؟ آیا با توجه به پافشاری آنان مبنی بر اینکه همچنان در تاریکی بمانند، همچنان در ازاء از دست دادن هدایت ضلالت را بدست آورند، همچنان با دروغ اصلاح طلبی مروج هرج و مرج در جامعه باشند، همچنان مومنان را نابخرد و از آنان بگریزند، همچنان سرسپرده و آلت دست شیطان های یهودی و برای آنان دم بجنبانند، همچنان بی اعتناء به فرصتی که خدای متعال در اختیارشان قرار داده، بر طبل سرکشی و سرگردانی خود بکوبند، شما بگویید آیا نتیجه این پافشاری و این اصرار بر گناه چیزی جز عدم بازگشت به خصلت های انسانی الهی خواهد بود؟ هر کسی می تواند خودش خودش را وارسی کند، ببیند اگر گرفتار این خصلت های پلید هست اما به مرحله اصرار نرسیده، خودش را نجات دهد، اما اگر به مرحله اصرار و پافشاری رسیده است از این قسمت از آیه که می فرماید: لا یَرْجِعُونَ - و پرده از یک امر پنهانی برمی دارد، سخت بترسد. دیگر امیدی به بازگشت به جامعه ایمانی و انسانی نخواهد داشت.
ادامه دارد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سگ و سحت خواری
در ششمین نشانه، خدای متعال ما را با تاجرانی آشنا می سازد که: فما ربحت تجارتهم. از تجارتشان سودی عایدشان نشد. و براستی چرا این موجودات در تجارتشان سودی کسب نمی کنند؟
در پاسخ باید بگوییم: سود حقیقی زمانی حاصل می شود که خریدار و فروشنده احکام بیع و شراء را بدانند و به آن عمل کنند. از آنجایی که نوشته ما عنوان سگ شناسی با خود دارد خوب است بدانید که: خرید و فروش سگ ها به قصد تفریح و زینت از جمله معاملات حرام و باطل است. تا جایی که درآمد حاصل از فروش سگ، سحت بر وزن گفت، دانسته شده است. گرچه همه اقسام سگ، سگ نام دارد اما سحت بودن ثمن سگ تنها بر سگ هراش حمل می شود. نه بر سگ ماشیه که محافظ گله است و نه بر سگ صید که صلاحیت تعلیم را دارد و نیز نه بر سگ سورتمه که از ویژگی مقاومت و حس جهت یابی برخوردار است و به اسکیموها خدمت می کند. اما سگ هراش که با مشخصه هایی مانند پی پی تو حیاط، غذا تو کاسه، بشین رو پات، حالا بپر بالا، بدو بدو اینو وردار بیار معرف حضور سگ باز ها است، همان سگی است که در فرمایش امام رضا(ع): ثمن الکلب سحت. درآمدی که از داد و ستد آن بدست می آید، سحت نامیده شده است.
سحت در اصل به معنای استیصال است. و حرام را باین جهت «سحت» نامیدهاند که بدنبال آن عذاب استیصال و هلاکت، دامنگیر انسان میشود. این قول از زجاج است.
جبایى گوید: مال حرام را «سحت» نامند، زیرا برکتى ندارد و به استیصال کشانده میشود.
خلیل گوید: «سحت» است به خاطر اینکه قیمت سگ و شراب و ... ننگین است و مروت و شخصیت انسان را فاسد مىکند.
و از على (ع) است که: سحت، عبارت است از رشوه، مهر زناکار، اجرت حجامت، پولى که در مقابل جفت شدن حیوان نر با ماده مىپردازند، قیمت سگ، قیمت شراب، قیمت مردار، اجرت کاهن و جایزهاى که براى عمل معصیت، قرار داده میشود.
این کلمه در سه آیه از سوره مائده و در مذمت و توبیخ یهودی زادگان و نیز کاهنان یهودی آمده است.
1- (سوره مائده آیه 42) این دروغ پردازان، خورندگان حرامند. سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْت.
یهود در خوردن مال حرام، اصرار و مبالغه دارد.
2- (سوره مائده آیه62) و مىبینى بسیارى از روءسا و علمای یهود را که در گناه و ستم وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ و خوردن حرام یُسارِعُونَ شتاب مىکنند، زشت است کردار آنها.
حسن گوید: وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ: یعنى براى قضاوت میان مردم، رشوه مىگیرند. علت اینکه «رشوه» را سحت نامیده، این است که: سرانجام انسان را دچار استیصال و بینوایى مىکند و برکت مال را مىبرد.
علماى معانى گویند: کلمه «مسارعت» بیشتر در کار خیر استعمال میشود مثل «یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ» (آل عمران آیه 114: در نیکیها شتاب مىکنند) فایده استعمال این کلمه، در اینجا این است که میخواهد بگوید: آنها در راه گناه و ستم و رشوه چنان مىشتابند که گویى براه حق مىشتابند و از مردم حقى و طلبى دارند. به همین جهت، ابن عباس در تفسیر خود گوید: یعنى آنها بر خطا کارى جرات دارند و دلیرند!
3- (سوره مائده آیه63) چرا ربانیون و احبار آنها را از سخن ناحق وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ و خوردن حرام منع نمىکنند؟! زشت است رفتار آنها!
خداوند علماى اهل کتاب را بهمان لفظى که خود اهل کتاب را مورد مذمت قرار داد، مذمت مىکند و آنها را از اینکه وظیفه خود را در مقابل اهل کتاب انجام ندادهاند، ملامت مىکند. در حقیقت، بر اثر قصور عالمان دین است که مردم سرکشى و توسنى مىکنند.
یهود، یهودی زادگان و یهودی زدگان باید بدانند که تا وقتی در خوردن سحت اصرار و پافشاری دارند، از سود حقیقی بی بهره خواهند بود. تجارتشان جز استیصال و سرخوردگی نصیبشان نخواهد ساخت. أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ (سوره بقره آیه 16) آنانی که گمراهی را به هدایت خریدند، تجارتشان که سود نکرد، بماند، در شمار هدایت یافتگان نیز قرار نگرفتند.
وقتی تاجری در چند معامله سود نمی کند، به سختی می افتد، نگران می شود، ولی کسی نمی گوید که به سوء عاقبت گرفتار شده است. به عبارت دیگر اصل سرمایه و یا بخشی از آن وجود دارد، می تواند با مدیریت و پشتکار خود را از ورشکستگی نجات دهد. اما موجوداتی که ما در این مختصر از آنان سخن گفتیم در یک تجارت معنوی با جایگزین کردن کفر کسبى بر ایمان فطرى سودی که نکردند، بماند، اصل سرمایه را هم از دست دادند. سرمایه هر آدمی که پا به این دنیا می گذارد فطرت پاکی است که با خود از رحم مادر می آورد. کلّ مولود یولد على الفطرة حتّى یکون ابواه یهوّدانه او ینصّرانه.
کل مولود شامل همه دختران و پسران در همه جای دنیا می شود فرقی ندارد که در کدام خانه و خانواده و در کدام آئین و مذهب متولد شده باشد، همین که متولد شد بقول سید مرتضی رحمة الله علیه بر خلقت داله بر وحدانیت الهی و بندگی او و ایمان به او متولد شده است.
وَ ما کانُوا مُهْتَدِین اینکه اینان در بازار داد و ستد تجارتشان سودی نکرد، امری قابل تامل است و اما اینکه اصل سرمایه اینان مورد خدشه قرار گرفته و اینان در شمار هدایت یافتگان در نیامدند، امری دیگر است که نیازمند بررسی و شناخت ریشه های فکری، فرهنگی و عقیدتی مادران و پدران است. حتی یکون ابواه یهودانه او ینصرانه.
آن مولود پاک در یک کودک آزاری مشمئز کننده مورد آزار عقیدتی پدر و مادر نسبی، سببی و یا رسانه ای قرار گرفته و ما امروز شکست در تجارت و سوء عاقبت را در چهره و نیز در کردار و گفتار آنان مشاهده می کنیم.
ادامه دارد ...
با عنایت به آیه 79 سوره اعراف - نصحت لکم و لکن لا تحبون الناصحین: پند و اندرزتان دادم اما شما نیک خواهان را دوست ندارید، این پست تقدیم می شود به منتقدین بی سواد توافقنامه ژنو.
بسم الله الرحمن الرحیم
بازار و حیله گری یهود
دنیا در فرمایش رسول خدا(ص) بازار است. الدنیا سوق. و در بازار آنچه که رواج دارد داد و ستد و سود و زیان است. ربح فیها قوم و خسر آخرون. اینان به بازار دنیا استهزاء آوردند، خدعه و فساد آوردند، بیماری و سفاهت همراه با ندانم کاری آوردند و گمان می کردند سود خواهند برد، سود که نبردند، بماند، ضرر فراوانی هم متحمل شدند. مورد تمسخر خدای متعال قرار گرفتند، از تفکر درست باز ماندند، چشیدن طعم ایمان حقیقی را از خود سلب کردند، بر تحیر خود افزودند، نوسان های فکری را در جمع خودشان افزایش دادند، خودشان را از لطف و عنایت حق تعالی محروم ساختند، منفعلانه بر طغیان و سرکشیشان افزودند، گرفتار کوری درونی شدند که بسا بد تر از کوری بیرونی است.
تاجران ورشکسته و سوء عاقبت نشانه ششمی است که خداوند برای شناسایی و نیز توبیخ و سرزنش آنان آورده است. أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ (سوره بقره آیه 16) اینان گمراهی را به هدایت خریدند، پس تجارتشان سود نکرد و در شمار هدایت یافتگان در نیامدند. زمانی که آدمی برای خرید به بازار می رود، باید سرمایه و پول داشته باشد، و اینان: و ما هم بمومنین. از سرمایه ایمان برخوردار نبودند. علاوه بر اینکه صداقت نداشتند، برای بدست آوردن کالا دست به خدعه، نیرنگ و فریب بردند: یخادعون الله و الذین آمنوا.
صداقت و آبرو در بازار از اهمیت فراوانی برخوردار است، می تواند برای مدتی و برای مواردی جای بی پولی را پر کند، اما اینان: و ما یشعرون. از فهم این لطیفه بازاری و این دقیقه سوقی عاجز بودند. از بدترین مریضی ها همین عدم صداقت و به عبارت دیگر دروغگویی است، اگر کسی نخواهد با این مرض مبارزه کند، مرض بر همه اعضا و جوارح اش مستولی خواهد شد، و اینان چنین خواسته ای را نداشتند: فی قلوبهم مرض. و خداوند هم طبق سنت الهی بر مرضشان افزود. بازار در فرمایش رسول خدا(ص): بدترین جاهای زمین است، می فرماید: شر بقاع الارض الاسواق. بازار جایی است که شیطان وسعت کار دارد: و هو میدان ابلیس. و آنچه می تواند مانع از فساد و تباهی و دوری از گناه در این میدان شود، یاد خدا است: من ذکر الله فی السوق مخلصا عند غفلة الناس و شغلهم بما فیه، هر کس در بازار به هنگام غفلت مردم و سر گرم بودنشان به داد و ستد با اخلاص خدا را یاد کند، کتب الله له الف حسنة و غفر الله له یوم القیامة مغفرة لم تخطر علی قلب بشر. خداوند برای او هزار حسنه بنویسد، و روز قیامت آمرزشی بهره او سازد که بر دل هیچ آدمیزادی خطور نکرده باشد. اما اینان به جای ذکر خدا با ورد انما نحن مصلحون و با شعار اصلاح گری، نه تنها با فساد درونیشان مقابله نکردند، بلکه با به نمایش درآوردن فساد در زمین در حقیقت عدم باریک بینی، عدم توجه و عدم دقت نظر، حتی مفاسد ملموس و محسوس را هم شعور نکردند. الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون.
شما خوانندگان ارجمند آگاه و هوشیار باشید که اینان مفسد فی الارض اند. و مفسد فی الارض در حقیقت کالمعدوم است. گرچه عدم درک اینان، از جرم بزرگشان نمی کاهد. واضح است کسانی که با چنین سرمایه ای پا به بازار می گذارند، تاجران شکست خورده ای بیش نیستند، اولئک الذین اشتروا الضلالة بالهدی. جز ضلالت بهره ای از بازار دنیا ندارند، تجارتشان باخت باخت است. آنچه فروختند از عمر و جوانی و فطرت پاک انسانی که می توانست هدایت و راهیابی به خوان نعمت پروردگار را برایشان در بر داشته باشد، و آنچه خریدند از ضلالت و گمراهی و بیچارگی جز ضرر و خسران نام دیگری نمی توان بر آن نهاد. فما ربحت تجارتهم. پس تجارتشان سودی نکرد. و اما - أولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى: در بیان ابن عباس: اشتروا الکفر بالایمان. آنان در یک معامله پا یا پای ایمان را دادند و کفر را برداشتند. و در فهم قتادة: استحبوا الضلالة على الهدى. در بازار محبت، ضلالت را بر هدایت ترجیح دادند، گمراهی را دوست گرفتند و به تحسین آن مبادرت ورزیدند. و در تفسیر ابن مسعود: أخذوا الضلالة و ترکوا الهدى. اینان در مقابل ضلالت کرنش، اعتماد، و در نتیجه آن را انتخاب کردند. و با پذیرش ضلالت جایی برای هدایت باقی نگذاردند، لذا هدایت را رها ساختند. و اما آنچه مجاهد گفته است: آمنوا ثم کفروا. ایمان آوردند سپس کفر ورزیدند، به عبارت درست تر ابتداء نمایشی از ایمان دادند سپس بنا به دلائلی حقیقت کفرشان را آشکار ساختند.
تصدیق می کنید که گفته بزرگان و فهم شان از آیه نزدیک به هم است، با این حال ظرافتی که در درک مجاهد وجود دارد، از آنجایی که یهود قومی حیله گر است، شایسته پی گیری و دقت بیشتر می باشد. می فرماید: و قالت طائفة من اهل الکتاب آمنوا بالذی انزل علی الذین آمنوا وجه النهار و اکفروا آخره لعلهم یرجعون.(سوره ی آل عمران آیه 72) قرار یهودیان این شد که جمعی از آنان صبح ایمان آورند، مسلمان شوند و مسلمانیشان را با دوستی و ارتباط با سائر مسلمانان اعلان کنند، نام اسلامی بر خود نهند، اهل مسجد و محراب شوند، قرآن بخوانند و تحلیل دینی داشته باشند. و بعد از مدت کوتاهی دست از ایمانشان بردارند، پا روی عقائدشان گذارند، ارتباطشان را با مسلمانان قطع کنند، با مسجد و محراب بیگانه شوند، به تکذیب قرآن پردازند، حرمتی برای فرستاده خدای متعال قائل نشوند و در تحلیل هایشان دین، ایمان و دستاوردهای مبتنی بر آموزه های قرآن را زیر سوال ببرند. و بدینگونه نومسلمانانی که آمدن اینان را دلیلی بر حقانیت مکتب و مشربشان دانسته بودند، اکنون با ارتداد و رویگردانی صورت گرفته دچار تزلزل نمایند که نکند این جماعت که ظاهرا با کتاب و قلم سر و کار دارند، دانشگاه و موسسات تحقیقاتی و مطالعاتی دارند، سایت دارند، روزنامه و مجله دارند، در رادیو های بیگانه سخن پراکنی میکنند، سوژه های مناسبی برای خبرنگاران میشوند، فیلم میسازند، آهنگ مینوازند، مقاله می خوانند، کتاب می نویسند لابد بهتر از ما میفهمند که به این زودی دست از مسلمانی شسته و عطایش را به لقایش بخشیده اند. آیه در صدد بیان خصلت حیله گری در یهودیان است. میفرماید: و جماعتی از اهل کتاب گفتند: در آغاز روز به آنچه بر مومنان نازل شد، ایمان بیاورید، و در پایان روز انکار کنید، شاید آنان برگردند. خداوند با آوردن کلمه ی - طائفة - میفهماند که تصمیم یهود برای متزلزل ساختن ایمان نومسلمانان فردی نیست، بلکه تصمیمی است که جماعتی از شیاطین، کهنه، علماء و اندیشمندانشان آن را اتخاذ نموده و دستور اجرای آن را داده اند. بعید نیست که تصمیم گیرندگان یهودی علاوه بر بازیگران جزء و دون پایه خود ایفاگر نقش های اصلی این نمایش خطرناک نیز باشند. اینان به اثر بخشی این حیله و نیرنگ نیز امیدوار بودند به همین جهت در انتهای آیه عبارت - لعلهم یرجعون - را ذکر میکنند. اینان در این نمایش تصمیم دارند سناریویی را به صحنه آورند مبنی بر اینکه ما اگر صبح مسلمان شدیم، علتی داشت. احساس میکردیم دین شما دین خوبی است. اکنون که به انتهای روز رسیدیم، متوجه شدیم دین شما آن دینی نیست که ما می پنداشتیم. پر واضح است که این حیله میتواند در جان انسانهای ضعیف الایمان تزلزل ایجاد کند و برای مردم عاقل دردسر بسازد، وقت عقلاء و اندیشمندان متعهد را مدتهای طولانی صرف توجیه و تفسیر این رفتار حیله گرایانه سازد و این در حالی است که یهود همچنان تا به امروز و تا فرداهای نامعلوم، به حیله گری هایش بویژه از طریق ارائه ی تصاویر متحرک و با بیان - إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ - ادامه میدهد.
شما مومنان نیز با خدایتان عهد ببندید که با تلاش و با بهره گیری از هنر متعهد از آنچه که نه تنها بر مومنان نازل شده که این کلام یهودیان است و در ضدیت با وحی و نبوت رسول خدا(ص) بر زبانشان جاری گشته بلکه از آنچه که بر انبیاء الهی و بر خاتم الانبیاء و المرسلین محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده حمایت عملی کرده، علاوه بر مقابله به مثل، عبارت - اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ - را بگوش یهودیان و یهودی زدگان در همه جای عالم برسانید. بدانید: روسای یهود از ارتباط نمایشی یهودیان با نومسلمانانی که هنوز بسیاری از اقتضاءآت ایمان برایشان نازل و تفهیم نشده بود واهمه داشتند. می ترسیدند که مبادا همین نشست و برخاست ابتدایی و همین ایمان زبانی منجر به ایمان حقیقی در بازیگران یهودی شود، به همین خاطر آنها را نهی می کنند که: وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ.(سوره آل عمران آیه 73) جز به کسى که از آیینتان و از دینتان پیروى مىکند، ایمان نیاورید. و این ترس و واهمه البته بی دلیل نیست، عقلاء یهود می دانند ایمان و کفری که به جای اندیشه، تعقل و تفکر ریشه در امر و نهی آنان داشته باشد، و ایمانی که نه به حقیقت، بلکه معطوف به احبار و کهان است، البته تزلزل پذیر و شکننده خواهد بود. آنچه که کهان و احبار یهود را تا به امروز این شکنندگی از اریکه قدرت به زیر نکشیده است، بدون اینکه بخواهیم کار و تلاش بی وقفه آنان را نادیده بگیریم، کوتاهی مومنان در رساندن کلام الهی به گوش یهودی زدگان و بازیگران تحت فرمان یهود است.
روزی که هنر متعهد در خدمت معارف الهی، مکارم اخلاقی و اندیشه های ناب قرآنی قرار گیرد و صدای- اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ - به گوش اهالی دربند زندان های رسانه ای یهود برسد، می توان شاهد فروپاشی و درهم شکستگی سلطنت و امپراطوری زر و زور و تزویر بود. و این گفته ما مستند به فرمایش خدای متعال است: قُلْ إِنَّ الْهُدى هُدَى اللَّه.(سوره آل عمران ادامه آیه73) ای رسول ما به یهودیان بگو که هدایت از آن خداست و اینکه هدایت، هدایت خداست، علاوه بر تعریضی که بر پدیده مدیریت القاء شبهات و وسوسه افکنی های رسانه ای یهود دارد، می فهماند که اگر خدا بخواهد یهودی زدگان و حتی یهودی زادگان غیر جحود اعتراف به حقانیت دین الهی می کنند و نومسلمانان بر ایمان خود افزوده و در راه دینداری و استقرار دین استقامت و پایداری خواهند کرد.
ادامه دارد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
دیپلم افتخار و سیمرغ بلورین.
واژه پل صراط را شنیده اید، می فرماید: الصراط ادق من الشعر و احد من السیف و اظلم من اللیل نازکتر از مو، تیز تر از شمشیر و تاریک تر از شب است. و ما برای رسیدن به بهشت و جهنم چاره ای جز عبور از این پل نداریم. نیاز به استدلال نیست که ما از لحظه ای که به دنیا می آییم و یا از لحظه ای که تمیز بین زشت و زیبا، خوب و بد، حسن و قبح، حق و باطل می دهیم و تا لحظه ای که در این دنیا بسر می بریم روی همین پل و روی همین صراط با همان ویژگی های سه گانه در حرکتیم. و عبور از چنین مسیری قطعا آسان نخواهد بود، بقول علماء ربانی و عرفای صمدانی مراقبه دائمیه لازم دارد. حضرت آدم علیه السلام فرزندانش را موعظه می کند، می فرماید: کل عمل تریدون ان تعملوه، فتوقفوا فیه ساعة. هر عملی، زشت یا زیبا، خواستید انجام دهید، لحظه ای تامل و تفکر کنید.
این زنده ترین موعظه پدرمان را آویزه گوشمان قرار دهیم، به آن مومن باشیم، و همچون چراغی پر نور در مسیر حرکتمان از آن بهره ببریم، واقعا بیاندیشیم، ببینیم حبمان و بغضمان را برای چه کسی و برای چه چیزی ابراز و بکار می بریم. با چه کسانی لقاء داریم و با چه کسانی خلوت. ببینید حب و بغض یهودی زادگان و یهودی زدگان چگونه است؟ می فرماید: اینان با مومنان لقاء دارند، وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا: یعنی فقط با مومنان روبرو می شوند، یک مصادفه ای دارند. به سرعت از مومنان دور می شوند. گو اینکه دیدار مومنان باعث اشمئزار و تنفر آنها می شود. اما با شیطان هایشان خلوت دارند یعنی انفراد دارند یعنی با آنها تنها می شوند و نشست خصوصی دارند. و إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِم. یعنی و زمانی که خلوت می کنند با شیطان هایشان، ولی آیه می فرماید: إِلى شَیاطِینِهِم: زمانی که خلوت می کنند بسوی شیطان هایشان، حاکی از اینکه یک کشش و یک شوقی وجود دارد که آنها را بسوی شیطان ها می کشاند. گویا به آنها پناه می برند و در آغوش آنها با بیان این نکته که إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُن آرام می گیرند.
در استهزاء استخفاف و سخریه وجود دارد، عامل استهزاء گرفتار سوء خلق و دارنده یک نقیصه بشری است. وقتی کسی را استهزاء می کنیم یعنی او را دست انداخته ایم، او را حقیر و پست شمرده ایم. او را مضحکه و به تمسخر گرفته ایم. این معنا درست است اما آیه نمی خواهد فقط این معنا را بگوید. استهزاء در اینجا یعنی نقش بازی کردن، یعنی برای القاء خفت و رساندن پیام و نیز اخذ و ستاندن اخبار از هنر بازیگری بهره بردن. در روایت ابن عباس از استهزاء معنای القاء خفت از طریق بازیگری بدست می آید. صحنه ای را که روایت ترسیم می کند، شکل ساده آن را در سینما و تاتر مشاهده می کنیم:
و ذکر فی روایة الکلبی، عن أبی صالح، عن ابن عباس- رضی اللّه عنهما- الاستهزاء أن یفتح لهم و هم فی جهنم، باب من الجنة فیهللون و یصیحون فی النار فیهلکون و المؤمنون على الأرائک ینظرون إلیهم، فإذا انتهوا إلى الباب سدّ علیهم، و فتح لهم باب آخر فی مکان آخر، و المؤمنون ینظرون إلیهم و یضحکون.
می گوید: برای جهنمیان در حالی که در جهنم هلاکتشان را با فریاد و صیحه به گوش بهشتیان می رسانند، دری از بهشت باز می شود، مومنان که بر تخت های بهشتی نشسته اند آنان را تماشا می کنند که به سوی در باز شده بهشت می آیند وقتی که به در می رسند در به روی آنها بسته می شود، در دیگری و در مکان دیگری باز می شود و این نمایش همچنان ادامه دارد، مومنان این ماجرا را تماشا می کنند و شادمانه می خندند.
آنها در این دنیا مومنان را استهزاء می کنند. با بهره گیری از صنعت نمایش و حواشی آن علاوه بر اینکه خفت و بردگی نوین را به جان مومنان تزریق می کنند. قدرت تصمیم گیری و آزادی تفکر و اندیشه را از آنان می ربایند. و امروز ما با مومنانی مواجه هستیم که نه تنها در تربیت فرزند و در نوع نگاه به پدر و مادر و در سبک دینداری و چگونگی و ماهیت تعلیم و تعلم تابع آنان هستند، بلکه در بدیهیات، در اینکه چگونه لباس بپوشند، چگونه سر و صورتشان را آرایش کنند، چگونه با فامیل و دوستانشان معاشرت کنند و صد ها و هزاران مورد دیگر تابعیت بدون چون و چرا دارند.
و از خوشمزه گی های زمانه ما این است که هر از چند گاهی در جشنواره هایی که نام هنر بر آن نهاده اند، کهنه های نوین، روساء و حاخام های تا دندان مسلح یهودی از بازیگران ریز و درشتشان همان هایی که: إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ را به نمایش گذاشته اند، تجلیل می کنند. شیاطین موجود در آیه در - مستهزئ - و کسی که استهزاء را بازی می کند نقیصه بشری حاکی از سوء خلق مشاهده نمی کنند، و قابل قبول هم نیست که مثلا آدم مستهرئ نزد اربابش برود و با بیان - إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ - از سوء خلق خود بگوید، و توقع دریافت دیپلم افتخار یا سیمرغ بلورین را داشته باشد. او می گوید: إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ - یعنی من در چهره پردازی، در طراحی صحنه، در طراحی لباس، در صدا برداری، در صدا گذاری، در موسیقی، در تدوین، در فیلم برداری، در بازیگری، در سناریو نویسی و در کارگردانی بهترینم.
اینکه خدای متعال آنان را به استهزاء می گیرد، - اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ - و بعضی در معنای آن تردید می کنند، چگونه می شود یک نقیصه بشری را به خدا نسبت داد؟ و در صدد توجیه و تفسیر آیه بر می آیند، بدانند: اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ - یعنی مومنان در مقابل این گروه بازیگر دست بسته نیستید. مومنان هم می توانند از هنر بازیگری بهره ببرید. و جزاء استهزاء را با استهزاء بدهند. آیه 40 سوره شوری می فرماید: وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها. اکنون شما بگویید: هل جزاء السیئة الا السیئة؟ آیا جزای بدی جز بدی است؟
آنها شما را خفیف می کنند شما هم آنها را خفیف کنید. آنها شما را دست می اندازند شما هم آنها را دست بیاندازید. آنها مفاهیم کنیسه ای و کلیسایی شان را در قالب فیلم کوتاه و بلند، در قالب سریال های مستمر، در قالب کتاب، مقاله، شعر و در قالب های دیگری که بعد ها به بازار می آید، به شما عرضه می کنند، شما هم دست به مقابله بزنید، معارف و زیبایی های اخلاقی و معنوی دینتان را به شکلی وزین در معرض نگاه آنان قرار دهید. و خنده را در همین دنیا بر لب های مومنین بنشانید. و این هیچ منافاتی ندارد که در بهشت هم مومنان در حالی که بر تخت هایی از در و یاقوت نشسته اند، شاهد عذاب و عقوبت کسانی باشند، که در این دنیا با استهزاءشان مومنین را غصه دار و جماعتشان را شاد ساخته اند. فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُون عَلَى الْأَرائِکِ یَنْظُرُون(سوره مطففین آیه35و34).
یک بار دیگر آیه را بخوانید اینبار کلمه الله را که مقدم بر جمله خبریه فعلیه شده است، با تاکید بر زبان آورید: اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ. حال که امر استهزاء را خدای متعال ولایت می کند، بدان که: إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا(سوره حج آیه 38) وعده خداوند دفاع از مومنان است. لذا با قدرت به گستاخی و استهزاء یهودی زادگان و یهودی زدگان عملا و غیر منفعلانه پاسخ دهید. و گمان هم نکنید که پاسخ شما باعث می شود که آنان دست از طغیان و سرکشی بردارند، این یک نبرد دراز مدت است، پاسخ شما کار را بر آنها سخت خواهد ساخت، آنها به انفعال کشیده خواهند شد و در ادامه به عمه که کوری باطنی است مبتلا می شوند، از همین رو قدرت تجزیه و تحلیل مسائل و حوادث در آنان فروکش می کند و این علاوه بر اینکه شما مومنان را بانشاط و شادمان می سازد، بر تحیر و سرگردانی آنان نیز خواهد افزود: وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُون.
ادامه دارد ...