بنام خدا
وخدا
جاري شد
وخداجاري شد
در هق هق غريبانه طفلي بي مادر
در ضجه تنهايي يک زن
وخدا جاري شد
در سوز دل پدري که در اغوش کشيده
جسم بي جان جگر گوشه مظلومش را
جاري شد.
اين نوشته به ظاهر شعر را به ياد فلسطين ,به ياد کودکان سنگ به دست, ,به ياد خانه هاي ويران شده, به ياد ان کودکي که در ايستگاههاي بازرسي بدليل بيش از شش ساعت معطلي هنوز چشم به جهان نگشوده در شکم مادر معصومانه تلف شد , به ياد ان سه کودکي که هفته پيش به دليل کمبود دارو که از نتايج قطع کمکهاي اروپا وامريکا به فلسطين است مظلومانه اين دنيا ي بي رحم را ترک کردند,به ياد خونهاي گرمي که خيابانها را هر روزه شستشو ميدهند ,و به ياد ان اهي که از عمق جان يک کودک يتيم برميخيزد وبه سوزش ان اشک پاک که در نگاه يک مظلوم اواره سر چشمه ميگيرد ,ودر حالي که بغض گلويم را بي رحمانه ميفشارد و اين سوال در لحظه لحظه زندگييم با من پيوند خورده مينويسم :
"ما براي فلسطين چه کرده ايم ؟"